کسانی که با تاریخچه و ایدئولوژی فاشیسم و نازیسم آشنایی دارند، با خواندن پاسخهایی که علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی به «استفتائات» مقلدان خود دربارهی بهاییان داده است، بیدرنگ یاد سخنان یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم نازی دربارهی یهودیان میافتند. کینه و نفرتی که در سخنان علی خامنهای نسبت به بهاییان موج میزند، سخنان ضدبشری و انسانسوزی را تداعی میکند که زمانی رهبران بلندپایهی رژیم نازی چون آدولف هیتلر، یوزف گوبلز و هاینریش هیملر (رئیس تشکیلات مخوف اساس) دربارهی یهودیان بر زبان میآوردند. بیهوده نیست که باید ایدئولوژی اسلامگرایی را فاشیسم قرن بیست و یکم دانست!
بخشی از سخنان علی خامنهای دربارهی بهاییان را با هم مرور میکنیم تا عمق این کینه و نفرت نسبت به پیروان آیینی دیگر برایمان آشکارتر گردد: «جمیع افراد فرقه ضاله بهایی محکوم به کفر و نجاست هستند و از غذا و سایر چیزهایی که با رطوبت مسری در تماس با آنها بوده است باید اجتناب کرد و بر مومنین واجب است که با حیله و فسادگری این فرقه گمراه مقابله کنند... همه پیروان فرقه گمراه بهائیت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چیزى، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به امورى که مشروط به طهارت است، واجب است. از هرگونه معاشرت با این فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب نمایید. آنها نجس و دشمن دین و ایمان شما هستند».
این سخنان باورنکردنی و پلید در قرن بیست و یکم از ذهن بیمار آخوندی شیعه برخاسته که پیروانش او را «رهبر شیعیان جهان» و «نایب برحق امام زمان» میپندارند! از تک تک واژگان عبارات بالا نفرت و کینهای بهیمی نسبت به انسانهایی به چشم میخورد که بخشی از هممیهنان ما هستند و باور و اعتقادات دیگری بجز مذهب رسمی و دولتی دارند.
طبعا هر دین یا مذهبی چشم ندارد، ادیان و مذاهب دیگر را ببیند، چون آنها را رقیب خود میداند. این در ذات ادیان و مذاهب است که هر یک آموزههای خود را از دیگری برتر و حقیقت را در انحصار خود میدانند. افزون بر آن، یکی دیگر از ویژگیهای ادیان ابراهیمی این است که هر دینی، دین و مذهب پس از خود را قبول ندارد، ولی ناچار است به دینی که پیش از او آمده و سابقهی تاریخی بیشتری دارد تمکین کند. به همین دلیل، در حالی که یهودیان مسیحیت را قبول ندارند، مسیحیان آموزههای خود را در تداوم آموزههای یهودی میدانند و از سنت «یهودی ـ مسیحی» سخن میگویند. مناسبات میان یهودیت و مسیحیت با اسلام نیز همین گونه است. یعنی در حالی که یهودیان و مسیحیان، اسلام را نمیپذیرند، ولی اسلام خود را در تداوم آنها میداند و البته آموزههای خود را کاملتر از آموزههای آنها میپندارد! وضعیت در مناسبات میان مذهب شیعه و آیین بهاییت نیز به همین منوال است. یعنی شیعیان در حالی که خود در اسلام اقلیتی کوچک هستند و ناچارند واقعیت وجودی اکثریت بزرگ و بیش از ۹۰ درصدی سنیان را بپذیرند و به آن احترام گذارند، ولی پیروان آیین بهاییت را که نسبت به شیعیان فرقهای متاخر هستند، نفی و طرد میکنند. و نه فقط این، بلکه درست به دلیل مشترکاتی که در هر دو آیین دیده میشود و از آنجا که بهاییت از بطن تشیع برخاسته است، آن را رقیب اصلی خود میپندارند و به آن کینهای بهیمی دارند.
موضوع اما در میهن «اسلامزدهی» ما صرفا بر سر مخالفت فکری و نظری مذهب رسمی حاکم با یک اقلیت مذهبی نیست، بلکه بسیار فراتر و مهمتر از آن حکایت درد و رنج بخشی از شهروندان این سرزمین است که با برآمد «حکومت الهی» و قوانینی متکی بر باورهای اسلام شیعی، نه تنها به خاطر باورهای ایمانی خود از بسیاری از حقوق اولیهی شهروندی محروم شدهاند، بلکه با انواع و اقسام پیگردها، فشارها و تبعیضها روبرو هستند. تاریخچهی پیگرد و سرکوب بهاییان در جمهوری اسلامی ایران، با اندکی اغماض و در مواردی یادآور آن چیزی است که در زمان سیطرهی نازیسم بر شهروندان یهودی کشورهای اروپایی رفته است.
حکومت در نظامهای پیشرفته، بخش بزرگی از حقانیت خود را از بیطرفی دینی و ایدئولوژیک میگیرد. به دیگر سخن، حکومتی که باید جامعه را هدایت و منازعات گوناگون سیاسی و عقیدتی را رفع و رجوع کند تا صلح اجتماعی به مخاطره نیفتد، اجازه ندارد خود جانبدار و یک طرف دعوا باشد. بنابراین حکومتی که به ابزاری در دست باورهای دینی و مذهبی و ایدئولوژیک تبدیل شده است، نه تنها کارایی بلکه اساسا کارکرد واقعی و مآلا حقانیت و علت وجودی خود را از دست میدهد و به ماشینی جهنمی برای سرکوب و نابودی دگراندیشان و مخالفان تبدیل میشود.
در میهن ما هم اکنون چنین وضعیتی حاکم است. نظام کنونی در ایران نه تنها به ابزاری برای سرکوب و نابودی همهی دگراندیشان تبدیل شده، بلکه برای تحکیم سیطرهی بلامنازع روحانیان شیعی و روایت بیمارگونهی آنان از آیین کشورداری، بطور منظم پیروان دیگر گرایشهای مذهبی و اعتقادی را تحت فشار و در بسیاری موارد مورد آزار و اذیت قرار میدهد و نسبت به آنان تبعیض روا میدارد. برای برونرفت از این چرخهی جهنمی خشونت و تعصب، هیچ راهی جز جداسازی دین از حکومت و رفتن به سوی نظامی سکولار وجود ندارد که پیششرط آن، از سر راه برداشتن جمهوری اسلامی است!
شهاب شباهنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر