دموکریت یا دموکریتوس (ذیمقراطیس) فیلسوف یونان باستان، در سدههای پنجم و چهارم پیش از میلاد (۳۶۰ ـ ۴۶۰) میزیست. او به سفرهای طولانی دست زد و بویژه در طبیعتشناسی دانش فراوانی اندوخت. متاسفانه از آثار پرشمار او تنها نوشتههایی چند به یادگار مانده است. حکایت کردهاند که دموکریت انسانی شاد و خوشمشرب بود و از این جهت او را «فیلسوف خندان» مینامیدند. او صد سال عمر کرد.
چیرگی کامل بر ثنویت پارمنیدس که ماده را از فرم جداکرده بود، از طریق اندیشههای اتمیسم میسر شد. لویکیپ این مکتب فکری را بنیاد گذاشت و دموکریت آن را گسترش و ژرفش بخشید. متفکران مکتب اتمیسم نیز تلاش میکردند جهان تجربی را از اصلهایی مشتق کنند که با شروط تفکر همخوانی داشته باشد و به بیان دیگر، از نظر مفهومی بتوان آن را متعین ساخت.
دموکریت نیز مانند پارمنیدس بر این عقیده بود که پدیدههای گوناگون و اشیاء تغییرپذیر جهان محسوس، باید بر پایهی یک هستی یکپارچه، یکسان، نامتغیر و زوالناپذیر استوار بوده باشند. اما او همچنین معتقد بود که برای حفظ پیوند با جهان تجربی، نباید دسترسی به این هستنده را ناممکن دانست و آن را جهانی در خودفروبسته و ساکن درنظر گرفت. برای اینکه بتوان اشیاء محسوس و پیوند آنها با یکدیگر و تغییرات حاصل از این پیوند را توضیح داد، باید برای این هستنده صفاتی را به رسمیت شناخت که شامل همهی اشیاء میشود. با چنین پیششرطی است که دموکریت به مفهوم اتم میرسد.
برای دموکریت، اتمها کوچکترین بخش جهان مادی و خود بخشناپذیرند. همهی اشیاء از اتمها تشکیل شدهاند. میان خود اشیاء مکانهای تهی وجود دارد و همین مکانها باعث بخشپذیری آنها میشود؛ اما اتمها فاقد چنین مکانهایی هستند و بنابراین بخشناپذیر باقی میمانند. اتمها بیشمارند و در شکل، اندازه و وزن با هم تفاوت دارند و به سبب برخورد به یکدیگر همواره در حرکتاند و بر حسب چگونگی ترکیبشان چیزهای بیشمار و گوناگونی را پدید میآورند.
به باور دموکریت، اتمها در آغاز در وضعیت آشفتگی و بیسالاری (چس) در فضا پراکنده بودند، اما اتمهای یکسان بر اثر جنبشهایی چرخشی به هم نزدیک شدند و جهان اجسام را تشکیل دادند که به نوبهی خود و به شیوهی مشابه از آنها پدیدههای گوناگون بوجود آمدند. از دیدگاه دموکریت، تفکر و همهی دیگر پدیدههای روحی نیز برپایهی جنبش اتمهایی استوارند که «اتمهای روحی» نام دارند. اما دموکریت در طبیعت غایتی نمیدید و به غایتی هوشمندانه در جهان باور نداشت.
بدینسان برای نخستین بار نزد دموکریت تصویری واحد از جهان عرضه میشود که نه تنها حیات مادی و روحی را بر شالودهای یکپارچه استوار میسازد، بلکه همچنین جهان تجربهی حسی را از اصلهایی مشتق میکند که از گذرگاه تفکر به دست آمدهاند.
برای دموکریت، هستی جاودانه همان اتمهای مادی هستند که اگر چه هرگز خود را تغییر نمیدهند، اما با این همه «شدن»، یعنی گوناگونی و تغییر را در جهان ممکن میسازند. بدینسان با اندیشهی دموکریت، شکافی که میان «جهان باشندهی پارمنیدسی» و «جهان شدن هراکلیتی» پدیدار شده بود، دوباره پر میشود. چنین نگرشی را در تاریخ اندیشه «ماتریالیستی» مینامند و از آنجا که طبق آموزهی دموکریت بجز ماده هیچ اصل دیگری برای توضیح پدیدههای طبیعی یا روحی ضروری نیست، مکتب دموکریت «مونیسم ماتریالیستی» خوانده میشود.
دموکریت همچنین نخستین فیلسوف یونانی است که مستقل از بینشهای دینی یا اخلاقی حاکم در زمانهی خود، گزارههای اخلاقی چندی ارائه داده است، بدون اینکه یک نظام اخلاقی بسته ایجاد کند. در حالی که آموزههای متافیزیکی او به ماتریالیسم منتهی میشود، اما آموزههای اخلاقی او ماتریالیستی و متوجه کالاهای مادی نیست. دموکریت با حرکت از اصل معرفتشناختی بر این باور بود که خرد آدمی تنها نهادی است که میتواند به شناخت معتبر دست یابد. او بر این پایه تصریح میکرد که برای مسائل اخلاقی نیز ندای خرد تعیینکننده و معیار است.
دموکریت توصیه میکرد که فرزانه باید به وضعیت روحی پایدار و تزلزلناپذیری (آتاراکسیا) دست یابد تا از انفعالات نفس مانند بیم و امید و غیره رها گردد و آنها نتوانند او را دچار تزلزل سازند. و این تنها از آن طریق ممکن است که آدمی بتواند از روند طبیعی و ارتباط میان اشیاء درک درستی به دست آورد. به باور دموکریت، کمتوقعی، اعتدال، خلوص در رفتار و اندیشه و نیکخواهی برای همنوعان فضیلتهایی هستند که کمک میکنند تا آدمی به وضعیت «آتاراکسیا» دست یابد.
اندیشههای دموکریت در دوران باستان بر افلاطون و اپیکور تاثیر گذاشته است. افلاطون در کتاب تیمائوس مفهوم مکان را با کمک گرفتن از اندیشههای دموکریت توضیح میدهد. همچنین محمدبن زکریای رازی، متفکر یونانیمشرب و دانشمند بزرگ ایرانی، تحت تاثیر نظریهی اتمیستی دموکریت بوده است. متاسفانه بیشتر آثار رازی توسط دینداران متعصب سوزانده شده و تنها از طریق نوشتههای دیگران میتوان به روح اندیشههای او نزدیک شد.
ناصرخسرو حکیم ایرانی در کتاب زادالمسافرین مینویسد که رازی جهان را از «اجزای لایتجزا» مرکب میدانسته که انقباض و انبساط آنها موجب بروز و تنوع کیفیت در جهان است. به گفتهی ناصرخسرو، رازی به «جزوهای هیولی» (به اصطلاح دموکریت اتمهای مادی) اعتقاد داشته است. رازی هیولی را جوهری قدیم میدانسته و معتقد بوده که پنج چیز هستند که همیشه بودهاند: هیولی، زمان، مکان، نفس و باری. بدینسان از سخنان ناصرخسرو میتوان پی برد که رازی به ازلی بودن ماده و محال بودن آفرینش جهان از نیستی توسط خدا معتقد بوده است و به همین دلیل هم ناصرخسرو سخت بر او تاخته و به او ناسزا گفته است.
شهاب شباهنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر