اروپای مسیحی تا اوایل سدهی سیزدهم میلادی تقریبا با بیشتر نوشتههای ارسطو آشنا شده بود و از این گذرگاه به شکوفایی دورهی اوج فلسفهی اسکولاستیک راه برد. ابنرشد به عنوان میانجی در انتقال آثار ارسطو به مغربزمین نقش مهمی بازی کرد. او بر شماری از آثار ارسطو شرح و تفسیر نوشت و از آنجا که زبان یونانی نمیدانست، همهی ترجمهها از ارسطو را گردآورده و با هم مقایسه کرده و گفتههای فیلسوف یونانی را در نوشتههای گوناگون با هم سنجیده بود. از اینرو ابنرشد به «الشارح» معروف بود و این لقبی است که دانته شاعر و ادیب ایتالیایی قرن سیزدهم به او داده است.
تفاوت ابنرشد با شارحان پیش از او در حوزهی فرهنگ اسلامی این بود که تلاش میکرد به اصل اندیشهی ارسطو دست یابد و افکار او را از عناصر فلوطینی که در فلسفهی اسکندرانی به آن افزوده بودند پاک کند و ارزش واقعی آن را به جهان اسلامی و مسیحی نشان دهد. بیهوده نیست که امیل لئون گوتیه، مورخ و پژوهشگر فرانسوی مینویسد: ابنرشد بر حکمای پیش از خود از جهاتی برتری داشت. اطلاع او از کندی و فارابی و ابنباجه بیشتر بود و از ابنسینا که به تخیلات صوفیانه روی میآورد و با اوهام متکلمان همآواز میشد، استوارتر بود. سالومون مونک خاورشناس آلمانی نیز تصریح میکند: ابنرشد اعلم رجال عالم اسلام بود و از همهی کسانی که کتب ارسطو را شرح کردهاند به فلسفهی او آگاهتر بود. او از حیث کثرت تألیف بر همه پیشی جست.
اما نوشتههای ابنرشد همچنین نشان میدهد که او نیز مانند دیگر حکیمان حوزهی فرهنگ اسلامی در وهلهی نخست در پی ایجاد هماهنگی میان ایمان و عقل و آشتی میان دین و فلسفه بود. ابنرشد معتقد بود که دین راستین و عالیترین خرد با هم سازگار و بنابراین قرآن و آرای ارسطو هماهنگ هستند. قرآن دربرگیرندهی وحی است که از سوی خداوند نازل شده و آموزهی ارسطو برترین حقیقت است. به باور ابنرشد، این مشیت الهی است که ارسطوی بزرگ را به بشریت ارزانی کرده تا آدمی آنچه را دانستنی است بداند. بنابراین فلسفه دوست و همشیرهی دین است.
ابنرشد شیفتهی ارسطو بود و او را بزرگترین فیلسوف همهی زمانها، «معلم اول» و «فرزانهی بزرگ» میخواند و شرح و تفسیر خود بر آثار او را برای دستیابی به آموزههای موثق او ارزیابی میکرد که به دلیل تفسیرهای منابع نوافلاطونی و شارحان عرب و مسلمان و تلاش آنان برای ایجاد هماهنگی میان افکار ارسطو با افلاطون و فلوطین جعل شده است. ابنرشد تا آنجا پیش میرود که میگوید اگر در آموزههای قرآن چیزی یافت شود که ظاهر آن غیرعقلی و با حقایق فلسفی مخالف باشد، باید آن را به گونهای تأویل کرد که با عقل سازگار شود. این سخن ما را به یاد سخن آبلاردوس متفکر مسیحی قرن دوازدهم میاندازد که گفته بود باید با منطق ارسطو به کمک ایمان رفت تا بتوان فهمید که منظور کتاب مقدس چه بوده است.
ابنرشد همچنین معتقد بود که نظر فیلسوف در امور، نظر تحلیل و تعلیل است و اعتبار جز با قیاس عقلی یا همان قیاس ارسطویی میسر نمیشود، زیرا اعتبار چیزی جز استنباط مجهول از معلوم و استخراج آن نیست و این امر یا خود قیاس است و یا با قیاس میسر میشود. پس نظر کردن در موجودات به وسیلهی قیاس عقلی واجب است و اگر کسی بگوید که نظر کردن به وسیلهی قیاس عقلی «بدعت» است و در صدر اسلام چنین چیزی نبوده، گوییم نظر به وسیلهی قیاس فقهی هم در صدر اسلام نبوده، ولی کسی در بدعت بودن آن سخنی نگفته است!
به باور ابنرشد، شرع متمم عقل و دارای دو معنی است: معنی ظاهر و معنی باطن. اگر ظاهر شرع با قوانین عقل اختلاف داشته باشد، باید آن را تأویل کرد و اگر مطابق قوانین عقل باشد، باید آن را بدون تأویل پذیرفت. هر چه را شرع از طریق وحی آورده است، با عقل همساز است و علم اخذ شده از ناحیهی شرعی، متمم علم عقلی است. در شرع هیچ اسراری وجود ندارد، یعنی در شرع اموری نیست که عقل آن را درک نکند. بر این پایه، ابنرشد به مثابه متفکری عقلگرا، ایمان و معرفت عقلی را یکی میداند.
ابنرشد که به دلیل علایق فلسفی خود به سختی تحت فشار متشرعان و فقیهان بود، برای کاستن فشار آنان تصریح میکند که خطای فکری این یا آن فیلسوف را نباید به پای کل فلسفه نوشت. نمیتوان گفت چون فردی ناشایسته با مطالعهی آثار فلسفی گمراه شده است، پس باید مطالعهی این آثار را برای شایستگان ممنوع کرد. چنین امری به این میماند که تشنگان را از نوشیدن آب گوارا منع کنیم، با این بهانه که آب یک نفر را گلوگیر شده و خفه کرده است؛ چه مرگ بر اثر گلوگیر شدن آب امری است عارضی و تصادفی و مرگ از عطش امری است حتمی و ضروری!
به باور ابنرشد اگر فیلسوفان یونانی پیش از اسلام به نتایج معتبر و تردیدناپذیر در بسیاری از حوزهها دست یافته باشند و سخنانشان با حقیقت منطبق باشد، باید آنها را بپذیریم و از این بابت خشنود و از آنان سپاسگزار باشیم. باید از آنچه پیشینیان آوردهاند استفاده کرد، خواه همدین ما باشند یا نباشند. درست مانند وسیلهای که آدمی برای پاکیزگی خود از آن استفاده میکند و برایش مهم نیست کسانی که با دین او مخالفاند هم از آن وسیله استفاده میکنند، زیرا استفاده کردن آنان، در اصل پاکیزگی خللی وارد نمیکند.
شهاب شباهنگ