۱۳۹۲/۰۹/۰۱

اصلاح‌طلبان را چگونه یافتم؟


همگام شدن با جنبش مبارزاتی مردم در رژیم جمهوری اسلامی مخاطره‌آمیز است. گاه منافع سازمانی و شخصی، و گاه ترس از مجازات، بازدارندهِ همسویی پیگیر با مردم است. تجربه نشان داده است که در چند سال گذشته کسانی که نام اصلاح‌طلب بر خود گذاشته‌اند، همواره فقط چند گام در کنار مردم و همراه آنان بوده‌اند و در بزنگاه‌های حساس از جنبش مبارزاتی پیگیر مردم فاصله گرفته‌اند.

بیم این نیروها از ژرف‌تر شدن چنین مبارزاتی کاملا آشکار است و به پایین آوردن سطح توقع مردم گرایش دارند. سازش‌های پنهانی‌ و پشت پرده با دستگاه ولایت که می‌تواند هم از سرِ ترس باشد و هم از سرِ  عافیت‌طلبی، همواره شتابِ  حرکت مردم را کند کرده و گاهی به صفر رسانده است. البته شاید در میا‌‌ن آنان تعدادی انگشت‌شمار یافت شوند که با مردم همصدا و همدل باشند، اما سیستم سرکوبِ رژیم اجازه خودنمایی به آنان را نمی‌دهد.

به همین دلیل امید بستن به کسانی که از خود اراده‌ای ندارند و دائم با خطوط قرمز و مرزبندی درگیر هستند، اشتباه بزرگی‌ است. اینطور به نظر می‌رسد که کانون اصلی قدرت جای دیگری است و گرداننده اصلی‌ِ  امور کشور محافلی هستند که بقیه ناگزیرند حول آنها طواف کنند و هر زمان که از نقطه مرکزی فاصله بگیرند، با سرکوب و مجازات روبرو می‌شوند.

پس اصلاح‌طلبان نمی‌توانند و خود نیز بر این امر واقف هستند که قادر نیستند سکان رهبری مبارزات مردم را در دست بگیرند. بنابراین به وعده و وعید بسنده می‌کنند. اشتیاقی که اصلاح‌طلبان برای ماندن در قدرت دارند، معنایی جز قدرت‌طلبی و فرصت‌طلبی ندارد.

خواسته‌ها و مطالبات مردم مشخص و روشن است و اصلاح‌طلبان تا کنون بارها نشان داده‌اند که حاضر به پذیرش این خواسته‌ها نیستند. سرگرم کردن مردم با مسائل جنبی و دور نگاه داشتن آنان از تصمیمات و خواسته‌های قاطع و اساسی، از بازی‌هایی‌ است که دستگاه ولایت توسط اصلاح‌طلبان انجام می‌‌دهد و تا کنون همواره از این راه توانسته بخشی از مردم را بفریبد. حربه این فریبکاری تا چه زمانی موثر خواهد بود؟

بازی دادنِ  یک ملت با رنگ‌های سبز و بنفش چیزی جز فرستادن آنها به دنبال نخود سیاه نیست. فقط در مقطعی کوتاه که از فشار ریسمان بر گردنِ  مردم کاسته شد، خواسته‌های اساسی‌ِ  آنان نمایان گردید و رژیم زنگ خطر را شنید. لرزش پایه‌های رژیم برای او تجربه‌ای شد که دیگر روزنه تنفس مردم را بیش از حد باز نکند و تنها اصلاح‌طلبانی را در صحنه نگاه دارد که مطیع و فرمانبردار دستگاه ولایت باشند.

بر کمتر کسی پوشیده است که ماندن در دایره قدرت یعنی‌ مطیع بودن و سر تعظیم فرود آوردن در برابر بارگاهِ رهبری. امید بستن به چنین محافل دست‌چین شده و مسلوب‌الاراده‌ای کاری بیهوده و عبث است. با چنین نیروهایی نمی‌توان به آزادی و دموکراسی رسید

۷۲ نظر:

  1. با شما موافقم ، این دسته در واقع اصلاح طلبان دروغین هستند ، چون رفرم و تغییر در چارچوب این رژیم ممکن نیست و اگر هست برای شیره مالیدن بر سر مردم است تا کمی آنها را با مطالبات جزیی سرگرم کنند ، مثل روی کار آوردن رئیس جمهور بقول خودش اعتدالی که در این مدتی که سر کار آمده است اعدامها و دیگر معضلات جامعه بطور تصاعدی بالا رفته است و اصلن خودش قدرتی ندارد .
    متاسفانه ما مردم زودباور زود کلک میخوریم و آخوندها هم در حقه بازی لنگه ندارند . 8 سال خاتمی ، هشت سال احمدی نژاد شاید هم 8 سال این رئیس جمهور بنفش .... تا ظهور مهدی موعود .
    هر تغییر واقعی در این رژیم در وهله اول با برکناری ولایت مطلقه فقیه آغاز میشود که از جانب خدا انتخاب میشود و یک رای او از رای 70 میلیون ایرانی بیشتر است .

    خرافه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با درود به خرافه عزیز
      تصمیم دارم در مطلب بعدی به نقش مردم در ادامه حیات این رژیم بطور خلاصه بپردازم، مردمی که ناآگاهانه ستون‌های اصلی‌ این رژیم را سر پا نگاه داشته اند، از اینکه می‌گویم ناآگاهانه نباید اینطور استنباط بشود که میخواهم تقصیر را از روی دوش آنها بر دارم، بلکه تنبلیِ مردم در فکر کردن و اندیشیدن بلایی است که خودشان بر سر خودشان آورده اند و تا زمانی‌ که به خرافات و دروغ‌ها باور دارند باید این درد و رنج را هم تحمل بکنند!

      حذف
  2. با درود و ادب خدمت میرور گرامی و یاران نازنین . امیدوارم حال همه دوستان خوب باشد :
    یک "اصلاح طلب" در تمام جوامع، به کسی گفته میشود که موافق اصول و اهداف اصلی حکومت و بنیانگزاران حکومت اما مخالف با راهکارهای جاری ، برای رسیدن به اهداف مورد نظر است ،و به همین دلیل سعی در اصلاح راهکارها دارد . در ایران نیز به همین شکل است :
    اصلاح طلبان در ایران ، مشکلی با اصول اولیه بنیانگزاران انقلاب (همان انتقال قدرت)و اهداف تعریف شده آن ، ندارند اما با بخشی از راهکارهای رسیدن به این اهداف، مخالف هستند .واژه "اصلاح طلب" زمانی معنا پیدا میکند که استفاده کننده از این واژه ، موافق اصول اولیه حکومت و اهداف بنیانگزاران آن باشد. در ایران، اصلاح طلبان ، قدرتی در میان مردم نداشتند ... به همین دلیل با انتشار مباحثی خُرد (با محتوای دروغین و غیر علمی) ، سعی در جمع آوری پیروانی از میان مردم برای خود کردند. مباحثی که مردم دوست داشتن (و دارند) که در زندگی ، سیاست ، جامعه و ... جاری باشد .تمام این مباحث ، در چند زمینه با هم اشتراک دارند:
    -تمام آنها، توسط بزرگان اصلاح طلب و رهبرانشان، مردود اعلام میشود اما در خفا شایعه میشود که آنان نیز به این مباحث باور دارند
    -بیشتر مسائلی که مطرح میشود ، قشر متوسط و مرفه جامعه را نشانه میگیرد چرا که این دو قشر، بیشتر از بقیه از دگرگونی های عظیم اجتماعی میترسند
    -مسائل مطرح شده ، هیچگاه اشتباه بزرگ 57 را نشانه نمیگیرد
    -بیشتر مباحث مطرح شده ، دین اسلام را آسان و "انسانی" نشان میدهد و معمولا به مشکلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و ... رویکردی "شیخ منشانه" و مماشات گونه ، دارد
    -بیشتر مسائلی که اصلاح طلبان برای دفاع از خود مطرح میکنند، پشتوانه علمی و عقلی ندارد
    ما در ایران نیازی به "اصلاح" نداریم ... ما نیاز به "تغییر" داریم ... تغییراتی بسیار بزرگ که با خودشان ، دردها ، رنجها و همچنین مسئولیتهایی بزرگی، را به همراه میاورند. ما ایرانیان ، از همین "مسئولیت"ها و دردها ، میترسیم .. اگر به جای غنی سازی فکر و اندیشه خود، به غنی سازی اورانیوم رو میاوریم ، به خاطر زیربار نرفتن مسئولیت است ... مسئولیتی که "آگاهی" به همراه خود میاورد .همه ما خوب میدانیم که اگر: انسانی آگاه شد، دیگر راهی برای خاموش کردن اندیشه و ناآگاه کردنش وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، راهی بسیار سخت و دشوار است . ریشه تمام مشکلات ما، در ترس از پذیرفتن مسئولیتهای ناشی از آگاهی است .
    به نظر من، پنهان کردن مشکلات ، نه تنها مسئله ای را حل نمیکند بلکه مشکلات را بیشتر و بزرگتر میکند .مشکل اصلی "ما" هستیم ...مخالفانی که هیچگاه حاضر نمیشویم درد ناآگاه بودن مردم را پذیرا باشیم ... چرا که نداشتن راهکار برای رفع این درد، مارا ترسانده و ناامید میکند .اصلاح طلبان ، از همین ترس و ناامیدی "ما" استفاده میکنند.
    تکرار میکنم : درد ما "اصلاح" نیست ... "تغییر" است.
    شاد و تندرست باشید

    پاسخحذف
  3. گلاب به روی همه دوستان، ولی اعتماد به "اصلاح طلبان" مانند شاشیدن در پریز برق است! توصیه می‌شود اکیدا از این کار خودداری کنید. اگر باور نمی‌کنید از میرور بپرسید که در دوران کودکی به خاطر تخسی و شیطنت زیاد یکبار به داخل پریز برق شاشیده و پیامدهای دردناک آن را تجربه کرده است!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با درود به ناشناس عزیز :)
      تنها کسی‌ که میتواند اینجوری و بدون ترس کامنت بگذارد فقط "دوش العرب" است و بس! :)))

      حذف
    2. میرور گرامی کسی داره اینجا موش میدونه و به اسم کاربران سایت آزادگی کامنت میزاره لطفا کامنت های مشکوک رو منتشر نکن! بهداد

      حذف
  4. پرداد عزیزم درود
    افتخار دادید و مطلب با ارزشی را برای ما به یادگار گذاشتید، اینجانب ۲۰۰ درصد با سخن شما موافق هستم، ۱۰۰ درصد بخاطر مطلب و ۱۰۰ درصد باقیمانده بدلیل پارتی بازی! :)))

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. میرور جان: متاسفانه بخاطر مشکلات و عدم دسترسی به نت (مشکلی همیشگی من) افتخار دیدار دوستان، کمتر نصیبم میشود . به یاد گذشته این گل ارکیده زیبا رو تقدیمتان میکنم... کور شود آنکه نمیتواند ببیند (اصلا منظورم به ت..م نیست!) :)))))
      http://gallery.photo.net/photo/9220547-md.jpg

      حذف
    2. پرداد جان، ممنون از شما و از ارکیده زیبا، غلط نکنم احساسِ امیر عباس هویدایی بهم دست داد، کاش دوش العرب به حضور ما شرفیاب می‌‌شد و ما او را می‌‌پذیرفتیم! :)))

      حذف
  5. بزرگترین آلترناتیو این حکومت دجال و خون ریز و خون آشام فقط یک چیز هست ( جاوید شاه ... جاوید شاه )
    دلیل حرفم این هست که خمینی پیره سگ با مرگ بر شاه آمد حالا همه ملت میتوانند با رمز جاوید شاه خوار و مادر اینها را یکی کنند پس همه با هم جاوید شاه ... جاوید شاه ... جاوید شاه ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. داداش، جون من یواش! :))

      حذف
    2. این کامنت بالایی در مورد "جاوید شاه" را هم حتما دوش‌العرب نوشته!!

      حذف
    3. ناشناس گرامی: شک دارم، چون واژه "خواهر" رو بصورت "خوار" نوشته اند که چنین خطائی از ایشان ، بسیار بسیار بعید است :)))))
      ----------------
      دلتنگ تمام دوستان شده ام ... بیگ لاگ ، کاکا، دوش العرب ، شهاب نازنین ، رویا ، هیپاتیا (با تمام بی معرفتی هایش و سخنان نیش دارش) ، مشتی ، سمندر جیگر طلا ، رهبُر ، رضا (از نوع 45 اش) سایه (با رنگ سبزش) فائزه بزرگوار ، ساسا ، شیم شیم ، رهگذر ، روشان ، نیما و .... :((
      امیدوارم هر جا که هستند ، شاد و تندرست باشند.

      حذف
    4. :))))))))))))))))))))))
      اگر اشتباه نکنم این دست خطِ شهاب جان است :))))

      حذف
    5. پرداد جان "خواهر" لاتیش میشه "خوار" لاته که بددهنه هیچ وقت نمیگه خواهرتو لاته همیشه میگه خوارتو چون میخواد تیز و خفن حرف بزنه، حالا متوجه شدی عزیزم یا میخوای بیشتر توضیح بدم!
      دوش‌العرب

      حذف
    6. با عشق به خانواده ام و مردمم ومیهنم
      باعشق به همگی شما
      با افتخار به اینکه مدتی هرچند کم، در بین آزادگان سایت آزادگی بودم وبسیار آموختم.
      میرور گرامی خسته نباشید.از تلاش شما و دیگر دوستان برای حفظ این مجموعه ،به سهم خود سپاسگزارم.از دیدن نام یک یک شما ها بسیاربسیار خوشحال شدم.ارتباط برای ما خصوصا ارسال ،مشکل تر شده.
      .به امید رهایی میهن و به امید روزی که همگی دور هم یه چلوکباب مشت با مخلفاتش بزنیم تو رگ.
      دوستدار همگی شما عزیزانم
      tangsir1

      حذف
    7. تنگسیر عزیز و گرامی
      از اینکه لطف کردی و پیام محبت آمیزی برایمان گذاشتی‌ بسیار ممنونم، تنها عاملی که باعث نگسستن حلقه‌های این زنجیر میشود وجود و معرفت خودتان است، پایدار و برقرار باشید.

      حذف
  6. جاوید شاه ... جاوید شاه
    راستش من تا بحال به این جمله پر قدرت فکر نکرده بودم اما حالا که کامنت دوست ناشناس بالایی را در باره آلترناتیو خواندم و رمز جاوید شاه ... جاوید شاه را خواندم به این فکر فرو رفتم که این جمله دو کلمه ای زیبا قدرت زیادی دارد و می تواند توده های ملیونی ایران را به یکدیگر گره بزند و دمار از روزگار آخوندهای کثیف در بیاورد به نظر من حتی در دورترین نقاط ایران که حتی امواج رادیو وجود ندارد و مردم بصورت بدوی زندگی میکنند معنای این دو جمله را به راحتی میدانند و میفهمند پس همه با هم جاوید شاه ... جاوید شاه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. حالا که تا به حال به این دو کلمه‌ی «زیبا و پر قدرت» فکر نکرده بودی، احتمالا به این هم فکر نکرده‌ای که شاید کلمات زیباتر و پرقدرت‌تری هم برای پیوند زدن مردم به یکدیگر و برانداختن بساط استبداد دینی وجود داشته باشه. مثلا این دو کلمه چطوره: آزادی و عدالت!
      می‌بینی؟ تاثیرش می‌تونه از هر شعار دیگه‌ای بیشتر باشه، چون حتی کسانی را که با شاه و سلطنت میونه‌ای ندارند جلب می‌کنه!

      حذف
  7. بچه ها امروز عروسی و جشن و سرور سبزهای نکبتی هست آخه اونا فکر میکنند با این پیروزی کیر غول شکستن ... آخه یکی نیست به این کثافتها بگه آمریکا تازه فهمیده چطوری چوب تو کون خامنه ای بکنه .... به نظر من آمریکا باید از اول همین کارو میکرد تا اینها هیچ بهانه ای نداشته باشند که بخواهند حرف بزنند ... به نظر من اگر از فردا خامنه ای حتی بگه ما میخوایم بمب شیمیایی درست کنیم آمریکا باید بگه آفرین درست کنید تا بازم یک چوب دیگه ای تو کون خامنه ای بره

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دقیقا دوست عزیز. میشه بپرسم شما کی هستید؟

      حذف
    2. این کامنت مال من هست سیگار اشنو ویژه ... حالا دو زاری جنابعالی افتاد

      حذف
    3. خاک بر سرت کنم گردن شکسته. تو که انقدر بی ادب نبودی من اگر میدونستم تو انقدر بی ادبی اصلا هیچ وقت ادم حسابت نمیکردم. ای بیشعور بی فرهنگ بی نزاکت:)))
      (هیپاتیا)

      حذف
    4. خر خودتی هیپاتیا آنقدر مودب و با فرهنگ بود که هیچ وقت حرف بدی از دهانش خارج نمیشد یادمه بدترین کلمه هیپاتیا این بود : ارواح عمت ... همین

      حذف
  8. شاهزاده رضا پهلوی در مصاحبه اخیرشان گفتند حل مساله هسته ای به نفع ملت ایران و به نفع دموکراسی خواهان است و از این به بعد فوکوس بر روی مساله حقوق بشر را بیشتر خواهیم داشت .

    ولی مساله جالب این هست که رژیم سعی می کند این مساله را پیروزی و به نفع خود به حساب بیاورد و در این میان تمام نیروهای خود از لابی خارج کشور تا ارتش سایبری و ماله کشان اصلاح طلب را فراخوانده است ولی در واقع این توافق شکست سنگینی برای رژیم جمهوری اسلامی بود.

    پاسخحذف
  9. «اصلاح‌طلبی» زمانی معنا پیدا می‌کند که ما با امری قابل اصلاح روبرو باشیم. جمهوری اسلامی مانند سایر نظام‌های توتالیتر نظامی غیر قابل اصلاح است. همانطور که نازیسم و فاشیسم و کمونیسم هم به زباله‌دان تاریخ افکنده شدند، جمهوری اسلامی هم باید به همانجا فرستاده شود. این نظام یکپارچه کثافت و پلشتی است و هیچکس قادر نیست کثافت و پلشتی را «اصلاح» کند. هر کس چنین تلاش عبثی بکند، حداکثر می‌تواند خودش را به کثافت و پلشتی بیالاید و بوی تعفن بگیرد. همان بویی که از «اصلاح‌طلبان» این نظام به مشام می‌رسد!
    شهاب

    پاسخحذف
  10. این پیروزی بزک کرده(ببخشید بزرگ) را خدمت آقا امام زمان تسلیت عرض می کنیم که وجود شریفش می خواست با بمب اتمی ظهور نماید و به نایب برحقش آقا امام خامنه ای تبریک می گوییم که بقای خود را(با چشم پوشی از ساخت بمب صلح آمیز اتمی-اسلامی) بر ظهور حضرتش آقا امام زمان ترجیح داد! تا کی ما مسلمین زامبی صفت باید منتظر ظهور "بزرگ رهبر زامبیان جهان" باقی بمانیم؟!(بیگ لاگ ثانی)

    پاسخحذف
  11. بچه ها آیا خامنه ای بابت این 10 سالی که مرغش یک پا داشت و همه را از هستی ساقط کرد معذرت خواهی میکند یا نه؟
    تکلیف این صدها هزار زوجی که در این 10 سال بخاطر فقر و بیکاری طلاق گرفتند چی میشه؟ آیا خامنه ای معذرت خواهی میکند؟
    تکلیف کسانیکه در این 10 سال ورشکست شدند چی میشه آیا خامنه ای معذرت خواهی میکند؟
    تکلیف پسرها و دخترهایی که در این 10 سال تن و بدن خودشان را فروختند چی میشه آیا خامنه ای معذرت خواهی میکند؟
    آیا این خامنه ای ملعون نباید رک بگوید من اشتباه کردم و معذرت میخواهم ؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. حرفا می زنی ها رفیق..دهنتو آب بکش!اگه متن تفاهم نامه هسته ای رو کامل بخونی اینجاشو شاید جالبناک ببینی:
      " ...حدود ۷ میلیارد دلار حاصل از لغو تحریم‌ها، دریافت خواهد کرد"..
      ها!اینجاش جالب بود..پس بگو آقا خامنه ای چرا تبریک گفتند و امت گوسفند همیشه در صحنه قراره به جشن و سرور بپردازند!نگو این پول آقا از بلوکه شدن نجات پیدا کرده و آزاد شده و قراره بره جیب مبارک..امت گوسفند نشان هم به جشن و شادی واسش می پردازند!قاه قاه!(بیگ لاگ ثانی)

      حذف
  12. دوستان چرا بیخود و بی جهت آزادگی رو رها کردیم مگه چه اشکالی داشت آزادگی ... شاید نیما تا عید نوروز هم نتواند این سایت رو بالا بیاره
    خب چه اشکال داره بریم سر همون خونه قبلی ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این پیغام نغز از طرف دفتر مقام معظم رهبری ارسال شده بود یا پایگاه بسیج سایبری مسئولیت ارسال آن را بر عهده داشت؟!(کسروی)

      حذف
    2. کسروی جان این جمله مال من بود بهداد
      کسروی جان راستش آب از سر من گذشته برای من اصلا فرقی نمیکنه با سیگار اشنو ویژه بمیرم یا توسط رژیم بمیرم در ثانی مگه من کجای این رژیم و تنگ کردم من فقط سه چهارتا وبلاگ داشتم که خود رژیم وبلاگهای منو بست من دیگه چیزی ندارم که ببازم

      حذف
    3. به به جناب بهداد..بسی نغز است که شما را می بینم..قربان سر مبارکتان شوم..آخر وقتی کتاب کمیک استریپ شاهنشاه منفور مخلوع ملعون را جهت یادآوری امت همیشه در صحنه اسلام در وبلاگ خود منتشر می فرمایید هستند کسانی که بر نمی تابند و راپورت ویژه شما را به چوپانان می دهند!
      حقیقت تلخ اینکه در ایران و یا حتی محیط های مجازی اندیشه و تفکر خریداری ندارد..وقتی عطر و بوی لمپنیسم و عربده کشی هست..دیگر با سخن گفتن و مطالعه کردن و مطلب انگاشتن و اندیشه نمودن نمی توان کاری از پیش برد..وقتی برآیند شعور فرهنگی و اجتماعی مردم خودمان اندک است آنگاه می توان تنها خاطره نویسی کرد و بس!
      ببین چقدر شعور اندکی دارم که لمپن تر از خودم بر من سر است و بر امت سرور!(کسروی)

      حذف
  13. امروز سری به آزادگی زدم و وقتی این مطلب رو دیدم راستش دلم آتیش گرفت آخه مگر ما چه گناهی کردیم که باید گرفتار این بلا شویم
    http://www.azadegi.com/link/2013/11/26/361644

    دم این کاربر گرم که هنوز که هنوز هست با شجاعت مطالب خودش را در آزادگی لینک میکند و وای به حال ما که مثل بز ترسیدیم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بفرمایید بز اخته! بز که شاخ دارد و نفهمیده شاخ می زند!(کسروی)

      حذف
  14. بر طبق عادت معلوف چنان به حاشیه پرداختم که اصل مطلب شد..مقاله اصلاح طلبان بسی نغز بود..خواستم مطلب مفصل بر آن بنگارم..اما چون حکایتی به یادم آمد از خیر درج آن گذشتم..
    یادم آمد خان عموی بزرگواری(عموی پدرم) داشتم که گرچه کم سواد بود و بدلیل کبر سن کم جوصله..ولی مطلب را با توجه به خرده هوشی که داشت درک می کرد و آن را در یک جمله عامیانه خلاصه می نمود..این جمله عامیانه گاه چنان پرمعنی می نمود که هوش از سر می پراند!
    پسر عموی پدرم که یک کمونیست دوآتشه تر از لنین شده بود در باب منافع توده ای شدن سخن می راند و سعی عظیم داشت تا خان عموی گرامی هم کمونیست شوند..چون خان عمو در فامیل احترام و قرب فراوان داشت و اگر کمونیست میشد احتمال داشت سایر اعضای فامیل نیز تا حد بسیار گوسفند وار و بع بع کنان به خیل دنیای کمونیسم بپیوندند..حداقل فایده این کار برای پسرعمو احتمالا در آن زمان گزارش به مرکز و دبیر حزب محلی شدن بود!
    خان عموی بزرگوار پس از گوش کردن به محتوای گزارش وار پسرعمو قلیانی چاق کرد و چند پوک بر آن زد..سپس نگاهی به پسرعموی پدرم انداخت و کوتاه گفت:"لنین سفیه است و سفیه السُفها بدور وی(از دید وی سُفَها جمع سفیه بود..سفیه السفها یعنی احمق ترین احمق ها)"سپس قلیانش را با خود برداشت و به باغ منزل قدم گذاشت..
    اما این جمله کوتاه طوفانی برپا کرد..سالیان بعدی نشان داد که خان عمو چندان بی ربط هم نگفته بود..پسرعمو گرفتار و اعدام شد و اموالش مصادره..
    گفتار بنده چندان تاثیر جملات حکیمانه ولی عامیانه خان عمو را ندارد ولی می گویم:"اصلاح طلب:آن است که شرایط را تنها به نفع خود اصلاح می کند.سفیهان و سُفَها هم بدنبال آنان"(کسروی)

    پاسخحذف
  15. تنگسیر عزیز و گرامی
    از اینکه لطف کردی و پیام محبت آمیزی برایمان گذاشتی‌ بسیار ممنونم، تنها عاملی که باعث نگسستن حلقه‌های این زنجیر میشود وجود و معرفت خودتان است، پایدار و برقرار باشید.

    پاسخحذف
  16. آخه کی و چه زمانی ابرهای این سایت "میهن جوان" کنار میرود و چشممان به خورشید میرسد؟ اگه اسم سایت میهن "کهنسال" یا "پیر" یا چیزی تو همین مایه ها بود، تا حالا راه افتاده بود :))))
    یه خبری ، چیزی در این مورد تیتر کنید ... بد نیست به خدا :((

    پاسخحذف
  17. حق دارید دوست عزیز، باور کنید این اواخر چند ایمیل برای نیما فرستادم و خواهانِ اخبار جدید و چگونگی‌ِ سرانجام سایت شدم که متاسفانه بی‌ جواب مانده است، در آخرین توضیحاتی که برای من داده بود از اشکالاتِ فنی‌ موجود نوشته بود و آنها را تشریح کرده بود، از آنجا که معلومات من در این رابطه زیر صفر است فقط توانستم بگویم "اوکی اوکی" :))) به خدایان قسم که منهم مثل شما منتظر هستم! :))
    بسی‌ رنج بردم در این چند ماه ،،،،،،، عجب گریه کردم بدین در،گاه
    به‌‌‌ به‌‌‌ :)))

    پاسخحذف
  18. روابط عمومی سپاه اعلام می دارد که بزودی تارنمای جدیدی بنام میهن اسلامی شروع به کار خواهد کرد.وظیفه این سایت مبارزه با سایت میهن جوان خواهد بود..از تمامی کاربران این تارنما(از جمله میرور) و سایت آزادگی دعوت می شود ضمن بیعت مجدد با آرمان های اهریمنی های مقام معظم رهبری و شرکت در این سایت سپاه از جوایز متعدد نقدی و جنسی آن پس از قرعه کشی بهره مند شوند..(بیگ لاگ ثانی :می گم تا نیما جون تو وزارت ارشاد درگیر کاغذ بازی های افتتاح و راه اندازی سایتش هست چطوره بریم همین اهریمن(میهن) اسلامی!)

    پاسخحذف
  19. نیما جان تو رو خدا راستشو بگو حقیقتن داری سایت طراحی میکنی یا ما رو سرکار گذاشتی!؟

    پاسخحذف
  20. نیما جان اگه میهن جوانت جوان مرگ شده خب عیبی نداره لااقل به ما بگو تا ما برگردیم به همون سایت آزادگی خودمون و از پخش زنده سایت آزادگی و کتک کاری کاربران با همدیگه لذت ببریم و منم یه لینک تازه از گوز جدیدم که سرکلاس آموزش موسیقی که اکثرا دخترا توش بودن دادم و خیلی هم صدا دار بود منتشر کنم!
    بهداد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بهداد با من ازدواج میکنی؟

      حذف
    2. بهداد جان با درود،
      حکایت نیمای گرامی مرا یاد آن شعر مولانا می‌اندازه که گفته بود:
      شد غلامی که آب جوی آرد
      آب جوی آمد و غلام ببرد
      نیما جان رفت که برای ما سایت درست کنه، ولی دیگه از خودش هم خبری نیست!
      شهاب

      حذف
    3. شهاب جان فکر کنم نیما عاشق شده رفته پی عشق و عاشقی!
      بهداد

      حذف
  21. شباهت نلسون ماندلا با رضا شاه کبیر میدونی چیه؟ هر دو بدون خون و خون ریزی و کشت و کشتار حکومت های قبلی خود را برانداختند

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بسی نغز بود..البته نمی دانم این جمله در این پست حکم ترول را دارد یا متفرقه گویی.بگذریم..
      مشکل نلسون ماندلا و رضاشاه هردو این بود که ملت در هردوطرف منتظر ناجی سوپرمن گونه بودند بدون آنکه خود آستین همت بالا بزنند..البته اختلاف کوچکی هم هست..هنوز آفریقای جنوبی در دستان نژاد سفید است و انگلیسی ها در آن حکم می رانند(و صد البته نه بگونه سابق..بلکه ظریف تر)ولی رضاشاه با تظاهر به دوستی با آلمان ها دشمنی انگلیسی ها را بجان خرید و تاوانش را پس داد..البته در گرفتاری هردو فرد یاد شده ملت فهیم و غیور هردوکشور هم نهایت همکاری را کردند..بهتر است بجای تاریخ پاستوریزه هردوکشور نگاهی به تاریخ مردمی و مبارزات عده قلیلی که توسط هم میهنان خود در این دو کشور لو رفته و گرفتار شدند بیندازید!(کسروی)

      حذف
    2. جناب کسروی عزیز شناسه کاربری "کسروی" در سایت تجزیه طلبی قیرمیز برای شماست؟
      https://www.qirmiz.com/user/profile/%DA%A9%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C/
      امید دانا

      حذف
    3. سپاس از یادآوری..بسی نغز است وقتی می بینم همچون کارتون"واتو واتو"به "واتو" های بیشمار تقسیم شده ام!..خیر ایشان هرکه هست بنده زاد نیست..بنده سبک نگارش خاص خودم را دارم که چه در دنیای مجازی و چه در دنیای حقیقی مختص و قائم به خودم است..
      اما اینکه چگونه یک معتقد به پژوهش های کسروی در یک سایت پر از احساسات ضد ناسیونالیستی تند طلبانه مطلب می نگارد خود از آن حکایت هاست!
      در عجبم که چگونه نتوانسته اید تفاوت ساختار نوشتاری ایشان و بنده را به سهولت و آشکارا تمایز دهید..از سبک و سیاق نوشته های ایشان مشخص است که جوانتر از من هستند..بگذریم..
      اما بگذارید حال که می توان پرسید بنده سوال مشابهی بکنم..
      این شناسه امید دانا همان مدرس ایران باستان مقیم سوئد است یا تشابه نامی بیش نیست؟(کسروی)

      حذف
    4. جناب استاد کسروی درود
      آقای امید دانا پیام گذاشته اند و تأیید کرده اند که شخص مورد اشاره شما خودِ ایشان هستند.

      حذف
    5. عجب نغز بود!سپاس از پاسخ شما میرور گرامی..
      این کلمه "استاد"گفتن شما مرا بیاد سریال قهوه تلخ می اندازد که در آن بابا شاه با مورخی که با خوردن یک فنجان قهوه تلخ به زمان نامعلوم آنها سفر کرده بود چنان سخن می گفت..سوای مطایبه فوق خواهش می کنم این کلمه استاد را از نام بنده حذف بفرمایید..(نه نشانه فروتنی است و نه نشانه قرابت افزون)
      هرچه می کشیم از همین دست القاب می کشیم(گویی به سبک روح حضرت عمام-امید ابلهان جهان نگاشتم!)..اگر آخرین شاه مرحوم ملک ایران زمین بجای دارا بودن القاب تفاخر آمیز از درون پوچ و بی مایه که سنگینی آن مانع نظارت مستقیم و درایت در امور کشورداری است کمی بیشتر به امور جاریه مملکت رسیدگی می نمود، به یقین نظارت و به سامان آوردن آنها نظم بیشتری بخود می گرفت.صد افسوس که تاوان آن را هریک به گونه ای پرداختیم..به هرحال سپاس مجدد از پیغام مجدد شما.(کسروی)

      حذف
    6. استاد کسروی جان
      می‌‌گویند ترک عادت موجب مرض است، متاسفانه من هم نمیتوانم از این عادت دست بکشم و نام شما را بدون لقب ذکر بکنم، مگر اینکه شما به مریض شدن من راضی‌ باشید :)))

      حذف
    7. شما همیشه به بنده نظر لطف داشته و دارید..امیدوارم لیاقت آن را داشته باشم..هنوز سعه صدر شما در اغماض تبصره گونه پست های خارج از چهارچوب آزادگی را با وجود مغز معیوب و مسن خود فراموش نکرده ام..
      منتهای مراتب گاه می بینید بیان یک عنوان و لقب موجب خودشیفتگی شنونده می گردد و بجای خودسازی و خود سوزی روی به امر و نهی کردن به دیگران می آورد..(به بیان ساده تر اشکال از گیرنده است..به فرستنده های خود(جناب میرور) دست نزنید)..بخصوص اگر تکرارً بیان شود..
      چندی پیش فرصتی مغتنم شد که در هنگامه درگیری با غده پروستات که زمام امور عقلی را از من گرفته و همچون مسلمانان فرهیخته به این سو و آن سوی بی تابم می سازد(به گمانم می خواهد مرا معتقد به نزول وحی نماید)فیلم مراسم تاج گذاری آخرین شاه مرحوم را ببینم..دوچیز برایم جالب بود..
      یکی درست پس از گذاشته شدن تاج بر سر شاه بود که سکوتی سهمگین حکمفرما شد..ابتدا فکر کردم حتما موزیک اپرایی-ایرانی یا آوا پخش خواهد شد..ناگهان دیدم بانگ اذان برخاست!(و صد البته غده پروستات اینجانب عتاب گونه مرا بخود آورد که از صدای تلویزیون بکاهم!)
      دیگر اینکه بر سر مقبره رضاشاه دیدم که هرگاه نام وی توسط یکی از افسران عالی رتبه بهنگام نطق در پیشگاه ملوکانه بیان می شودريا،ترکیب مترسک گونه دست هایی بی اختیار از سایر ژنرال های به صف کشیده شده در مراسم است که سلام نظامی می دهند..آنهم نه یک بار!این بالا و پایین آمدن دست ها برای خود یادآور حکایتی شد که می گویم..
      در جریان جنگ خلیج فارس در ابتدای دهه نود میلادی که ژنرال شوارتسکوف فرماندهی نیروهای متفقین را در جنگ بر علیه صدام(که حضرت عمام قمار زودتر ملکوتی شدن را به ایشان علیرغم پیش بینی خود باخت)بر عهده داشت. در برنامه زنده گزارش گونه آیت الله بی بی سی انگلیسی(ان زمان الاحقر بی بی سی)دیدم که رییس جمهور وقت بوش پدر وارد چادر فرماندهی شوارتسکوف شد و به سوی وی رفت..شوارتسکوف بسیار خونسرد و رسمی بدون سلام نظامی و با قیافه جدی ضمن دست دادن با وی به بوش پدر گفت:"جناب رییس جمهور در موقعیت بسیار جدی حمله هستیم و شما چند دقیقه هم دیر کرده اید."سپس بدون توجه به رییس جمهور(که احتمالا فرمان نهایی حمله به عراق توسط وی ابلاغ می شد) به پشت میز آرایش ماکت گونه نظامی رفت و بوش پدر هم به دنبال وی روان!
      به گمانم اگر ایران آن زمان شاه مرحوم می بود و شوارتسکوف ایرانی نیز موجود که چنین رفتاری از خود بروزدهد، به احتمال قوی همانجا عزل ،محاکمه نظامی و تیرباران می شد..یادم می آید که ژنرال هاوزر که به نمایندگی ناتو(در حقیقت امریکا)در طوفان انقلاب ایران به این کشور آمده بود در جمع فرماندهان نظامی برجسته(!) آن زمان ایران جمله جالبی گفت که تا مدتها در گوشم زنگ می زد(و این را در هیچ کتابی نخواهید دید)..وی گفت:"رابطه شاه با ارتش خود مثل رابطه عدد یک با تعداد صفرهای کنار آن است..عدد یک میلیون را درنظر بگیرید..اگر یک آن را حذف کنیم چه باقی می ماند؟تعداد فراوانی صفر!این چیزی است که شاه برای ارتش خود متصور بوده و برای آن سرمایه گذاری کرده است..ارتشی که ستون قائمش یک نفر باشد به سهولت از هم می پاشد تا ارتشی که چند لایه است..شاه با هرتفکری مستقل در ارتش مخاالف است و آن را سرسپرده می خواهد."
      بعدها مفهوم این جمله نغز را در همان فیلم مراسم تاجگذاری بخوبی درک کردم!بقول عمران صلاحی مرحوم که می گفت :"آقا ما کجای کاریم؟این حکایت ماست!"(کسروی)

      حذف
  22. حال که پروستات این حقیر منبع الهام بنده شده بگذارید چند خطی طنز نغز بنویسم..به رسم معمول من خواب نمی بینم و شبکه خواب من مثل برفک های قدیم صدا و سیمای خودمان است که در زمان نبود برنامه نشان داده میشد(بقول خاله بزرگ مرحومه پدر مغفور این جانب این تلویزیون فقط مگس پخش می کند!به گمانم پیش بینی بجایی بود از تلویزیون بعد از انقلاب که فقط تصاویر آلت الله های تایر بر سر پخش می شود!)
    اما چند شب پیش در خواب دیدم که نیما آپلوس با صورتی روحانی ولی بشدت نورانی بر من نازل شد(همانند همان صورت نورافکن گونه امامان..به گمانم اگر ایشان را از نزدیک می دیدم این نورانیت محو می شد!)و با صدای رعد گونه و نعره آسای پیامبر گونه ای که در آسمان فضای خواب من طنین انداز شد فرمود که :"ای کسروی..سرپرستی تارنمای مرا بر عهده گیر..بخدا قسم کسی امین تر از تو در کره زمین سراغ ندارم."(یعنی ادمین تارنمای میهن جوان شوم).
    بنده هم چون تکلیف بود و شرعاً اطاعت از ایشان واجب..قبول کردم..طولی نکشید که فضای تاتر گونه خوابم عوض شد و خودم را در اوین یافتم..آلت الله احمد خاتمی خطیب محترم دهن دریده نماز جمعه هم مامور برپایی برخی اجسام غیر جاندار در برخی اماکن متبرک بنده ولی ممنوع از نظر زیارت مذهبی بودند..هرچه اظهار می داشتم تقصیر من چیست؟بر شدت شکنجه من افزوده می شد..پس از چندی شکنجه..ایشان در گوش من نجوا کرد که چرا نیما مرا ادمین سایت نکرد؟..در جواب گفتم از خودشان بپرسید بهتر نیست؟فرمودند خودش در اتاق بغلی در حال پذیرایی شدن است!سپس چنان سیخ درازی در گوشت تن من فرو کردند که ناخودآگاه از خواب پریدم و ملاحظه نمودم که بجای تاثیر سیخ..این پروستات است که درد جانکاهش مرا ملتهب نموده(اینها البته همه اش از نشانه های کفر است..آیا آلت الله جنتی از درد پروستات شکوه دارند؟از نشانه های خداوند خیالی یکی آنکه اصلا حضرات روحانیت محترم پروستات ندارند که بدانند درد کشیدن آن یعنی چه؟!)
    بعداٌ متوجه شدم که هیچ رابطه منطقی بین خواب بنده وحضرت نیما و جناب خاتمی وجود ندارد..نهایتاٌ علت ارتباط این سه در آن برهه خواب تاریخی این حقیر مکشوف شد..تناول کله پاچه شبانگاهی در محضر مهمانی یک دوست(!)سبب جمع شدن اضداد و عناصر اربعه در خواب بنده شد..اگر جامی ویسکی می نوشیدم و مقداری فندق تناول می کردم و یک نخ سیگار برگ هاوانا دود می کردم احتمالاٌ در خواب، خودم را در قصر سلطان امارات با حوریان و پریان در بغل و یک دفترچه حساب بانکی چاق و چله در جیب می دیدم..(همانکه حضرت ولی امر مسلمین جهان به عینه دارند..البته به چه قیمت؟)
    می بینید جناب میرور که بنده گاه در خواب هم آسایش ندارم!به گمانم گوسفند مورد نظر مسلمان نبوده یا بهنگام مرگ اشهدش را نخوانده بوده که من کافر به چنین عقوبتی دچار شده ام!(از وقتی که جناب خاتمی را در خواب دیده ام بتدریج اعتقادم به عنکیر و منکیر بیشتر می شود..چه می توان کرد؟ به گمانم پیری و کله پاچه و مذهب سه ضلع مثلث زوال روحی و عقلی است!(کسروی)

    پاسخحذف

  23. کسروی جان راستش من قسم خوردم تا زنده هستم سر چند تا قبر بشاشم
    اولین قبری که میخوام بشاشم توده ای های خائن هست از دکتر ارانی بگیر تا کیانوری و همینطور اگر این مسعودرجوی هم مرد باید سر قبر اینم بشاشم تا برسه دکتر شریعتی و سایر مذهبی ها چونکه اینها بودند که ما را به این فلاکت و سیه روزی کشاندند از نظر من که تاریخ خواندم فقط دو مرد بودند که به این کشور خدمت کردند رضاشاه کبیر و محمدرضاشاه فقید حتی باید سر قبر مصدق هم بشاشم چونکه هرچی آتیش بود از سر گور همین مرتیکه شارلاتان دروغگو و کذاب شروع شد چون همین مردک بود که باعث شد آخوندهای کثیف رو سر زبانها بیندازد از جمله پیرسگ آیت الله کاشانی
    کسروی جان برای اینکه به تو بگویم روشنفکرهای چپ ما چه گهی بودند باید شما را ارجاع بدم به یکی از خاطرات زیبا ناوک در کتاب خاطراتش
    زیباناوک می نویسد:
    زمانی که من در حزب بودم یکی از روشنفکرها ( اسمش فراموش کردم ) که ملت خودشان را برای او میکشتند و به آب و آتیش میکشیدند و بواسطه همین آدم روشنفکر صدها جوان گول خورده بودند و حتی در زندان افتاده بودند هم خانه شده بودم و حتی افتخار میکردم که با این آدم روشنفکر هم خانه شده بودم تا اینکه این مردک رفت مستراح وقتی که او از مستراح بیرون آمد خیر پدرش یک من ریده بود و نکرده بود بعد از ریدن آب بریزد و سنگ دستشویی را تمیز کند!!! زیبا ناوک می نویسد : من بدبخت مجبور شدم که سنگ دستشویی را بشورم و متاسفانه فردای همان روز هم باز این مردک رفته بود مستراح و باز خیر پدرش یک من ریده بود و باز من بدبخت مجبور بودم با یک دستم دماغم را بگیرم و با دست دیگرم سنگ دستشویی را بشورم
    آقای کسروی روشنفکرهای چپ ما ( توده ای ها) از این گونه آشغالها بودند لطفا بس کن این همه توهین به پادشاهان وطن پرست و میهن دوست ما نکن

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اول به قبر توده‌ای‌ها شاشیدم، صدایی از کسی در نیامد. بعد به قبر مصدقی‌ها شاشیدم، صدایی از کسی در نیامد. سپس به قبر مذهبی‌ها شاشیدم، باز صدایی درنیامد. در پایان به قبر بقیه شاشیدم، باز صدایی از کسی در نیامد. سرانجام ناگهان روزی چشم باز کردم و دیدم همه دارند به خودم می‌شاشند. با نومیدی فریاد زدم: «صدای شاشیدن شما را شنیدم»! ولی متاسفانه دیگر دیر شده بود و شاش‌ها مرا با خود بردند!

      حذف
  24. دوست ناشناسم مطلب شما بسی نغز بود..از اینکه میبینم دل پرخونی دارید متاسفم..
    آن روشنفکرهای چپی که فرمودید خود حکایت و داستان مفصلی دارند که مقاله ای جداگانه می طلبد:
    - اینکه برخی طوطی وار خواستند از این قاتُق برای خود نانی بسازند و عنوان و مقامی بدست آورند و به جلال و جاه و جبروت برسند و چه اقدامات ناشیانه و ابلهانه ای که نکردند..
    -اینکه روشنفکران بواقع فرهیخته جامعه آن روز ما تنها برون رفت توده مردم را از فلاکت و گرفتاری که دین مبین اسلام نصیبشان کرده بود چسبیدن به آرمان های خیالی و اتوپیای (آرمان شهر) ایدئولوژی هی نزدیک به مرزهای ایران و جریان غالب آن روز می دیدند..
    -اینکه تعدادی جوان تحصیل کرده کورکورانه کتاب مارکس و گفته های لنین می خواندند و گمان می کردند از همه مدارات جهان سردر می آورند..
    -اینکه برخی از همین چپی ها و توده ای ها و مارکس پرستان و لنین دوستان به دامان اسلام چسبیدند و خواستند از آن قبای سپرمانندی که آنها رادر برابر اتهام ارتجاع سرخ و سیاه محافظت می کردند بسازند..
    -اینکه و اینکه های فراوان دیگر..
    و صد البته کسان دیگری که شما نامی از آنها بردید همگی به درجاتی در بازی قدرت دچار خبط های کمابیش فراوانی شدند..برخی خبط های آنان خیانت و برخی خدمت قلمداد شد وتعدادی از آنها منجر به بروز سلسله حوادث ناگواری در رویدادهای آتی ایران گردید..

    از همه اینها که بگذریم همین پادشاهان وطن پرست پهلوی بدلیل اینکه یک فرد بودند و در مقام یک فرد تصمیم می گرفتند و گاه تصمیم گیری آنان بر مبنای گزارش های مغرضانه و مغلوط کسان دیگری بود که در صحنه بازیگردان وقایع دیگری بودند،دچار اشتباهات گاه فاحشی می شدند که اگر در مقام یک فرد بی غرض بتوان سخن گفت-تاکید می کنم بی غرض و بدون وابستگی فکری و ذهنی به این و آن-می توان حساب کارهای نیک و بد آنان را به چرتکه تاریخ سپرد تا سرانجام دانست در انبان یادبود تاریخی آنان چه باقی خواهد ماند.
    مطلب فوق در مورد هر شخصیت تاریخی و سیاسی ایران صدق می کند..می خواهد کاشانی باشد..می خواهد مصدق..می خواهد شعبان جعفری باشد یا آقا محمد خان قاجار..
    فراموش نکنید که نقد بی غرض کردن با توهین متفاوت است..هدف نه توهین به پادشاهی پهلوی است و نه به همان کسانی که شما می خواهید بر سر سنگ قبر آنان بشاشید.
    این جناب زیبا ناوک را من نه دیده و نه گفتاری از وی شنیده ام..به گمانم چون می خواهد برای خودش شخصیت مطرح و فراگیری باشد که وجهه ای عوام پسندانه بیابد چنین ساده و عامیانه صحبت می کند.مستند حرف من همین گفته شماست که اشاره فرمودید..ایشان را تقبیح نمی کنم ولی گفته اش را به تنهایی وحی منزل قلمداد نمی کنم.
    فراموش نکنیم که یک مشکل از صدها مشکل عمده آن مملکت این است که همه درآن می خواهند مهم باشند و نه مفید..
    اما اینکه فرمودید توهین به پادشاه وطن پرست نکنم،همانگونه که گفتم آنچه گفته ام توهین نبود.اگر شما آن را توهین قلمداد نمودید از شما پوزش می خواهم.ضمن اینکه خاطر نشان کنم بنده در گفتار خودم به هیچ رو وطن پرستی این آخرین سلسله پادشاهی را مورد هجمه قرار ندادم و آن را مخاطب خود ننمودم که از گفتارم چنین برداشت نموده اید.(که خود مطلب و مقاله ای دیگر می طلبد.)(کسروی..دنباله دارد)

    پاسخحذف
  25. ...ذکر این نکته شاید برای شما و سایر دوستان مفید باشد که کسی که این سطور را می نویسد خود افسر گارد جاویدان شاه بوده..در آجودانی و بازرسی شاهنشاهی خدمت نموده..در کوران حوادث انقلاب به دستور شاه(در مملکت بمانید و خدمت کنید) در مملکت مانده و دستگیر شده..مدت زمان مناسبی را-بیش از یک سال و کمتر از سه سال- در زندان گذرانده(از کیفیت آن بگذریم) و سپس به جرم الحاد و التقاط بدون محاکمه تیرباران شده..آنهم در بیابان های اطراف تهران همراه با تنی چند از دیگر افسران رده میانی و درجه داران..جسدش در گودال های از پیش آماده با بیل پرتاب شده تا بعدا با آهک و خاک پوشانده شود..
    اما چون این جسد ، دوره تکاوری را در نیروی دریایی امریکا به مدت دو سال گذرانده و از شانس بسیار از چند گلوله ای که بسوی وی شلیک شده(همین جناب احمدی نژاد،جناب حیاتی گوینده خبر سیما،جناب شریعتمداری سردبیر کیهان،سرکار خانم ابتکار،جناب اکبر گنجی،جناب واحدی و جنابان بسیار دیگری در آن روزهای اولیه انفجار نور مشغول به شغل شریف تیر خلاص زدن به اجساد کفار بودند!)ریه و کتفش سوراخ شده و تیر خلاص شلیک شده به مغز کمانه گرفته و پس از سوراخ کردن بینی و کام دهان و شکستن دندان بدون آسیب رساندن به اعصاب و یا مغز از منتهای عقبی دهان خارج شده و در فاصله استراحت شبانگاهی برادران اعدام کننده تا بازگشت فردای ماموران خاک ریز خود را به زحمت با خونریزی از گودال بیرون کشیده و کشان کشان مسافت چند کیلومتر تا شهر را پیموده و بدلیل حضور یک پزشک انسان دوست حاذق در جاده یافت شده و بنام "یک فرد مصدوم در جاده"در بیمارستان با هویت گمنام بستری شده و پس از سه هفته-بدلیل نا امن بودن فضای آن روزگار- ترخیص شده و پس از چند تک سال دربدری در نهایت از مملکت خارج شده..(ناگفته نماند که پزشک مزبور در سال ششم انفجار نور دستگیر و اعدام شد..بدلیل نبود مزاحمت احتمالی برای خانواده محترم ایشان-ساکن ایران- نامی از وی نمی برم.یادش گرامی باد..همچنان که یاد "پور اندرجانی" ها گرامی باد)
    آری دوست من..ندیده و نشناخته قضاوت نفرمایید که نه در شان شماست و نه در خور من!(کسروی)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کسروی جان نکنه توقع داشتی محمدرضاشاه فقید با این حال و با این روحیه شما را هم سوار هواپیما میکرده و به خارج از کشور می برده است !!!! در جایی خواندم اگر محمدرضا شاه فقید برای یک میلیاردم حدس میزد که این آخوندهای کثیف انگشت یکی از سربازانش را زخم میکردند هرگز از ایران بیرون می رفت ... او فقط به این دلیل از کشور خارج شد که جلوی این آشوب ها گرفته شود و کسی صدمه نبیند ... به هرحال روح این مرد بزرگ جاودانه باد ...

      حذف
    2. با درود به همه دوستان گرامی و به ویژه آقای کسروی،
      داستان دردناک شما را خواندم و بسیار متأثر شدم . خوشحالم که در خارج از ایران مصیبت زده هستید و در امنیت و سلامتی نسبی زندگی میکنید، زیرا سلامتی مطلق وجود ندارد .
      قلمی بسیار شیوا و جذابی دارید که مخاطب را کنجکاو و مجذوب خود میکند. برای پادشاهان پهلوی به سهم خود احترام قائلم . با واقف بودن به این امر که راه نقد و به چالش کشیدن سیاست مدران باید همیشه و همه جا باز باشد تا جلوی کجروی های اجتماعی گرفته شود.
      به هر روی ، سربلند و سرافراز باشید.

      حذف
    3. (همین جناب احمدی نژاد، «جناب حیاتی گوینده خبر سیما» ،جناب شریعتمداری سردبیر کیهان،سرکار خانم ابتکار،جناب اکبر گنجی،جناب واحدی و جنابان بسیار دیگری در آن روزهای اولیه انفجار نور مشغول به شغل شریف تیر خلاص زدن به اجساد کفار بودند!)
      درود بر کسروی فرزانه و همه ی دلاوران گارد جاویدان شاهنشاه اریامهر..... جناب کسروی عزیز به گفته شما "حیاتی اخبار گو" هم تیر خلاص میزده میشه لطف کنید وبیشتر در این مورد خاص توضیح بدید!؟
      امید دانا

      حذف
  26. امید دانا، نگفتم چه کنم در سیاست و کشوری که سیاستمدارش تو باشی، ابتکار یک دختر ابله شریعتی زده بوده، تیر خلاص زدن با مترجم یک تعداد ابله که از دیوار سفارت بالا رفته اند تغییر ماهوی دارد و از نظر حقوق حتما یکسان نیست، خدا آخر و عاقبت این کشور را با اپوزیسیونهایی امثال شما ختم به خیر کند. شما اگر از واحدی خبری داری که تیر خلاص زن بوده، مدرک بده، نامردم اگر آبرویش را در این کره خاکی نبرم و سکه یک پولش نکنم، حرفی بزن که در آن نمانی.
    بگذریم.
    میرور جان، بالا غیرتا از نیما و میهن جوان چه خبر؟
    دلیورنس

    پاسخحذف
  27. ای بابا، آقای کسروی این حرف شما بوده که ابتکار و واحدی تیر خلاص زن بوده اند، بیخودی یا باخودی به امید دانا فحش دادیم، خوب دوست عزیز، اگر مدرکی دارید که واحدی تیر خلاص زن بوده، لطفا ارائه کنید و مطمئن باشید که من مدارک را به جایی که باید برسد می رسانم و آنهم به دیده میلیونها ایرانی هست، بیخودی که نمی توان به کسی اتهامی چنین زد مگر آنکه مدرکی در دست باشد که امیدوارم ارائه کنید
    دلیورنس

    پاسخحذف
  28. بیچاره کسروی یک دروغی گفته حالا توش مانده :) هم در رابطه به شغلش که در گارد جاویدان بوده هم در رابطه با تیر خلاص زدن آقای حیاتی :)
    کسروی جان مجبوری دروغ بگی ... خب بگو منم در حزب توده بودم خودت خلاص کن دیگه چرا دروغ میگی :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. پاسخ تان بسی نغز وارون بود.البته اگر با گفتن آن به آرامش می رسید مرا اِبایی از شنیدن آن نیست.امکان رشد اندیشه پس از مجالی که شما با چنین آرامشی به ذهن خود می دهید مرا کافی است.(کسروی)
      گرچه همگان کمابیش به عملکرد و کارکرد حزب توده وقوف دارند ولی بهتر است بدانیم که در همان رده سازمانی افسران میان رتبه دوره پهلوی بودند افسران جوان خوش فکری که گرایش به این حزب داشتند ولی توده ای نبودند..چون بسیار از درون آن می دانستند و هنوز سرسپردگی آنان به حزب محرز نبود از سوی همقطارانی که واقعا معتقد به عملکرد این سازمان بودند و به آن مخفیانه خدمت می کردند متهم به توده ای بودن گردیدند..بدین ترتیب هم ظن را از طوق خود بر می داشتند و هم نخبگان جوان در شک و تردید را تارو مار می ساختند..یزدان را سپاس که سازمان بازرسی ارتش آن زمان هم با ندانم کاری گاه و بیگاه خود سبب ساز محو نخبگان جوان گردید..جای بسی تاسف است.(کسروی)

      حذف
  29. لطفا از ارسال کامنت‌های انتقادی در باره دیگران، بدون نام و یا شناسه خوداری کنید، در غیر اینصورت از انتشار آن خودداری می‌‌کنم ،،،

    پاسخحذف
  30. این توضیح دوباره را برای شخصی‌ که با شناسه "ناشناس" برای آقای کسروی کامنت گذاشته می‌‌دهم، کامنت دوم شما را هم دریافت کردم ولی‌ همانطور که عرض کرده بودم، چون شما دیدِ انتقادی نسبت به آقای کسروی دارید، بهتر است که خودتان را معرفی‌ بکنید تا ایشان هم بدانند با چه کسی‌ طرف هستند، پرتاب سنگ از تاریکی و خود را مخفی‌ کردن شایسته نیست، شما اگر با افشای نام خودتان موافق نیستید، صلاح است که بحث را دنبال نکنید.

    پاسخحذف
  31. پاسخهای داده شده بسیار نغز هستند و به دیده منت پذیرای آن هستم..به هر سو که بنگرم باید هم نقد را پذیرا باشم و هم توهین را..باشد که بی حوصلگی و تنگ نظری دوستان مجازی را ناشی از شرایط بوجود آمده بدانم و بجای پرخاش گویی درصدد پاسخ برآیم..

    جناب میرور از بابت زحمتی که کشیده اید و می کشید بسیار سپاسگزارم..بنده خوشبختانه چون یک بار مرده ام و مجدد به مدد فردی فرهیخته زنده شده ام و هم اینک عوارض جسمانی آن دوره را با خود یدک می کشم که پیری و اضمحلال دِماغی و تحلیل قوای جسمی هم مزید بر آن است دیگر برخود سزاوار نمی بینم که نگرانی و تشویش برخود روا دارم..هرکس و هرتن می خواهد می تواند مرا به هرآنچه هست مُتّصِف نماید بگذارید بکند..به هرحال هرکس از برای خود دلایلی دارد و جهان را از روزنه و دریچه چشم های خود می نگرد..اگر قرار بود که همگان همچون هم به مسائل بنگرند که دیگر اِعرابی برای حل مسائل باقی نمی ماند..به هررو از شما بی نهایت متشکرم..

    جناب امید دانا ..مطالب شما را دنبال می کنم..سعی کنید میزان مطالعه و ادراک خود را از خاندان پهلوی فراتر ببرید و در تمامی سوراخ و زوایای پنهان و تاریک تاریخ ایران نظری کنجکاوانه بیندازید..به حرف مخاطب خود حتی اگر دشنامتان دهد بخوبی گوش فرا دهید..بارها کامنت های رد و بدل شده شما را در بالاترین خوانده ام..دقت کنید که حقیقی ترین دانسته ها گاه از میان همین دشنام گونه هایی بر می آید که به شما نسبت می دهند..ویدیوی بر مزار صادق هدایت ارزش یک بار دیدن داشت.بخصوص جملات ابتدایی آن زیبا بود..اما اگر بتوانید از عواطف و هیجانات دوری کرده و دایره مطالعات خود را وسعت دهید نگرشی بهتر به پیرامون خود خواهید داشت..در لحظه حال مهم این نیست که چه کسی در کدام برهه تاریخی چه کرده..مهم این است که میهن را ابتدا از وضع مفلوک فعلی به درآوریم..سپس به چرایی و چگونگی عملکرد افراد در گذشته بپردازیم..لابد می پرسید پس چرا خودم مقید به این تفکر نیستم؟بگذارید بگویم که بررسی افراد خاص که عمل و نظر و منش آنها تاثیر فراوانی بر افراد یک کشور داشته در حال حاضر مهم تر از بررسی عملکرد افراد عام در یک مقطع تاریخی کوتاه است..( این مطلب را خدای ناکرده به دل نگیرید..مطمئن باشید که شامل خود بنده هم می شود و من تا بجای ممکن سعی کرده ام بدان عمل کنم)..شما استعداد خوبی برای پیشرفت دارید،اگر بخواهید و اراده نمایید.سپاس.(کسروی)

    پاسخحذف
  32. جناب ناشناس که ادرار کردن را وسیله انفعالی جهت ابراز خشم فراوان و پنهان و پیدای شما در ابراز نارضیاتی موجود می بینم..اگر جهان به همان سادگی که شما فرموده اید بود و با شاشیدن تمامی مقولات فیصله می یافت که بسیار هم نیکو می بود..مشکل اینجاست که گاه این شاش حکم تف سربالایی را می یابد که از شدت آن گریبانگیر خودمان هم می شود..شاه هرچه بود یک انسان بود..با تمامی استعدادها و خطاهای خود حکومت کرد و رفت..اکنون استخوان های آن مرحوم هفت کفن پوسانده و فرسوده شده است..من از اینکه می بینم برخی سلطنت طلبان در حکم شاه اللهی عمل نموده و کورکورانه جاوید شاه گویان همگی را به باد رکیک ترین دشنام های خود می گیرند(که در همین شورای ملی فراوان داریم و صد البته برخی نیز همکاران صمیمی نظام مقدس اسلامی هستند)و هیچ انتقادی و یا حتی نظری را بر نمی تابند،گاه از خودم می پرسم اینها که جملگی شاهزاده رضا پهلوی را مخاطب و بت خود قرار داده اند آیا قرار است برای خود در فردای آینده ایران قبایی بدوزند؟به چه قیمت؟به قیمت عبرت نگرفتن از آنچه در گذشته مولود زمان حال شده؟
    اما اینکه می گویید شاه درگذشته حتما باید بنده را سوار هواپیما می کرد یک خلط مبحث ناشیانه است..شاه مرحوم در چند سال آخر سلطنت اشتباهات فاحشی نمود که در آن زمان بیان آن مساوی با سرنوشت هویدا یافتن بود..ایشان همچنین بقدری در اطراف خود خائن داشت که توانستند زمام مملکت را به فلاکت و انقلاب بکشانند ولی قادر به شناسایی آنها نبود..چون یک تیم مجرب و کادر ورزیده فکری به همراه نداشت..تیمی مجرب که گزارش هایی درست و نه چاپلوس مدارانه به وی عرضه کنند..شما ممکن است مطالب بسیاری خوانده باشید.منهم مطالب بسیاری خوانده ام ولی از نزدیک نیز در آن دوره شاهد مطالب بسیاری بوده ام که می بینم گاه با خواندن دست نوشته های کسانی که خود را در آن دوره موجه جلوه می دهند و خواننده را گمراه می سازند و یا به گمراهی می کشانند منافات بسیار دارد.
    اما جناب دلیورنس..اگر شما مدرک کتبی می خواهید که به گمانم باید آن را در بایگانی وزارت اطلاعات و یا وزارت کشور نظام مقدس اسلامی بیابید و اگر شاهد می خواهید که خود من فعلا تا چند صباحی که نفس می کشم در خدمتتان هستم.اما اینکه بنده در این یک قلم دروغ گفته ام را می گذارم به حساب عقل و خرد گوینده ای که خود را راستگوتر از من می پندارد. یزدان را سپاس.
    از دوستانی که بنده را مورد التفات و عنایت خویش قرار داده اند صمیمانه سپاسگزارم.(کسروی)

    پاسخحذف
  33. در ضمن جناب میرور..از اینکه در چند روز گذشته اصلاح و ویرایش نظرات و پاسخ گویی های متنوع به مطلب این جانب آرامش را از شما ربود و دل مشغول تان ساخت پوزش می طلبم..به گمانم گفته من شامل آن مَثَل نغز و معروف آذربایجانی است که می گوید:"دیوانه ای سنگی بزرگ در چاه آب می اندازد که هزاران عاقل نمی توانند آن را بیرون کشند!"(کسروی)

    پاسخحذف
  34. جناب استاد کسروی عزیز
    به هیچ عنوان آنطور که شما می‌‌پندارید نیست، بنده شدیدا موافق بحث و گفتگو هستم، نقد و انتقاد هم قسمتی‌ از بحث است، این وبلاگ برای همین کار باز شده است تا دوستان بتوانند در خلأِ سایت از این محل استفاده بکنند، متأسفانه کامنت گذاری در وبلاگ مثل سایت نیست و نویسنده می‌‌تواند با شناسه‌های مختلف و یا بصورت ناشناس کامنت بگذارد، اعتراض من به آن دوستمان به این دلیل بود که چون اکثرِ ما سابقه آشنایی با یکدیگر را داریم و تا حدودی با نقطه نظراتِ هم آشنا هستیم صلاح در این است که انتقاد‌های تند و جدی را با نام مشخص و شناخته شده درج کنیم تا مخاطبمان هم بتواند نظر انتقادی خودش را عنوان کند، اگر این رویه پیاده نشود اینجا حکم دادگاه را پیدا خواهد کرد که یک نفر ناشناس فقط در صدد بازجویی بر خواهد آمد و دیگری فقط باید از خودش دفاع بکند، از نظر من این حالت بسی‌ یکطرفه و غیر نغز است :))

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بسی نغز است که می بینم هیئت منصفه بیدار و فعال است و این جای بسی خوشنودی است..گفتن کلام از سوی من نه به معنای وحی منزل است و نه به معنای تمامیت یک حقیقت ..به عبارت بهتر من نه سوشیانت هستم و نه پیامبر معجزه گر..یکی از دوستان در شورای ملی تعبیر جالب تری بکار گرفت.ایشان می گفت که این جانب همیشه از موضع حق به جانب صحبت می کنم و سعی من همواره بر این است که همگان مسحور بنده شوند.شاید هم بنوعی کنایه ظریفی از خود نمایی است که من در پس کلام، خودم را پنهان کرده ام..چه می شود کرد..هرکس به قدر کفایت خویش بهره می بَرَد و صد البته یقین دارم با کفایت و بالیاقت تر از من نیز فراوانند..
      از طرفی بهیچ وجه قصد نداشتم یک بیوگرافی جانانه از خودم ارائه دهم و خواننده به صرافت این مطلب بیفتد که این ققنوس(!)دوباره برخاسته از خاک، دیگر کیست..
      اما از گفتن آن مطلب دو نکته مدنظرم بود که بی پرده با شما در میان می گذارم..نخست آنکه زندگی پرفراز و نشیبی داشته ام و لزوما همانند اکنون مابین آبریزگاه و تخت بیماری در آمد و شد نبوده ام..اگر نکته ای به ذهنم مانده و یا رسیده سعی کرده ام که تا حد ممکن بی قصد و غرض بیان کنم و این حقیقت را بفهمانم که این سخن و قلم است که تفکر و تعقل را از برای خود به یادگار می گذارد.این پدیده اگر مسموم باشد که دیگر تکلیف خواننده و شنونده بویژه در صورتی که خود اهل جستجو و تتبّع و تحقیق نباشد معلوم است.
      دیگر اینکه خواننده خود را در مقام نویسنده مطلب قرار دهد و به بیان دیگر هم ذات پنداری نماید تا ادراک این مفهوم برایش سهل شود که چرا چنین اِستِنتاجی حاصل امده است.آیا غرض و مرضی در بین است و نویسنده هوشمندانه خود را در انبوه کلمات پرزرق و برق پنهان ساخته یا هدف صرفا اطلاع رسانی و پرورش ذهن و قوای مغز است.
      یک سرهنگ بازنشسته نیروی زمینی ارتش دوره پهلوی- در حدود سنّی این حقیر-که در شورای ملی حضور داشت در گفتگوی دوستانه ای که با هم داشتیم مطلبی از من پرسید که مرا دچار بهت و حیرت فراوان نمود.مطلب این بود که من چقدر آدم در دوره خدمت کشته ام؟ و وقتی فهمید که بنده دست در خون کسی نداشته ام با نگاهی حاکی از حقارت و نفرت از من جدا شد و رفت!
      نمی دانم این تمایل به کشتن چقدر در وجود ما نهادینه شده ولی متاسفانه بخوبی می بینم که در دنیای مجازی چه راحت فتوا به قتل و ارتداد هم می دهیم..به قول نویسنده رمان کلیدر که در کنفرانس برلین در آلمان وقتی به وی گفتند مرگ بر منافق، در جواب گفت:"با من از مرگ سخن نگویید..من نویسنده ام.زندگی را دوست دارم..با من از زندگی سخن بگویید."
      استوار و برقرار بمانید.(کسروی)

      حذف