۱۳۹۵/۰۴/۱۵

رستم فرخزاد و «سرداران سپاه»

چند سال پیش ماجرای تندیس آریوبرزن در شهر یاسوج مساله‌ساز شد. این تندیس که به خواست مردم این شهر و برای بزرگداشت سردار هخامنشی در میدانی به نام او نصب شده بود، با مخالفت سپاه پاسداران روبرو شد. ظاهرا یکی از «فرماندهان سپاه» ایراد گرفته بود که گویا «دم اسب تندیس آریوبرزن» در یاسوج متوجه «تمثال مبارک شهیدان» بوده است! این البته ظاهر قضیه بود و بسیاری می‌دانند که عمله و اکره‌ی این رژیم از هر چه نماد ایران باستان است نفرت و وحشت دارند و در این ۳۸ سال هر تلاشی کرده‌اند تا همه‌ی مظاهر ایران پیش از اسلام از حافظه‌ی تاریخی مردم پاک شود. هدف آنان این بوده که به مردم بقبولانند که ایران یعنی «ایران اسلامی» و ایرانی هم یعنی «ایرانی مسلمان» آن هم از نوع شیعه‌ی دوازده امامی‌اش!

آریوبرزن سرداری بود که با سپاه خود در کوه‌های زاگرس راه را بر سپاه متجاوز اسکندر مقدونی بست. او جانانه مقاومت کرد و سرانجام در میدان پیکار جان باخت. از سردارانی چون آریوبرزن و سورنا سردار اشکانی که صدها سال بعد در برابر تجاوز سپاه روم به فرماندهی کراسوس ایستادگی کرد و با تدابیر نظامی خود آنان را شکست داد، در حکومت کنونی البته هنوز می‌توان از دور و با احتیاط نامی به میان آورد. حتی نصب تندیس آریوبرزن می‌تواند مدت کوتاهی موضوع دعواهای رسانه‌ای در ایران باشد.

اما در میان سرداران ایرانی تاریخ پیش از اسلام، همواره یک «تابوی» بزرگ وجود داشته و دارد و او همان سرداری است که بر خلاف آریوبرزن و سورنا نه در برابر مقدونیان و رومیان ـ که به هر حال صاحب تمدن‌هایی هم‌سطح با ایرانیان باستان بودند ـ بلکه در برابر متجاوزان بیابانگردی ایستاد که فقط نیامده بودند ایران را تسخیر و غارت کنند، بلکه آمده بودند تا روح و روان و فرهنگ این سرزمین را مسخ کنند! «تابوی» بزرگی هم که مانند آهنی گداخته نمی‌توان به آن دست زد، درست در همین نکته نهفته است. اساسا چگونه می‌توان خاطره‌ی سرداری ایرانی را گرامی داشت که با جانبازی تلاش کرد جلوی تجاوز اسلام به این سرزمین و مسلمان شدن ما را بگیرد و در این راه جان باخت؟! مگر می‌توان «ایرانی مسلمان» بود و رستم فرخزاد را ستود؟! او کسی است که می‌خواست ما را از شر آن چیزی حفظ کند که هم اکنون هستیم و خیلی هم به آن می‌بالیم! با این دوگانگی چه کنیم؟!

نگاهی به اشعار فردوسی در شاهنامه در توصیف جنگ ایران و تازیان و سرنوشت غم‌انگیز رستم فرخزاد، جای تردید نمی‌گذارد که این رویداد از اندوهبارترین بخش‌های شاهنامه است. شاید بیهوده نیست که با شکست ایرانیان از مسلمانان و کشته شدن رستم فرخزاد در این مصاف، دفتر شاهنامه نیز بسته می‌شود. فردوسی با نگاهی ژرفکاوانه در این رویداد هولناک نگریسته و درباره‌ی پیامدهای آن هشدار داده است. او بینش، آیین و فرهنگ ایرانیان عصر ساسانی را با تازیان به رویارویی کشانده و مقایسه کرده تا نتایج مترتب بر این شکست را بر ما آشکار کند. فردوسی نشان می‌دهد که رستم فرخزاد از عاقبت جنگ بیمناک بوده، زیرا از تشتت و چنددستگی در ایران آگاه بوده و از «روز بلای» ایرانیان سخن رانده است. درست به همین دلیل نافذترین و موثرترین ابیاتی که فردوسی سروده در جایی است که از زبان رستم فرخزاد پیشاپیش مسئولیت تاریخی این شکست را متوجه خود می‌داند و با «گنهکار» خواندن خود در واقع قصور کشوری را به گردن می‌گیرد. او از پیروزی قریب‌الوقوع تازیان و برآمد اسلام در ایران، به مثابه یک «گرفتاری اهریمنی» یاد می‌کند! آری، چگونه می‌توان در ایران امروز از سرداری ستایش کرد که اسلام را «کیش اهریمنی» نامیده است؟! آیا هیچ یک از ما در دورترین رؤیای خود نیز می‌تواند روزی را تصور کند که در «ایران اسلامی» میدانی یا خیابانی به نام این مرد نامگذاری شود و تندیسی از او برپا گردد؟! رستم فرخزاد تبلور و تجسم آن چیزی است که تک تک ما ایرانیان را به معارضه با بعد اسلامی شخصیت‌مان می‌کشاند. اما چگونه با این «من اسلامی» درافتیم و بر او چیره گردیم؟!

به آغاز این گفتار بازگردیم. امروز در میهن ما سردارانی از سنخ آریوبرزن و سورنا و بیش از همه رستم فرخزاد نامطلوب و بیگانه‌اند، چرا که در این سرزمین «سردارانی» از جنس و سنخ دیگر میدان‌داری می‌کنند. آنان هستند که با تحکم و زور، ارزش‌های امروزین این جامعه را مقرر می‌کنند. کسانی که چون هشت‌پایی بر همه‌ی عرصه‌های‌ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی این کشور چنگ انداخته‌اند و «برادران قاچاقچی» برازنده‌ترین لقب آنان است!

مضحک اینکه همین چندی پیش در پی برخی موفقیت‌های نظامی «نیروی قدس» یعنی شاخه‌ی برون‌مرزی سپاه پاسداران در عراق و سوریه، زمزمه‌هایی از این و آن گوشه برخاست و مجیزگویان حقیری «سردار قاسم سلیمانی» را با آریوبرزن مقایسه کردند! یعنی فردی که صدها کیلومتر دورتر از مرزهای ایران، با حمایت از رژیم‌های آدمکش مانند رژیم بشار اسد یا گروه‌های تروریستی شیعه، دفاع از «عتبات عالیات» یا «حرم زینب» و برقراری «کمان شیعی» در منطقه را دفاع از «منافع ملی ایران» جار می‌زند و می‌خواهد چنین القا کند که اگر با «داعش» در سوریه و عراق نجنگیم، باید با آن در ایران بجنگیم! در واقع با ترساندن از «داعش سنی» تلاش می‌کند «داعش شیعی» را سرنوشت محتوم ایرانیان وانمود کند! نه، این جماعت برای ارزش‌های دیگری می‌جنگند و به آریوبرزن و سورنا و رستم فرخزاد هیچ ارتباطی ندارند. تخمه و تبار اینان خیلی بیشتر به سعدبن ابی‌وقاص می‌رسد و از این بابت هم به خود می‌بالند!

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر