۱۳۹۴/۰۵/۰۷

بالاترین و کاربران معترض


هفته‌ای که گذشت شاهد اعتراض شمار قابل توجهی از کاربران به سیاست‌های اجرایی مدیرانِ سایت بالاترین بودیم و در این میان مسائلی‌ مطرح شد که پاسخی برای آنها نداشتیم! من به عنوان کسی‌ که تا اندازه‌ای با مسائل و مشکلات مدیریتِ یک سایت آشناست، باید به اطلاعِ  دوستان و کاربران برسانم، مسائلی که ما  عنوان می‌کنیم تمامِ واقعیت‌ها نیستند و باید مطمئن باشیم که در کنار آنها رویداد‌ها و اقداماتی رخ می‌دهد که برای ما قابل رویت نیستند و آنچه را که ما شاهد آن هستیم فقط یک روی سکه است.

من اعتقادِ چندانی به طرح مسائلی‌ از قبیل «توطئه» و «زد و بند» و «تبانی» ندارم و عنوان کردنِ اینگونه اتهامات را بدون مدرک بی‌‌ارزش می‌دانم؛ اما اعتقاد دارم که مسئولان سایت به عنوان افرادی که محرمِ اسرار هستند، نمی‌توانند همه اقدامات و شیطنت‌های بعضی‌ ازکاربران را علناً فاش کنند، کمااینکه خودِ من هم این کار را نمی‌کردم، مگر در چند مورد استثنایی‌! اعضای محترمِ سایت باید بدانند که هر حرکت و اقدامی که به تصور خود به صورت مخفی‌ انجام می‌دهند برای کسانی که ابزار مدیریت را در اختیار دارند قابل رویت است؛ یعنی‌ از لحظه‌ای که شما آنلاین هستید (حتی اگر فقط ناظر باشید) تا امتیاز دادن‌های منفی‌ و مثبت به کامنت‌ها و اسامی مضاعف و آیدی‌های متعدد و غیره همگی‌ ثبت می‌‌شود و مدیرِ مربوطه به آن واقف است.

ضرورت یادآوری این موضوع در آنجاست که متأسفانه تعداد قلیلی از کاربران که در بعضی‌ از مواقع صدای اعتراضشان از دیگران رساتر است، از همین گروه هستند و این واقعیتی است که من در سایتی که ابزار مدیریت آن را داشتم بار‌ها شاهد آن بودم! برای نمونه، کاربرانی بودند که با دو آیدی مختلف در دو جهت مخالف حرکت می‌کردند و کسی‌ هم آنها را نمی‌شناخت؛ یا کاربرانی که با یک آیدی با شما همسو بودند و با آیدی دیگرمخالف شما بودند! اینها نمونه‌های کوچکی از واقعیت در فضای مجازی ما است و تا زمانی‌ که ما در صددِ اصلاح خود بر نیاییم و از اعتماد و فرصتی که در اختیارمان قرار گرفته سوء‌استفاده کنیم، وضع بر همین منوال باقی‌ خواهد ماند!

شاید عده‌ای به این حرف من معترض باشند که این مسئله نمی‌تواند آنقدر اثرگذار باشد که حیات یک سایت را مختل کند. ولی‌ به باور من اتفاقاً کافی‌ است که فقط یک نفر شروع کننده یک جنجال باشد تا بقیه آنهایی هم که در ماجرا دخیل نیستند از راه برسند و دور او جمع بشوند. مانندِ تصادف ساده دو اتومبیل که باعث تجمع تمام «کارشناسان و متخصصان» می‌‌شود!

حقیقت‌جویی و راست‌‌گویی خصایلی بی‌نظیرند. گفتنِ حقیقت هر اندازه تلخ و دشوار باشد، فقط به دلیری و شهامت نیاز دارد و‌ میوه آن شیرین است. غرضِ من از نوشتن این چند سطر، یادآوری این نکته به دوستان و کاربران گرامی بود که باید از قضاوت‌های افراطی و شتابزده نسبت به مسئول سایت و مدیران آن خودداری کرد و همه جوانب را در نظر داشت. این رویکرد باعث می‌شود که ما بتوانیم به دور از احساسات و غوغاسالاری، داوری منصفانه‌تری نسبت به امور جاری در سایت داشته باشیم و به سهم خود از تنش‌های موجود بکاهیم و فضا را برای فعالیت‌های بارآور و سازنده بیش از پیش مهیا کنیم.

ولی‌ در کنار آن انتقادی هم دارم که قبل از من بسیاری از کاربران محترم آن را مطرح کرده‌اند و آن، خلا همیشگی‌ِ  یکی‌ از مسئولان در میانِ  کاربران و اعضا محترم است  تا بتواند به موقع به سؤالات و مشکلات کاربران رسیدگی کند. مطمئن هستم که مدیریت محترم سایت بر این امر واقف است که اعضای این سایت فقط نام‌های مجازی نیستند و در پشت این آیدی‌ها شمار زیادی انسان‌های فرهیخته و آزادیخواه با سنین مختلف قرار دارند و تلاش می‌کنند فضای سایت را بهبود بخشند و پربارتر کنند و در این زمینه همه توانشان را به کار می‌‌گیرند. سکوتِ مدیران سایت و موجه نکردن دلایل‌شان برای عدم پذیرش درخواست اعضای محترم سایت، بی‌‌حرمتی به آنان محسوب می‌‌شود.
با سپاس

۱۳۹۴/۰۵/۰۵

گریز به دامان اقتدارگرایی

   این نوشته نگاهی است گذرا به دیدگاه‌های اریش فروم در واکاوی سازوکار گریز به دامان اقتدارگرایی. پرداختن به این موضوع برای ما ایرانیان بویژه از آن جهت حائز اهمیت است که در «جامعه‌ی ولایی» خود با انبوه بیشماری از موجودات مسخ‌شده و خود‌باخته روبرو هستیم که با «ذوب شدن» در مراجع مافوق، پابرجایی نظامی انسان‌سوز و سرکوبگر را ممکن و بقای آن را تضمین می‌کنند. ...
Bildergebnis für erich fromm

 اریش فروم (۱۹۸۰ ـ ۱۹۰۰) متفکر و روان‌شناس آلمانی، با برآمد نازیسم ناچار شد میهن خود را ترک کند. او در مهاجرت اجباری دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی زادگاه خویش در زمان حکومت نازی را به دقت زیر نظر داشت و در آثار خود از جمله به پدیده‌ی روان‌شناسی توده‌ای فاشیسم پرداخته است. یکی از مفاهیم کانونی او در این بررسی‌ها، «شخصیت اقتدارگرا» است. 

به باور فروم، نظام‌های سیاسی توتالیتر مانند نازیسم و فاشیسم و استالینیسم، بر شانه‌ی انسان‌های اقتدارگرا استوارند. او از «شخصیت اقتدارگرا» الگوی معینی از رویکردهای اجتماعی و نیز ویژگی‌های شخصیتی را می‌فهمید که از طریق پیش‌داوری‌ها‌، همرنگی با جماعت، ویرانگری و نیز فرمانبری کورکورانه از مراجع مافوق، بر رفتارهای اجتماعی فرد تاثیر می‌گذارد. فروم بر این باور بود که شخصیت اجتماعی آدمی بر خلاف شخصیت فردی او، تنها بخشی از خصوصیات و ویژگی‌های آدمی را دربرمی گیرد؛ آن خصوصیاتی که از گذرگاه شیوه‌ی زندگی مشترک و تجربیات پایه‌ای، انتظارات مشخص اجتماعی، مطالبات برای رفتاری مناسب در جامعه، و نیز سرکوفت رفتارهای انحرافی حاصل می‌شود.

از دیدگاه فروم، تلاش برای آزادی، یکی از رگه‌های بنیادین سرشت آدمی است، ولی از آنجا که شخصیت اجتماعی فرد در وهله‌ی نخست در محیط خانوادگی شکل می‌گیرد، بسیاری از انسان‌ها در خانواده به گونه‌ای تربیت می‌شوند که برای آزادی به بلوغ نمی‌رسند. آنان همواره به «بالا» چشم می‌دوزند و به سوی قدرت یا فرمانبری جهت‌گیری دارند. فروم در یکی از آثار معروف خود به نام «بیم از آزادی» (۱۹۴۱) که در اوج قدرت هیتلر به رشته‌ی نگارش درآمده است، سازوکار روانی این پدیده را موشکافانه می‌کاود. به باور او کسی که دارای روحیه‌ی همرنگ شدن با جماعت است، دگراندیشی و جهانی متکثر را برنمی‌تابد.

فروم در «شخصیت اقتدارگرا» آدمی را می‌بیند که تاب پذیرش مسئولیت آزادی و استقلال خویشتن را ندارد و برای فرار از چنین مسئولیتی به امنیت کاذب «همرنگی با جماعت» و «آویختن از گردن مراجع اقتدار» پناه می‌برد. «شخصیت اقتدارگرا» نزد فروم از مفهوم آسیب‌شناختی روانی «دگرآزار ـ خودآزار» (شخصیت سادومازوخیستی) مشتق شده است. چنین شخصیتی در گونه‌ی کنش‌پذیر یا غیرفعال خود عمدتا دارای گرایش خودآزار (مازوخیستی)، یعنی متمایل به پیروی، فرمانبری و چاکرمنشی؛ و در گونه‌ی کنشگر یا فعال خود عمدتا دارای گرایش دگرآزار (سادیستی)، یعنی متمایل به سلطه‌طلبی و فرمانروایی بر افراد ناتوان‌تر از خود و اعمال زور بر آنان است.

۱۳۹۴/۰۴/۲۴

هنر جشن‌ گرفتن برای شکست!



کمتر سراغ داریم یا اصلا سراغ نداریم که  رژیم اسلامی توانسته باشد از بحران‌آفرینی‌ها و ماجراجویی‌هایش نتیجه مثبتی گرفته باشد. از داستان گروگانگیری تا جنگ عراق و صدها نمونه کوچک و بزرگ دیگر تا همین سیرک اتمی. همه این رویدادها نهایتا با افتضاح و خفت و خواری همراه بوده و این رژیم اسلامی را بی‌اعتبارتر ساخته است. فرجام همه قلدربازی‌ها و گردن‌کشی‌ها هیچ چیز جز رسوایی و زیان نبوده است.

سراسر کارنامه سیاه و منفی رژیم اسلامی از اشتباه و لجاج در اشتباه پوشیده است. بسیاری از ایرانیان فراموشکار نیز از خود نمی‌پرسند که چگونه می‌توان صدها میلیارد دلار هزینه‌ ماجراجویی‌های رژیم  به اضافه بی‌آبرویی و از دست دادن اعتبار و زیر پا گذاشتن حرمت مردم را  نادیده گرفت و بازگشت به موقعیت پیش از بلندپروازی هسته‌ای را "پیروزی" قلمداد کرد؟ آیا نباید این واقعیت را پذیرفت که در پس این هیاهوی تبلیغاتی درباره "پیروزی" آنچه را که ایران ظاهرا بدست آورده‌، چیزی جز اجازه فروش دوباره نفت نیست؛ یعنی ابزاری که قبلا هم در اختیار داشت و در نتیجه بی‌کفایتی‌های رژیم آن را برای مدتی از دست داده بود؟ 

آیا پذیرفتن این واقعیت  که پس از این همه خسارت و تاراج  تازه به نقطه‌ای بازگشته‌ایم که در آنجا قرار داشتیم، اینقدر دشوار است؟! چه در بحران‌آفرینی مربوط به گروگانگیری، چه در پافشاری بر تداوم جنگ ویرانگر هشت ساله و چه در ماجرای چندین ساله تلاش برای دستیابی به سلاح هسته‌ای، می‌توان یک فصل مشترک را بازیافت: و آن چیزی نیست جز به خاک مالیده شدن پوزه رژیم اسلامی و بر باد رفتن سرمایه‌های هنگفت کشور که تنها با اندکی درایت می‌توانست در خدمت آبادانی و پیشرفت میهن قرار گیرد.

چگونه می‌توان شکستی چنین خفت‌بار را به جای "پیروزی" جا زد و برای آن شادی کرد و جشن گرفت؟ آیا مردم تا به حال به این اندیشیده‌اند که این دور بیهوده و بازگشت به «نقطه صفر» اصلا می‌توانست وجود نداشته باشد؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اند که  برنده واقعی ماجراجویی‌ها و گردن‌کشی‌های رژیم اسلامی چه کسانی بوده‌اند؟ آیا در این "جشن هسته‌ای" لحظه‌ای در این موضوع درنگ کرده‌اند که دستاورد واقعی مردم ایران در این روند جنون‌آسای قدرت‌طلبی حکام جمهوری اسلامی چه بوده و واقعا چه چیز نصیبشان شده است؟ چند بار دیگر باید آزمود و شکست خورد و از شکست‌ها نیاموخت؟