استدلال کردن یکی از فعالیتهای بنیادین ذهن آدمی و کوششی برای اثبات حقیقت یک گزاره یا تز است. آدمی به یاری زبان و از طریق استدلال میکوشد دیگر انسانها را نسبت به درستی دیدگاه خود قانع سازد و نشان دهد که گزارههای معینی که ساختار استدلال او را تشکیل میدهند، پذیرفتهشده یا پذیرفتنی هستند. هر استدلال درستی باید تابع قواعد منطق باشد و هنگامی که گزارهای از گزارههای دیگر حاصل میشود، مورد بررسی منطق قرار میگیرد.
استدلال کردن در برابر مخاطب گاهی با کامیابی همراه است و در بسیاری موارد نیز با ناکامی. یکی از مواردی که استدلال در آن کارایی خود را از دست میدهد، عرصهی رویارویی حوزههای خرد و ایمان است. با ذکر نمونهای میخواهیم این نکته را روشنتر کنیم: فرض کنید شما در گفتوگو با آدمی دیندار تلاش میکنيد با استدلال عقلی او را قانع سازید که سياست در جهان امروز، به مثابه امر هدايت جامعه و تمشيت امور اجتماعی و تنظيم مناسبات ميان انسانها، دانشی است که فرضا مانند هدايت يک هواپيما، به آموزش و آگاهی و تخصص کارشناسانه نياز دارد و همانگونه که نمیتوان از «خلبان اسلامی و مکتبی» سخن گفت، از «اسلامی و مکتبی کردن سياست» نيز نمیتوان به نتيجهی مطلوب رسيد. حال ممکن است این شخص در پاسخ استدلال شما بگوید: «ولی در عوض، حکومت اسلامی آماده کنندهی ظهور امام زمان است!».
با چنین پاسخی چه میتوان کرد؟ برای شما روشن است که شخص دیندار با کشيدن بحث به اموری که جزو اعتقادات مذهبی اوست و به حوزهی پندارهای دینی تعلق دارد و حقانیت خود را از مرجعی به نام خرد نمیگیرد و صحت و سقم آن را نمیتوان در میدان تجربی سنجید، قصد به بنبست راندن گفتوگو را دارد. از آنجا که استدلالات عقلی در برابر اعتقادات دینی کارایی ندارد، پس در اینگونه موارد نیز چارهای باقی نمیماند جز آنکه آدمی از ادامهی گفتوگو خودداری کند. این وضعیت اهمیت تفکیک حوزههای خرد و ایمان را در برابر دیدگان میگشاید و نشان میدهد که آن دو از سنخ واحدی نیستند و به اصطلاح در دو سیارهی متفاوت زیست میکنند. میخواهیم ببینیم این تفاوت در کجاست.