۱۳۹۵/۰۴/۱۵

امام زمان و دونالد ترامپ

 منظورمان از «فرهنگ امام‌ زمانی» چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید دید «موعودگرایی» چه پدیده‌ای است. «موعودگرایی» در وهله‌ی نخست یعنی این باور که سرانجام یک «منجی» ـ که غالبا از سوی خداوند فرستاده شده ـ ظهور خواهد کرد و کسانی را که منتظر آمدن او هستند از رنج و فلاکت نجات خواهد داد و سعادتمند خواهد ساخت.

«موعودگرایی» بیش و پیش از هر چیز گونه‌ای رویکرد روحی خرافه‌آمیز است و در باورهای آخرالزمانی دینی و مذهبی ریشه دارد. اما چنین رویکردی می‌تواند فراسوی امور ایمانی و اعتقادی، برخاسته از ایدئولوژی‌های سیاسی و اجتماعی، یا تفسیرهای معینی از تاریخ‌ باشد. در چنین حالتی، باور به «منجی» یا «مسیح»، جای خود را به ایده‌ی یک «فرجام قانونمند تاریخی» می‌دهد که با برآورده شدن آرزوها و هدف‌های سیاسی و اجتماعی پیوند خورده‌ است؛ مثلا در نمونه‌ی ایدئولوژی‌های کمونیستی و فاشیستی که در آن «منجی» یا «مسیح» جای خود را به «طبقه‌ی کارگر» یا «نژاد برتر» می‌دهد و سرانجام بشریت را به «جامعه‌ی بی‌طبقه» یا «جهانی با بهداشت نژادی» رهنمون خواهد شد!

«موعودگرایی»، تاریخی بس دراز دارد. همواره در طول تاریخ انسان‌هایی در حوزه‌های فرهنگی گوناگون بوده‌اند که در دوران‌های بحرانی و زمانی که راه برون‌رفتی از وضعیت‌های دشوار و نومیدکننده نمی‌دیده‌اند، یا دچار فاجعه‌های تاریخی و طبیعی غیرقابل تحمل شده‌اند، برای تسکین دردهای خود و تحمل‌پذیر کردن آن‌ها، به دنیای خیالی آرمانی پناه برده‌اند. اما از آنجا که چنین پندار وهم‌آلودی با واقعیت سر سازگاری نداشته و هیچ نیرویی قادر به ساختن آن نبوده، تمام آرزوها و حسرت‌های تحقق آن، در گرو ظهور یک «منجی» نهاده شده که باید از قدرتی مافوق بشری برخوردار باشد.

«موعودگرایی» در هر سه دین ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام موجود است و در همه‌ی جوامع پیروانی دارد. طبعا هر چه رشد فرهنگی در جامعه‌ای بیشتر باشد، باور به چنین خرافه‌ای در آن کمرنگ‌تر است. در جوامع اسلامی که هنوز عصر روشنگری خود را پشت سرنگذاشته‌اند، باور به این خرافه نیرومندتر است و جلوه‌های گوناگونی دارد. یکی از روایت‌های برجسته‌ی «موعودگرایی» به نام «مهدی‌گری» در مذهب شیعه‌ی‌ دوازده امامی جلوه‌گر می‌شود که ویژگی جامعه‌ی فلاکت‌زده‌ی ماست و فرهنگ آن را در چنگ قهر خود دارد. گفتنی است که این جامعه با چنین رویکردی یکبار در چهار دهه پیش تمام حسرت‌ها و آرزوهای خود را در گرو ظهور شیاد مرتجعی نهاد که تصویرش در ماه رویت می‌‌شد و اگر تابوهای مذهبی اجازه می‌دانند، از سوی پیروانش به جای «نایب امام زمان»، خود «امام زمان» تلقی می‌گشت!

انتظارات از آن «ظهور انقلابی» طبعا برآورده نشد، اما فرهنگ «امام زمانی» به‌رغم سرخوردگی‌ها و نومیدی‌های فزاینده و شکاف‌هایی که در دیواره‌ی ضخیم آن ایجاد شد، همچنان به حیات خود ادامه داد. منظور از این سخن البته آن نیست که امروزه تک تک آحاد جامعه هنوز به یک منجی به نام «مهدی» باور دارند و جملگی به اصطلاح «منتظرالظهورند». منظور بیشتر اینست که ما ایرانیان که در چنین فرهنگی بالیده‌ایم، حتی در زمانی که اعتقادات دینی خود را کنار می‌نهیم و ظاهرا با باورهای خرافی آن تسویه حساب می‌کنیم، هنوز نباید مطمئن باشیم که رویکرد «موعودگرایانه» از نقبی به عقاید ما راه نیابد و نهایتا خود را به ما تحمیل نکند!

یکی از نمونه‌های برجسته‌ی چنین رویکردی این اواخر در میان شماری از هم‌میهنان ما دیده می‌شود که آرزوها و حسرت‌های خود برای تغییر در مناسبات قدرت در جامعه‌ی ایران و پایان دادن به سیطره‌ی استبداد دینی را با «منجی» تازه‌ای به نام «دونالد ترامپ» گره زده‌اند و چنین آرزو و القا می‌کنند که با به قدرت رسیدن او در کاخ سفید، راه برای حمله‌ی نظامی به ایران گشوده می‌شود؛ حمله‌ای که نهایتا قرار است جمهوری اسلامی را بر‌اندازد و مردم ایران را رهایی ‌بخشد. در واقع دونالد ترامپ برای بخش‌هایی از نیروهای «سکولار» به نوعی «مهدی موعود» تبدیل شده که رستگاری مردم ما در کف پرکفایت اوست!

اینکه دونالد ترامپ کیست و چه می‌خواهد، طبعا نمی‌تواند موضوع این یادداشت کوتاه باشد. تنها باید به این اشاره بسنده کرد که او با سخنان جنجالی‌اش نه تنها در میان آن دسته از شهروندان کشورش که «ارزش‌های آمریکایی» را در خطر می‌بینند ـ ولی در واقع بازندگان اصلی روند گلوبالیزاسیون و اقتصاد نئولیبرالی مبتنی بر «کاپیتالیسم کازینویی» هستند ومذبوحانه در حسرت بازگشت آمریکا به دهه‌های طلایی ۵۰ و ۶۰ میلادی می‌سوزند ـ اندک اندک دارد به یک «مسیح» تبدیل می‌شود که بزودی آمریکا را نجات خواهد داد، بلکه هزارها کیلومتر دورتر از میهن خود و در میان بخشی از ایرانیان جامعه‌‌ای «اسلام‌زده» هم می‌رود تا رقیب جدی «امام زمان» شود!

اما بدبختانه مشکلات تاریخی و فرهنگی یک جامعه، راه‌حل‌های فوری و ضربتی ندارند. حتی اگر انتخاب ترامپ را محرز بپنداریم و فرض دور از واقعیت حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران را بپذیریم و با «مصادره‌ی به مطلوب» همه‌ی پیامدهای مرگبار و ویرانگر آن را کاملا نادیده انگاریم، باز نباید ساده‌لوحانه انتظار داشته باشیم که ارتش آمریکا بتواند فرهنگ و جامعه‌ی ایران را دگرگون کند. این دگرگونی را باید تک تک ما با اراده‌ی خودمان ایجاد کنیم و چه بهتر که از هم‌اکنون با افکار و عقاید شخصی‌مان بیآغازیم و نخست آنها را به دیده‌ی تردید و سنجش بنگریم. اگر با این سخن کانت موافق باشیم که «روشنگری خروج آدمی از نابالغی خودکرده است»، باید اذعان کنیم که باور به «منجی» در سده‌ی بیست و یکم، یکی از بدترین جلوه‌های نابالغی روحی و فکری است!

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر