در وبلاگ یکی از دوستان، چشمام به یادداشتی افتاد دربارهی تعطیل شدن «باداب سورت» مازندران، یعنی چشمهی پلکانی تراورتنی زیبایی که بیتردید یکی از شگفتیهای طبیعت در ایران است. از قرار معلوم هماکنون بخشهایی از این پدیدهی باشکوه طبیعی به دلیل بیکفایتی و عدم مراقبت مسئولان و نیز بیتوجهی گردشگرانی که به آنجا میروند نابود شده و بقیه هم در شرف نابودی است. یادداشت هوشمندانه و هشداردهندهی آن دوست و خبرهایی که هر روز در رسانهها دربارهی روند پرشتاب نابودی طبیعت در ایران دیده میشود، مرا بیاختیار به یاد یک فیلم علمی ـ تخیلی قدیمی متعلق به اوایل دههی ۷۰ میلادی انداخت.
احتمالا بسیاری از علاقهمندان سینما، فیلم تکاندهندهی «سویلنت سبز» را به یاد میآورند که مضمونی روشنگر و پیامی هشداردهنده داشت. این فیلم که در ژانر فیلمهای علمی ـ تخیلی با مضمونی «آخرالزمانی» (آپوکالیپتیک) ساخته شده بود، کاری از ریچارد فلایشر فیلمساز آمریکایی بود و چارلتون هستون و ادوارد جی. رابینسون در آن نقشآفرینی کرده بودند.
داستان فیلم، آیندهای نه چندان دور را روایت میکند که در آن به دلیل پیامدهای استفادهی نابهنجار انسان از منابع طبیعی و رشد بیرویهی جمعیت در جهان، وضعیت فاجعهآمیز و فلاکتباری بر روی کرهی زمین حاکم شده و بشریت به مرزهای «رشد» رسیده است؛ «رشدی» که البته هزینهی سنگینی به بهای نابودی طبیعت به انسان تحمیل کرده و کرهی خاکی را به جهنمی واقعی تبدیل نموده است.
در این فیلم، نیویورک به عنوان نماد یکی از کلانشهرهای جهان، به شهر غولآسایی با ۴۰ میلیون نفر جمعیت تبدیل شده که از هرگونه امکانات رفاهی محروم است؛ در آن نه جای کافی یافت میشود، نه خوراکی مناسب و نه آب و هوای پاکیزه و سالم. شرکتهای معظم تولید مواد غذایی، مردم را به خوردن مادهای مصنوعی به شکل بیسکویت و در رنگهای سرخ و زرد عادت دادهاند. ولی وضعیت غیرقابل تحمل و پرتنش است و هر آن بیم انفجاری اجتماعی میرود.
طرفه اینکه دولت و شرکتهای تولید مواد غذایی برای آرامکردن مردم خوراک تازهای به نام «سویلنت سبز» به بازار عرضه کردهاند و چنین تبلیغ میکنند که این خوراک تازه خیلی بهتر و خوشمزهتر از «سویلنتهای» قبلی است. به موازات آن تبلیغاتی در جریان است که مردم را برای ثبتنام در فهرست «مرگ داوطلبانه» به ازای «تجربهای یگانه» به موسسهای بزرگ شبیه کلینیک دعوت میکند. فیلم بطور همزمان بر بستر داستانی جنایی جریان مییابد که برای پیام «آخرالزمانی» آن فاقد اهمیت است. ولی در پایان این ماجرای جنایی، یک کارآگاه پلیس در نیویورک که در پی روشنکردن پروندهی قتلی مرموز است، تصادفا به راز تکاندهنده و هولناکی پی میبرد و آن اینکه «سویلنت سبز» از گوشت انسانهایی تهیه میشود که به دلیل شرایط دشوار زندگی، مرگی داوطلبانه را با وسوسهی «تجربهای یگانه»، به زندگی نکبتبار منتج از فاجعهی زیستمحیطی ترجیح دادهاند.
طبعا شوکی که از افشای راز واقعیت «سویلنت سبز» به تماشاگر دست میدهد، عنصر غافلگیرکننده و موحش پایان فیلم است؛ ولی صحنههای مرگ داوطلبانه افراد نیز به همان اندازه تاثیرگذار و تاملبرانگیز است و پیام اصلی فیلم نیز در آن نهفته است. این افراد که هیچ چشمانداز روشنی برای آینده نمیبینند، در قبال وعدهای فریبنده حاضر شدهاند داوطلبانه با زندگی وداع کنند. و این «وعدهی فریبنده» و اسرارآمیز چیست؟ داوطلبان مرگ وارد تاسیسات عظیمی میشوند که در واقع کشتارگاه انسانی است. آنان برای ثبتنام به صف میایستند. در حالی که آب پاکیزه حتی برای آشامیدن یافت نمیشود، به آنان فرصت دوش گرفتن با آب گرم و روان میدهند، سپس لباس پاکیزهای برتن آنان میکنند و با یک وعده خوراک واقعی از مواد طبیعی از آنان پذیرایی میکنند. در پایان پس از تزریق آمپول زهر، آنان را در بستری نرم و پاکیزه میخوابانند و به همراه نوای آرامبخش و دلنواز موسیقی کلاسیک، فیلمی برایشان نمایش میدهند که باید واپسین لحظات زندگی را پیش از خواب ابدی برایشان شیرین کند؛ و آن دیدن تصاویر طبیعت زیبای زمین با همهی شکوه و گیرایی افسونگر آن و پیش از نابودی به دست موجودی به نام بشر است: جنگلها، دریاچهها، برکهها، رودخانهها، آبشارها، گیاهان، گلها و انواع جانوران بزرگ و کوچک و ... همهی دیگر زیباییهایی که دیگر هیچ اثری از آنها باقی نمانده است!
اینکه ما روزی ناچار به خوردن «سویلنت سبز» شویم، شاید هنوز مبالغهآمیز و دور از واقعیت به نظر آید. ولی با شتابی که طبیعت ـ دستکم در سرزمین ما ـ رو به نابودی است، چندان دور از ذهن نیست که همین یکی دو نسل آینده ناچار شوند با بخشهای گستردهای از زیباییهای آن فقط از طریق فیلمهای قدیمی آشنا شوند و از خود آنها دیگر هیچ نشانی در میان نباشد.
از نوشتار جذاب شما سپاسگزارم. مثل همیشه به نکته های اساسی اشاره شده بود... هشداری که گرچه به نظر خیلی ها تخیلی بیاید، اما تا رسیدن به آن وضعیت فرصت چندانی نداریم.
پاسخحذفشوربختانه هنوز برخی فکر می کنند راه حل تمام مشکلات اجتماعی و فرهنگی به سامان گرفتن مسائل سیاسی باز می گردد در حالی که مشکلات فرهنگی به نوبۀ خود، سر منشاء بسیاری از نابسامانی های سیاسی است. واقعیت این است که این دو، همدیگر را تغذیه می کنند. هیچ راه حل یک طرفه ای وجود ندارد...
ایکاش مازندرانی ها دعای باران می خواندند و حداقل به یکی از 3000 امامزاده ای که در این استان وجود دارد دخیل می بستند تا طبیعت زیبای مازندران یا همان بهشت ایران را از گزند اهریمنان باز دارند . ولی افسوس و صد افسوس .
پاسخحذفبر خلاف شهاب شباهنگ من فکر می کنم که علت نابودی چشمه ی زیبای پلکانی و جنگلها و رودها و بی آبی ها و ... ... در بی حجابی و عدم پیروی از نایب امام زمان و رواج گناهان می باشد .
خرافه
با درود به دوستان گرامی بیگلاگ و خرافه و با سپاس از میرور نازنین که این نوشته را در وبلاگش منتشر کرد.
پاسخحذفدگران کاشتند و ما خوردیم,
پاسخحذفما خراب کردیم و بردیم تا دگران نخورند!
..........
اینجانب هم, از شهاب عزیز که طبق معمول منت بر من گذاشتند و افتخار درج مقاله شان را در این پایگاه به من دادند تشکر می کنم, از بیگ لاگ جان که همیشه حواسشان به آیندگان جمع است, ممنونم, از خرافه عزیز که هنوز در کنار ما هستند سپاسگزارم
بله میرور جان، این آیندهنگری بیگلاگ عزیز، همواره مرا به یاد سخن آن فرزانهای میاندازد که گفته بود: زمین نه فقط میراث گذشتگان، بلکه همچنین ودیعهی آیندگان است.
حذفالبته بیگلاگ جان گاهی آنقدر سرشان شلوغ و حواسشان به آیندگان است که نه تنها «گذشتگان»، بلکه ما «محتضران» را هم بکلی فراموش میکنند!
با سلام خدمت شهاب جان و آینه جان و خرافه جان و همۀ جانان دیگر، من که باشم که شما را فراموش کنم؟ مگر می شود؟ ما مقاالات و نوشته های شما را چاپ کرده ایم هر شب از رویش یک دور می خوانیم! این حرفها نیست! :)
حذفپاینده و زنده باشید.
سلام . من فرشید هستم . کاربری ghozmit در بالاترین . ترولهای سایبری حساب من رو مسدود کردند . اگر امکانش هست یه دعوتنامه واسم بفرستید . ممنون.
پاسخحذفjamshidkarimi90@gmail.com
خواستم نظرت درباره این ویدیو رو بدونم. کپی شدن شیرشاه توی فیلم محمد رسول الله. گویا ایده کم آورده اند و کپی کرده اند:
پاسخحذفhttp://www.dailymotion.com/video/x34udb1