۱۳۹۲/۱۱/۱۶

فیسبوکستان

منت خداوند کلوب و پلاس و لاین و وایبر را که به فیسبوک اندرش موجب خرکیف شدن و اُوردوز کردنش مزید به گا رفتن درس و زندگی و مصداق خریت کردن. هر لایک که میگذاری مفرح دوست دیگر و چون دیسلایک میکنی خنک کننده اصل جیگر پس در هر لایک دو صفت موجود است و بر هر صفت پولیتیکها نهفته .
curb_facebook_addiction_large
یک شب تورق پیچ های فیسبوک میکردم و در احوالات ملت همیشه در صحنه تامل ، چو ناخن ها ی خویش با دندان مبارک می سفتم ( می سفتم :سمباده میزدم) حاتم بخشی نموده و لایک و شیر بسیار نمودم . لایکی از سر منت و لایک دیگر از سر جبران کردن محبت پیشین ، لایکی شبیه گلریزان لوتی های قدیم نشانه مشتی بودن و لایکی بسان چشمک زدن های ادوار بی موبایلی نشانه مخ زدن و اهل حال بودن .
الغرض در پیچ گردی شبانه به حجره یکی از اپوزیسیون سیاسی داخل همی شدم بزدل بودن سرشت خویش را فراموش کرده و چون شیر ژیان جولان دادم و رجز خوان هر چه لایقش بود در کامنتها نثارش همی کردم.
آنگاه  درد لایکو فیلیای مزمن عود نمودندی و به پس کله ام تیر کشیدندی پس استاتوسی در مذمت رابطه اوضاع مملکت و افکار دگم و واپس گرای مردم سرزمینم از خود در نمودم ، چون لایک خورش زیاد شد از اعماق روده های بزرگم احساس روشنفکری نمودم و بسی حال نمودم که حکیمی فرمود :
قدر لایک کسی داند که از بی لایکی عکس پروفایل خویش جلوی آشنایان ضایع شود .
facebook-addiction
روشنفکری را حکایت کنند که شبی چند کمپین حمایت از این و آن براه انداخت و تا سحر صدها کامنت و پست بکرد . صاحبدلی شنید و گفت: اگر خود ارضائی بکردی و بخفتی، بسیار از این فاضل‌تر بودی.
اندرون از دک و پُز خالی دار
تا در و نور معرفت بینی
تهی از مغز و بیشعوری به علت آن
که پری از ادعا تا بینی
پدری اهل علم و فضیلت پسر خویش را پرسید : اوقات عزیز چگونه می گذرد ؟ گفت :شبها لایک از کیسه خلیفه به دوستان میبخشم ، تا سحر با دانشمندان فاضله دیگر میچتم و تمام روز را گرفتار چک کردن نوتیفیکشن های خویش هستم ، حکیم را مکثی مَدید درگرفت و سپس بر خلف اصول تربیتی او را پاسخ بداد که :
خاک بر سرت کنن ای پسر
من چه امیدها داشته ام به سر
حیف پول و وقت و چشم و عمر گران
این چتو یادم بده بیخبر از مادر
عارف وارسته ادامه داد فرزند تهی مغزم ! خشم بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بی وقت، هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند. گویند فرزند انگشت تعجب در دهان گرفت و از بدبختی خویش زار بگریست .
??????????????????????????????????????????????????????????????????
راویان خبر نقل کنند ادمین پیچ یکصد هزار نفره ای که کتابت های باطلش همه لایک باران میشد به دختر خوب روئی مسیج همی بداد که هیچ به یاد ما هستی و دختر پاسخ بگفت : نه ، غرور ادمین جِر خورد اما ره حقیقت نگرفت دختر را بلوک بکرد و باز چرت و پرت افزون بنگارید.
ای گرفتار توهم دانائی و شهرت
ای همه فکر و اندیشه تو از ماتحت
کل نوتیفیکیشن و فرندهای الکی تو
کهتر از قرص نان یک رعیتغم فرزند و نان و جامه و قوت
 
 نداری و مرده شور ببره اون فیسبوکت5812280790_4ba23f3b84_z-390x285
افلاطون را گفتند: از تو حکیمتر در جهان دیده ای؟ گفت: بلی، خسرو شکیبائیو حسین پناهی ، پرسیدند فیلسوفا این چه مهملی ست؟ ( مهمل:حرف باطل ،حرف بیخود ، چرت) آهی از درون کشید و بنالید که در چند سال حیات خویش افسوس مهلت کتابت و غور در منطق و فلسفه مستعجل گذشت (تند گذشت) اما واحیرتا که اینان به زندگانی پُخی نبودند ( پخ به ضمه پ یعنی مالی نبودند ، عدد و رقمی نبودند و هکذا ) و چون میت گشتند هر روز نظریات خفن از خود به درد مینمایند آنهم کیلو کیلو و فِرت و فِرت(تند ، سریع )
دلم میخواد به آکروپولیس برگردم
بازم به اون نصف دیگه جهان برگردم
برم بشینم کنار وافور و زغال
بیخیال درس و بحث اونهمه قیل و قال
( استاد که متوجه درگوشی های مریدان همی شد به خود آمده و وزن شعر را تغییر همی بداد )
چو به گور شدم ملت پارس جوگیر مرده پرست
ببافند قصه و شعر که فک همه از تعجب به در است.

۵ نظر:

  1. رهگذر جان درود
    نقد و طنز بسیار جالبی‌ بود، اولا بسیار خوشحالم که دستی‌ بر قلم بردید و مقاله‌ای برای ما فرستادید.
    این اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی جهانگیر شده است، یک زمانی‌ در اتوبوس و مترو و کافی‌ شاپ و غیره، مردم را در حال خواندن کتاب می‌دیدی ولی‌ حالا همه را موبایل بدست و سر بزیر می‌‌بینی‌، کار از این هم فراتر رفته، کوچک و بزرگ کنار هم نشسته و بجای صحبت کردن در حال چت با هم هستند، دو دختر را که خواهر هستند می‌‌شناسم که در یک اتاق روبروی هم نشسته اند و وقایع همان روز را فیسبوک وار برای هم تعریف میکنند، قربان صدقه یکدیگر هم می‌‌روند و باقی‌ دوستانشان نیز تماشاگر آنها هستند، البته دوستانشان هم دست کمی‌ از آنها ندارند!

    پاسخحذف
  2. مرسی میرور جان ، گرچه این مطلب بمناسبت تولد ده سالگی فیسبوک به ذهنم رسید اما بهانه اصلی بودن دوباره کنار شما دوستان بود ، دلتنگ همتونم

    پاسخحذف
  3. هنوز نخوانده ام تا انشاالله در اولین فرصت بخوانم و اگر سوالی بود یا نظری عرض کنم اما همین که صفحه باز شد و تیتر و عکس ها را دیدم، مطمئن بودم کار دوست عزیز رهگذر هست. این کشور حقش نبود با این جوانان به این حال و روز بیافتد.

    پاسخحذف
  4. persiraner عزیزم
    سپاس و درود، دلمان برای شما یک ذره شده بود، پیام شما را دریافت کردم، خدایان نعمت نمیرسانند و زمانی‌ هم که میرسانند چند تا چند تا میفرستند :))
    بسیار خوشحالم که حالتان خوب است و هنوز هم جاودانه می‌‌نویسید، مقاله شما را بزودی در وبلاگ قرار می‌دهم تا همه بتوانند از آن استفاده بکنند، ما را تنها نگذارید ،،،

    پاسخحذف
  5. رهگذر جانِ عزیز
    درود فرشتگانِ زیباروی بر شما :)) مقالات شما را هم دریافت کردم، عالی‌ بود، آنها را هم بزودی و به نوبت در وبلاگ قرار می‌‌دهم، پایدار و برقرار باشید

    پاسخحذف