۱۳۹۳/۰۵/۰۷

«ایمان عقلانی» و «کوسه‌ی ریش‌پهن»

استدلال کردن یکی از فعالیت‌های بنیادین ذهن آدمی و کوششی برای اثبات حقیقت یک گزاره یا تز ‌است. آدمی به یاری زبان و از طریق استدلال می‌کوشد دیگر انسان‌ها را نسبت به درستی دیدگا‌ه خود قانع سازد و نشان دهد که گزاره‌های معینی که ساختار استدلال او را تشکیل می‌دهند، پذیرفته‌شده یا پذیرفتنی هستند. هر استدلال درستی باید تابع قواعد منطق باشد و هنگامی که گزاره‌ای از گزاره‌های دیگر حاصل می‌شود، مورد بررسی منطق قرار می‌گیرد.

استدلال کردن در برابر مخاطب گاهی با کامیابی همراه است و در بسیاری موارد نیز با ناکامی. یکی از مواردی که استدلال‌ در آن کارایی خود را از دست می‌دهد، عرصه‌ی رویارویی حوزه‌های خرد و ایمان است. با ذکر نمونه‌ای می‌خواهیم این نکته را روشن‌تر ‌‌کنیم: فرض کنید شما در گفت‌وگو با آدمی دیندار تلاش می‌کنيد با استدلال عقلی او را قانع سازید که سياست در جهان امروز، به مثابه امر هدايت جامعه و تمشيت امور اجتماعی و تنظيم مناسبات ميان انسان‌ها، دانشی است که  فرضا مانند هدايت يک هواپيما، به آموزش و آگاهی و تخصص کارشناسانه نياز دارد و همانگونه که نمی‌توان از «خلبان اسلامی و مکتبی» سخن گفت، از «اسلامی و مکتبی کردن سياست» نيز نمی‌توان به نتيجه‌ی مطلوب رسيد. حال ممکن است این شخص در پاسخ استدلال شما بگوید: «ولی در عوض، حکومت اسلامی آماده کننده‌ی ظهور امام زمان است!».

با چنین پاسخی چه می‌توان کرد؟ برای شما روشن است که شخص دیندار با کشيدن بحث به اموری که جزو اعتقادات مذهبی اوست و به حوزه‌ی پندارهای دینی تعلق دارد و حقانیت خود را از مرجعی به نام خرد نمی‌گیرد و صحت و سقم آن را نمی‌توان در میدان تجربی سنجید، قصد به بن‌بست راندن گفت‌وگو را دارد. از آنجا که استدلالات عقلی در برابر اعتقادات دینی کارایی ندارد، پس در این‌گونه موارد نیز چاره‌ای باقی نمی‌ماند جز آنکه آدمی از ادامه‌ی گفت‌وگو خودداری کند. این وضعیت اهمیت تفکیک حوزه‌های خرد و ایمان را در برابر دیدگان می‌گشاید و نشان می‌دهد که آن دو از سنخ واحدی نیستند و به اصطلاح در دو سیاره‌ی متفاوت زیست می‌کنند. می‌خواهیم ببینیم این تفاوت در کجاست.

خرد یا عقل يکی از قوای ذهنی آدمی است که برای شناخت به کار می‌رود. معرفت‌شناسی عصر جدید  در بررسی توانش‌های ذهنی آدمی میان خرد از یک‌سو و فهم یا نیروی فاهمه از دیگرسو تفاوت قائل شده و معتقد است در حالی که نیروی فاهمه‌ با مفاهيم سروکار دارد، خرد به دنبال يافتن ارزش‌ها و پيوندهای جهان‌شمول اشياء و رويدادها و حرکت غايتمند درونی آنهاست. خرد، قوه‌ی ذهنی معطوف به اصول منظم و بنيادين است که آغازه‌ی آن در کاربرد منطقی و يافتن امر نامشروط، در قبال شناخت مشروط قوه‌ی فهم است. تلاش برای شناخت جهان از طريق خرد و نيز پيکربندی بر این پایه را خردگرايی (راسيوناليسم) می‌نامند. خردگرایی روش و رویکردی است که به شیوه‌های گوناگون خرد، اندیشه، فهم و نظم منطقی اشیاء را در کانون تاملات قرار می‌دهد.

مساله‌ی اصلی در خردگرايی، بيش از هر چيز پذيرش مرجعيت عقل آدمی در روند شناخت و تبيين امور و تمکين به آن به مثابه ضابطه و معيار بررسی مسائل مورد شناخت است. به ديگر سخن، این خرد است که با استفاده از تفکر منظم منطقی و ابزارهای علمی، پیوسته عرصه‌های تازه‌ای را فتح و سیطره‌ی آدمی را بر آن عرصه‌ها ممکن می‌‌کند. در خردگرایی، امور ایمانی که از نظر تجربی سنجش‌ناپذیرند، به قلمرو خصوصی و شخصی زندگی افراد یا بهتر است بگوییم به حفره‌های قلب مؤمنان سوق داده می‌شوند.

خردگرایی این رویکرد بنیادین را تجویز می‌کند که باید برای یافتن پاسخ برای پرسش‌ها و مسائل، در پی ارائه‌ی توضیحات دنیوی بود و از پنداربافی‌های لگام‌گسیخته پرهیز کرد. طبعا چنین رویکردی خود اجازه ندارد به دامان فانتزی و توهم پناه برد. سازوکاری که خردگرایی برای پرهیز از چنین خطری ارائه می‌کند، تفکر نقدی است که نقد خویشتن را نیز دربرمی‌گیرد. انتقاد و انتقاد از خود، دو رکن تفکر نقدی هستند. تردید فروتنانه در مورد درستی داوری‌های خود، بهتر از ادعاهای عجیب و غریب درباره‌ی اموری است که اساسا در حوزه‌ی دانش و سنجش نمی‌گنجند.

باید تاکید کرد که باور به مرجعیت خرد، لزوما به معنی درستی همه‌ی نظريه‌های عقلانی و خطاناپذیری آنها نیست. ایمانوئل کانت فیلسوف آلمانی عصر روشنگری، در اثر معروف خود به نام «سنجش خردناب» نشان داده است که اصولا خود همين خرد، می‌تواند سرچشمه‌ی خطا باشد، آن هم درست هنگامی که به دليل طبيعت خود خواهان درنورديدن مرزهای شناخت و فراتر رفتن از ميدان تجربه‌ی ممکن است.

بر این پایه هنگامی که ما از دیدگاه یا نظری خردورزانه یا عقلانی سخن می‌گوییم، منظورمان طبعا اين نيست که آن دیدگاه يا نظر لزوما درست است، بلکه منظورمان اين است که ضابطه و معيار و داور ما در زمينه‌ی مربوطه، خرد بشری است و اگر لازم باشد می‌توان آن دیدگاه یا نظر را از طريق همين مرجع (خرد) بار دیگر مورد پرسش و مواخذه قرار داد و آن را رد و ابطال کرد. باید در نظر داشت که تن دادن به استدلال عقلی، برای استدلال‌کننده همواره حامل اين خطر است که با استدلال مخالف روبرو و ناچار گردد نادرستی نظر خود را بپذيرد. ولی این امر در مورد ايمان و امور ایمانی صادق نيست و ايمان در صورت لزوم فقط تا جايی با استدلال عقلی همراهی نشان می‌دهد که نخواهد به پايه‌های باور ايمانی آسيبی برساند.

در تعریف ايمان می‌توان گفت، آن پنداری است که نمی‌توان آن را از طريق گواهی ضرورتمند و بی‌خدشه‌ی ادراک حسی، مفهوم يا انديشه ابرام ساخت. بنابراين ايمان نمی‌تواند مدعی اعتبار مطمئن عينی باشد. البته با پیشرفت جوامع بشری امروزه مؤمنان نیز بیش از همیشه ناگزیرند و می‌کوشند برای باورهای خود به اصطلاح گونه‌ای «استدلال عقلی» دست و پا کنند. ولی در حالی که خردگرایان به امور واقع یا بوده‌ها تکیه می‌کنند و با پیش‌شرط‌ها، اندیشه‌های مربوطه و نتیجه‌گیری‌های خود در حوزه‌ی قابل شناخت و قانونمند باقی می‌مانند، مؤمنان در موارد اضطراری به گستره‌های مابعدالطبیعی پر می‌کشند و آن آزادی را که برای پرواز ذهن خود در مابعدالطبیعه و عالم تخیل قائل‌اند، به گستره‌ی طبيعت و جامعه نيز تعميم می‌دهند! ولی شناخت از امور متافیزیکی ممکن نيست و این را کانت بیش از دویست سال پیش نشان داده و به این نتیجه رسیده بود که: بايد دانش ادعايی امور متافیزیکی را منتفی ساخت، تا جا برای ايمان باز شود.

ايمان، برای شخص متدين، «هديه‌ای آسمانی» و «استعدادی خدادادی»  است و «فضيلت» به شمار می‌آيد. پذيرش «حقيقت خداوندی» که از طريق وحی نازل شده، تزلزل‌ناپذير است و پذیرش بی‌چون و چرای حقيقت ايمانی را طلب می‌کند. شالوده‌ی ايمان را اعتماد و اعتقاد بی‌پايان به خدا می‌سازد و عاملی که چنين اعتمادی را توجيه می‌کند، احساس انسان مومن است. پس ايمان متکی بر چنين احساسی، همواره فقط می‌تواند ايمانی کور باشد، چرا که ترديد در چنين احساسی، مقدمه‌ی فروريزی ايمان است. ايمانی که به دنبال استدلال بگردد و یقین عينی بطلبد، ايمان واقعی نيست. از همين روست که برخی پرسش‌های عقلی، از منظر ايمان، دیوانگی محض به شمار می‌آيد!

در ایمان، یقینی نهفته است که که آن را در برابر استدلال‌های منطقی و استنتاجات عقلی مصون و رویین‌تن می‌سازد. به این معنا، ایمان دینی فقط می‌تواند تزلزل‌ناپذیر باشد و اگر انسان دیندار در ایمان خود تردید کند، دو راه بیشتر در برابر خود نمی‌یابد: یا باید به گونه‌ای بر این تردید چیره گردد، یا از ایمان خود دست شوید. در قاموس زندگی انسان دیندار، تردید به معنای عدم یقین ایمانی، بیانگر بحرانی وجودی است.

 از این رو در گستره‌ی دين، «مناطق ممنوعه‌ای» وجود دارد که همواره از تعرض پرسش و تردید در امان نگاه داشته می‌شود. زیرا اگر دین در پی پاسخ برای پرسش‌ها و رفع تردیدها برآید، سنگ روی سنگ ايمان بند نخواهد شد. به همین دلیل ايمان همواره ناچار است «حقايق» خود را برتر و فراتر از برد استدلال عقلی قرار دهد، اما به اين ترتيب، پيشاپيش هرگونه تلاش برای متعهد نشان دادن خود به استدلال عقلی را بی‌اعتبار ساخته است. زیرا نمی‌توان خود را به استدلال عقلی متعهد نشان داد ولی همواره در تنگناهای منطقی از آن سر باز زد. بنابراين ترکيب «ايمان عقلانی» يا «عقل ايمانی» همان حکایت «کوسه‌ی ريش پهن» است!

آری، خرد و ايمان به دو حوزه‌ی متفاوت تعلق دارند. يکی صرفا بر توانايی‌های ذهنی بشری متکی است و آن ديگری مشروعيت نظری و عملی خود را از مرجعی فوق‌بشری و آسمانی می‌گيرد. همه‌ی مؤمنانی که کوشیده‌اند به دین خود جنبه‌های عقلانی ببخشند و پای استدلال عقلی را به حوزه‌ی امور ايمانی باز کنند، نهایتا ايمان را در معرض تهاجم خرد قرار داده و زمینه‌ی فروپاشی آن را فراهم ساخته‌اند.

دينداران برای امور ايمانی خود خصلت حقايق مطلق و جاودانی قائل‌اند و به‌رغم تلاش برای تعميم و تحمیل آن به همه‌ی گستره‌های فکری، فرهنگی، سياسی و اجتماعی، با ترفندی کهنه می‌کوشند ساحت آن را از «پرسش‌های مزاحم» در امان نگاه دارند. آنان که همه چيز را دينی می‌بينند و دينی می‌خواهند، همزمان با برنشاندن دين در جايگاهی مقدس و دست‌نیافتنی، کاری می‌کنند که تیرهای سنجش‌ عقلی نتواند آن را هدف قرار دهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر