۱۳۹۳/۱۲/۲۹

نوروز ۱۳۹۴

آغاز سال نو را به همه دوستان قدیمی‌ و جدید و تمام آنهایی که چند سال را در کنار هم بودیم و روزگاری خاطره انگیز را با هم داشتیم تبریک و شادباش می‌‌گویم، مناسبتِ  سال نو همیشه بهانه خوبی‌ برای تجدید دیدار بوده است و از این بابت بسیار مفتخرم که دوستانی دانا و قابل احترام را یافتم و از آنها آموختم، یادِ  آنها همیشه در ذهن من خواهد ماند و برای همه آنها بهترین آرزو‌ها را دارم، سال نو بر همه شما مبارک باشد.

۱۳۹۳/۱۲/۲۰

ایمانوئل کانت و حصر دین با مرزهای خرد


ایمانوئل کانت در «افسون‌زدایی» از جهان نقش بزرگی دارد. فیلسوف کونیگزبرگ ضرباتی کاری بر بنیادهای تفکر متافیزیکی وارد می‌سازد و با تعیین مرزهای شناخت نشان می‌دهد که متافیزیک ـ که تا آن زمان «شهبانوی دانش‌ها» خوانده می‌شد ـ دیگر به مفهوم سنتی آن ممکن نیست. «متافیزیک برین» که او به جای آن پیش می‌نهد، دانشی معرفت‌شناختی است که می‌خواهد مرزهای خرد آدمی را روشن سازد تا او را از گزند خطاهای فریبنده‌ای که در کمین‌اند، در امان نگاه دارد.

کانت در مهم‌ترین اثر خود «سنجش خرد ناب» (۱۷۸۱)، از جمله با منهدم کردن پایه‌‌های استدلال آنسلم و دکارت، نشان می‌دهد که وجود «خدا» با هیچ یک از برهان‌های هستی‌شناختی، کیهان‌شناختی و فرجام‌شناختی اثبات‌پذیر نیست و در طبیعت و بیرون از آدمی، نمی‌توان چیزی به نام «خدا» یافت. «خدا» فقط می‌تواند کارکردی چونان «ایده‌ای تنظیمی» داشته باشد و بیرون از وجدان انسان مومن جایگاهی ندارد. از این منظر می‌توان گفت که «افسون‌زدایی» از جهانی که پیش‌تر همواره از منظر شور و باور دینی نگریسته ‌شده بود، به این فیلسوف آلمانی بسیار وامدار است. معرفت‌شناسی کانت، دست در دست دانش‌های مدرن، تصور کهن دینی از جهان را فرومی‌پاشد و در طبیعت جایی برای «امر ترانسندنس» باقی نمی‌گذارد. 

ولی چشم‌اندازی که کانت از این گذرگاه در برابر انسان مدرن می‌گشاید، هولناک و تهدیدکننده است. بر طبق آن، حتی انسان‌های دینی، یعنی کسانی که خدای خود را در وجدان حمل می‌کنند، همانند دیگر موجودات زنده در برابر این طبیعت سرد و بی‌روح و بی‌معنا ناتوان و تسلیم‌اند و سرانجام گوری سرد برای بلعیدن آنان دهان خواهد گشود. همه‌ی کسانی که می‌پندارند «غایت آفرینش» و «اشرف مخلوقات» هستند، سرانجام زوال خواهند یافت و به ورطه‌ی بی‌سالاری نافرجام مادی درخواهندغلتید.

آیا آدمی می‌تواند این چشم‌انداز هولناک، این منظره‌ی بی‌تسلی و این طبیعت سرد را تاب آورد؟ کانت تردید دارد. به همین دلیل می‌کوشد با فلسفه‌ی اخلاق خود، به این جهان مادی و طبیعت سرد، اندکی گرما بخشد. او که متافیزیک به مفهوم سنتی آن را از صحنه‌ی شناخت طبیعت بیرون رانده و آن را بی‌‌اعتبار ساخته بود، اینک آن را به درون سوژه و «بایسته‌ی قطعی» منتقل می‌کند تا در برابر فرسایش تهدیدکننده‌ی معنای زندگی، قلمرو آزادی اخلاق را برپا و از طریق آن اعلام کند که دین دیگر نمی‌تواند شالوده‌ای برای اخلاق باشد، بلکه بر عکس، دین باید بر شالوده‌ی اخلاق استوار گردد.

بازگرداندن غول به درون شیشه!

فلسفه‌ی دین نزد کانت، نه «فلسفه‌ا‌ی دینی» است و نه «دینی فلسفی»، بلکه او می‌کوشد دین را با خرد محصور کند و غولی را که از شیشه بیرون آمده و هزاره‌ای سیاه و ظلمانی برای قاره‌ی اروپا رقم زده بود، به درون شیشه بازگرداند. کانت استوار بر زمین عصر روشنگری ایستاده است و گرایش فکری زمانه‌ی خود را غنا می‌بخشد و پیش می‌راند. او خواهان «دین حداقلی» است و می‌کوشد دین را به محتوایی عقلانی، اخلاقی و مشروط فروکاهد. ولی کانت همزمان با استوار کردن تاملات خود بر پایه‌های «فلسفه‌ی برین»، آشکارا از اندیشه‌ی عصر روشنگری فراتر می‌رود.