۱۳۹۵/۰۴/۱۵

جعبه‌ی پاندورا و اشباح گورستان تاریخ

   در اساطیر یونان باستان، «پاندورا» نام نخستین زنی است که توسط خدایان آفریده شد تا آدمیان را مجازات کند. «زئوس» برترین و نیرومندترین خدای المپ معتقد بود که آدمیان سزاوار چنین مجازاتی هستند، زیرا آتشی را به خدمت گرفته‌اند که یکی از تایتان‌ها به نام «پرومته» از خدایان ربوده و به آنان ارزانی کرده است.

پس یکی از خدایان المپ به نام «هفائستوس» که از پیکرتراشان هنرمند بود، «پاندورا» را از گِل رُس ساخت و برای هر چه دلفریب‌تر کردن او، دیگر خدایان نیز هر یک به سهم خود او را به تجهیزات و ویژگی‌هایی مانند پوشاک و زینت‌آلات و زیبایی و ملاحت و همچنین نیرنگ و فریبکاری آراستند. «زئوس» پیش از آنکه «پاندورا» را به زمین و نزد «اپیتمه» برادر «پرومته» بفرستد، به او جعبه‌ای داد که همه‌ی بلاها، مصیبت‌ها، پلشتی‌ها و بیماری‌های جهان در آن گردآوری شده بود. البته «پرومته» پیش‌تر به برادرش هشدار داده بود که هرگز از «زئوس» هدیه‌ای نپذیرد، زیرا او نیت خوبی ندارد. اما «اپیتمه» که به دام عشق «پاندورا» افتاده و به او دل باخته بود، سرانجام او را به زنی می‌گیرد. «پاندورا» نیز درِ جعبه‌ای را که «زئوس» به او داده بود می‌گشاید و همه‌ی بلاها و مصیبت‌ها و بیماری‌ها از آن خارج و بر آدمیان نازل می‌شود.

این اسطوره‌ی یونان باستان را می‌توان تا اندازه‌ای با رویدادی مقایسه کرد که حدود چهل سال پیش سرنوشت اندوهبار کشور ما را رقم زد. پنجاه سال تلاش برای نوسازی جامعه‌ی ایران و بویژه اصلاحاتی که توسط رضاشاه برای کوتاه کردن دست روحانیان شیعه از حوزه‌های مهم دولتی، قضایی و آموزشی کشور انجام گرفته بود، باعث تغییراتی در جامعه شده بود که مانند «پاندورا» فریبنده بود و چنین القا می‌کرد که در زیر پوست جامعه، بافت فرهنگی آن نیز دستخوش تغییر و دگرگونی شده است. اما نوسازان و تجددخواهان غافل بودند که این تغییرات سطحی است و واپسگراترین و تاریک‌اندیش‌ترین نیروهای اجتماعی که پایگاه گسترده‌ای نیز در میان سنتی‌ترین لایه‌های مردم دارند، اگر چه با فشار روند نوسازی، به درون «جعبه» رانده و با تراکم بسیار بالا در هم فشرده و حبس شده‌اند، ولی تنها منتظر فرصت و موقعیتی هستند که با یافتن روزنه‌ای، با نیرویی ویرانگر خروج کنند!

سرانجام با انقلاب سال ۱۳۵۷ درِ این جعبه باز شد و همه‌ی اشباح سیاه گورستان تاریخ از آن بیرون آمدند و مانند مصیبت و بلایی بر سر جامعه نازل شدند. با برآمد اسلامگرایان به قدرت، ایران دچار بیماری وخیمی شد که امروز هم چشم‌اندازی برای رهایی از آن دیده نمی‌شود. تب‌ این بیماری کماکان پیکر رنجور کشور را می‌لرزاند. و نه فقط این، بلکه این بیماری در چارچوب مرزهای ما باقی نماند و به کشورهای همسایه نیز گسترش یافت و کمک کرد که دیگر زامبی‌ها و مومیایی‌های تاریخ نیز از تابوت‌های خود خارج و پراکنده شوند. به گونه‌ای که امروزه اسلام‌گرایی در همه‌ی طیف‌های گوناگون آن اعم از شیعی یا سنی، نکبتی سراسری برای کل منطقه‌ی خاورمیانه به‌شمار می‌رود. آری، درِ «جعبه‌ی پاندورا» در کشورهای اسلامی، به دست ایرانیان گشوده شد و همه‌ی مردم منطقه از این بابت وامدار ما هستند!

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر