طراحی: آسمانی آبی و پاک،
سبزهزاری خرم، ابرهایی لطیف و خیالانگیز، نسیم فرحبخش… و خانوادههایی
که در روزی چنین رویایی، سوار بر دوچرخههای «ساده»ی خود آمدهاند تا مثلا
«طعم زندگی» را بچشند. رنگ لباسهای هر دو خانواده شاد، و مدل دوچرخهشان
نیز یکی است. قاعدتا امکاناتی که در اختیار خانوادهی بزرگتر هست، در
اختیار خانوادهی دیگر هم هست؛ اما نه از هندوانه خبری است نه از سبد غذا.
معلوم نیست چرا باید خانوادهی کمجمعیت ناراحت باشند و اعصابشان خرد
باشد… مسیر حرکت هر دو وسیله از چپ به راست، و در مسیری آسان و کم فراز و
نشیب است. معلوم نیست در مسیر پر فراز و نشیب و سختتر، وضعیت دو خانواده
به چه صورت خواهد بود. از خورشیدی که گرمابخش زمین و معمولا نماد زندگی
است، صرفنظر شده است. اصولا اغراق در خوشی بیش از حد و تعداد زیاد کودکان
خانواده نخست، میتواند در ذهن هر مخاطبی، تاثیر معکوس داشته باشد.
اعضاء: در هر دو خانواده، غیاب عنصر حیاتی و اصلی، یعنی «مادر»، محسوس است. خانوادهی نخست، چهار پسربچه و تنها یک دختر را در بر میگیرد. طرز نشستن بچهها روی دوچرخه بسیار خطرناک و بدون کلاه ایمنی است و بدآموزی مستقیم دارد، ضمن آنکه کوچکترین و آسیبپذیرترین عضو خانواده، یعنی پسر کوچک، بادکنک به دست دارد و به جایی هم بند نیست! اما در خانواده دوم که اصولا از دختر خبری نیست ( یعنی اگر هم دختر میخواهید، اول چند تا پسر برای داشتنش ضروری است). باز هم دلیل اخمو بودن و بیعلاقگی پدر و پسر معلوم نیست. قاعدتا با هزینههای کمتر زندگی، آنها میباید دوچرخه بهتری داشته باشند، وقت بیشتری داشته باشند و به هم نزدیکتر باشند. اما دلیل دلخوری آنها ( اگر کمبود سر و صدا و به هم خوردن تعادل دوچرخه و جر و بحث بچهها و یا قهر مادر نباشد!) معلوم نیست.
پیامهای پنهان: خانوادهی اول، چهار پسر و تنها یک دختر دارد. مادری هم در کار نیست. در این اثر کلا هفت پسر ( به مفهوم عدد هفت توجه داشته باشید) و تنها یک دختر حضور دارد. بر هم خوردن تعادل جنسی جامعه با عمل به پیام این طرح، میتواند فاجعهآمیز باشد. حضور بیشتر انسانهای بیشتر در طبیعت و بر هم زدن تعادل زیستمحیطی هم کمترین جایی در اندیشهی طراح نداشته است. پدر خانوادهی نخست با ریشی انقلابی تصویر شده اما پدر خانواده دیگر، در این زمینه کمبود دارد و خط ریش وی از مصادیق تهاجم فرهنگی است!
سکس، دروغها و خانواده: مشخص نیست بر اساس کدام قانون فیزیکی، پا زدن یک دوچرخهی سنگین پنج نفره که تازه دو عضو آن هم خردسال هستند و عملا کمکی نمیکنند، میتواند سادهتر و مفرحتر از راندن دوچرخهای سبکتر و جمع و جورتر، توسط یک پدر و پسر رشید باشد. معلوم نیست چرا خانوادهی دوم به جای میوه و غذا، «بقچه» به همراه دارند و مشغول زور زدنند. اینکه در این شادی و رضایت، مادر خانواده جایگاهی ندارد در فرهنگ اسلامی تعجبی ندارد، اما بیخیال بودن خانواده از نبود مادر، بسیار جالب است. پدر خانوادهی نخست برغم سن و سال کم، صاحب چهار پسر است که قاعدتا بابت مسکن، تحصیل، هزینهها، بهداشت، تفریح و لوازم جانبی آنان کمترین دغدغهای ندارد. ساده پوشی هر دو خانواده قابل توجه است اما پدر خانوادهی دوم، لابد چون برای لباس فرزندش کمتر هزینه کرده است، بسیار دمغ است. ظاهرا با اجرای این طرح قرار است از فروختن بادکنک، چوب ماهیگیری یا راکت بدمینتون به خانوادهی بدِ کمجمعیت غربزدۀ دوم، خودداری شود.
اعضاء: در هر دو خانواده، غیاب عنصر حیاتی و اصلی، یعنی «مادر»، محسوس است. خانوادهی نخست، چهار پسربچه و تنها یک دختر را در بر میگیرد. طرز نشستن بچهها روی دوچرخه بسیار خطرناک و بدون کلاه ایمنی است و بدآموزی مستقیم دارد، ضمن آنکه کوچکترین و آسیبپذیرترین عضو خانواده، یعنی پسر کوچک، بادکنک به دست دارد و به جایی هم بند نیست! اما در خانواده دوم که اصولا از دختر خبری نیست ( یعنی اگر هم دختر میخواهید، اول چند تا پسر برای داشتنش ضروری است). باز هم دلیل اخمو بودن و بیعلاقگی پدر و پسر معلوم نیست. قاعدتا با هزینههای کمتر زندگی، آنها میباید دوچرخه بهتری داشته باشند، وقت بیشتری داشته باشند و به هم نزدیکتر باشند. اما دلیل دلخوری آنها ( اگر کمبود سر و صدا و به هم خوردن تعادل دوچرخه و جر و بحث بچهها و یا قهر مادر نباشد!) معلوم نیست.
پیامهای پنهان: خانوادهی اول، چهار پسر و تنها یک دختر دارد. مادری هم در کار نیست. در این اثر کلا هفت پسر ( به مفهوم عدد هفت توجه داشته باشید) و تنها یک دختر حضور دارد. بر هم خوردن تعادل جنسی جامعه با عمل به پیام این طرح، میتواند فاجعهآمیز باشد. حضور بیشتر انسانهای بیشتر در طبیعت و بر هم زدن تعادل زیستمحیطی هم کمترین جایی در اندیشهی طراح نداشته است. پدر خانوادهی نخست با ریشی انقلابی تصویر شده اما پدر خانواده دیگر، در این زمینه کمبود دارد و خط ریش وی از مصادیق تهاجم فرهنگی است!
سکس، دروغها و خانواده: مشخص نیست بر اساس کدام قانون فیزیکی، پا زدن یک دوچرخهی سنگین پنج نفره که تازه دو عضو آن هم خردسال هستند و عملا کمکی نمیکنند، میتواند سادهتر و مفرحتر از راندن دوچرخهای سبکتر و جمع و جورتر، توسط یک پدر و پسر رشید باشد. معلوم نیست چرا خانوادهی دوم به جای میوه و غذا، «بقچه» به همراه دارند و مشغول زور زدنند. اینکه در این شادی و رضایت، مادر خانواده جایگاهی ندارد در فرهنگ اسلامی تعجبی ندارد، اما بیخیال بودن خانواده از نبود مادر، بسیار جالب است. پدر خانوادهی نخست برغم سن و سال کم، صاحب چهار پسر است که قاعدتا بابت مسکن، تحصیل، هزینهها، بهداشت، تفریح و لوازم جانبی آنان کمترین دغدغهای ندارد. ساده پوشی هر دو خانواده قابل توجه است اما پدر خانوادهی دوم، لابد چون برای لباس فرزندش کمتر هزینه کرده است، بسیار دمغ است. ظاهرا با اجرای این طرح قرار است از فروختن بادکنک، چوب ماهیگیری یا راکت بدمینتون به خانوادهی بدِ کمجمعیت غربزدۀ دوم، خودداری شود.
طراحی: تقریبا هر چه در
مورد طرح نخست گفته شد، در مورد این یکی هم صدق میکند. البته در این طرح
یک عدد «مادر- زن» هم به خانواده افزوده شده و نسبت هفت به یک مذکر-مونث،
به شش به دو تغییر کرده. ضمنا جلیقهی نجات هم به اعضا اهدا شده که در نوع
خود گامی به جلو محسوب میشود. اینکه چنین طبیعت ناب و پاک و زیبایی با
چنان جمعیت فراوانی در کجای کشور نیمهخشک ما یافت خواهد شد، مانند طرح
اول، از اسرار است. توجه کنید که در هر دو طرح، خانوادهی نخست چه در خشکی
چه در دریا، از خانوادهی دوم جلوتر و سرحالتر است!
اعضاء: مادر خانوادهی دوم کماکان غایب است و احتمالا در حال طی مراحل طلاق و جدایی است. مانند طرح اول، راندن قایق سنگینی که تنها دو نفر با وسایل و مایحتاج بیشتر، در حال راندن آن هستند، بسیار راحتتر و مفرحتر از راندن یک قایق دو نفره با دو پاروزن تصویر شده که جدا از بحث تعادل و وزن و سرعت و نیوتون و غیره، حتما امکانپذیر است. اما پدران هردو خانواده از حالت حزباللهی و قرتی طرح پیش، در آمدهاند و خودمانیتر شده اند. خصوصا پدر خانوادهی نخست با پس اندازی که بخاطر خانواده کمجمعیتش دارد، موفق به خریدن ریشتراش برقی شده است.
پیامهای پنهان: با طرح نخست تفاوت چندانی ندارد. جز انکه دوچرخهسواری زنان قبیح است ولی چون جلیقهی نجاتی در کار است و اندام فوقانی زن پوشیده میماند، قایق سواری مشکلی ندارد. ضمنا توجه کنید که بارداریهای پیاپی، زایمانهای سخت و مشکلات مادی و جسمانی ناشی از آن، شب بیداریها، بیماریهای بیشتر و تحلیل رفتن بودجه مالی و قوای بدنی و روانی خانواده، هیچ تاثیری در سن و سال و سر حالی و شکسته شدن آنها ندارد. بخصوص خانم خانه که مشخص است شاغل نیست و با رضایتِ کامل، آمادگی آوردن یک سه قلوی «مذکر» دیگر را هم دارد. همچنان که هنوز دلیلِ بد اخلاقی و بیحوصلگی خانوادهی نگونبخت دوم، هنوز بر ما پوشیده مانده است.
سکس، دروغها و خانواده: تقریبا تمام کارهایی که خانوادهی نخست انجام میدهند، در شرایط عادی توسط خانوادهی دوم هم قابل انجام است: آنها هم میتوانند از دریاچه آب بردارند، بگویند و بخندند، غذا بخورند، با خیال راحت ماهی بگیرند، از هوا لذت ببرند، با هم دردِ دل کنند و.. اما بسیاری از این کارها، عملا برای خانوادهی نخست غیر ممکن است. سر و صدا، مراقبت دائم از کودکان، تهیه غذاهای بیشتر، تنوع سلایق و علائق اعضاء که به درگیری بیشتر میانجامد، کلا در این طرح و امثال آن فراموش شده است. معلوم نیست مصرف سرانهی شیر، آب میوه، تخم مرغ، حبوبات و … که سلامتی و سرحالی بچههای خانوادهی نخست را تضمین کرده، کلاسهای ورزشی، وسایل کمک آموزشی و سرپناهِ این کودکان خوشحال و بیخیال، از کجا تامین میشود زیرا چنین جامعه پر و پیمانی، قاعدتا تورم و هزینههای بالایی هم خواهد داشت.
اعضاء: مادر خانوادهی دوم کماکان غایب است و احتمالا در حال طی مراحل طلاق و جدایی است. مانند طرح اول، راندن قایق سنگینی که تنها دو نفر با وسایل و مایحتاج بیشتر، در حال راندن آن هستند، بسیار راحتتر و مفرحتر از راندن یک قایق دو نفره با دو پاروزن تصویر شده که جدا از بحث تعادل و وزن و سرعت و نیوتون و غیره، حتما امکانپذیر است. اما پدران هردو خانواده از حالت حزباللهی و قرتی طرح پیش، در آمدهاند و خودمانیتر شده اند. خصوصا پدر خانوادهی نخست با پس اندازی که بخاطر خانواده کمجمعیتش دارد، موفق به خریدن ریشتراش برقی شده است.
پیامهای پنهان: با طرح نخست تفاوت چندانی ندارد. جز انکه دوچرخهسواری زنان قبیح است ولی چون جلیقهی نجاتی در کار است و اندام فوقانی زن پوشیده میماند، قایق سواری مشکلی ندارد. ضمنا توجه کنید که بارداریهای پیاپی، زایمانهای سخت و مشکلات مادی و جسمانی ناشی از آن، شب بیداریها، بیماریهای بیشتر و تحلیل رفتن بودجه مالی و قوای بدنی و روانی خانواده، هیچ تاثیری در سن و سال و سر حالی و شکسته شدن آنها ندارد. بخصوص خانم خانه که مشخص است شاغل نیست و با رضایتِ کامل، آمادگی آوردن یک سه قلوی «مذکر» دیگر را هم دارد. همچنان که هنوز دلیلِ بد اخلاقی و بیحوصلگی خانوادهی نگونبخت دوم، هنوز بر ما پوشیده مانده است.
سکس، دروغها و خانواده: تقریبا تمام کارهایی که خانوادهی نخست انجام میدهند، در شرایط عادی توسط خانوادهی دوم هم قابل انجام است: آنها هم میتوانند از دریاچه آب بردارند، بگویند و بخندند، غذا بخورند، با خیال راحت ماهی بگیرند، از هوا لذت ببرند، با هم دردِ دل کنند و.. اما بسیاری از این کارها، عملا برای خانوادهی نخست غیر ممکن است. سر و صدا، مراقبت دائم از کودکان، تهیه غذاهای بیشتر، تنوع سلایق و علائق اعضاء که به درگیری بیشتر میانجامد، کلا در این طرح و امثال آن فراموش شده است. معلوم نیست مصرف سرانهی شیر، آب میوه، تخم مرغ، حبوبات و … که سلامتی و سرحالی بچههای خانوادهی نخست را تضمین کرده، کلاسهای ورزشی، وسایل کمک آموزشی و سرپناهِ این کودکان خوشحال و بیخیال، از کجا تامین میشود زیرا چنین جامعه پر و پیمانی، قاعدتا تورم و هزینههای بالایی هم خواهد داشت.
به هر حال، همه میدانیم هزینهی کرایه
کردن یا خریدن دوچرخه و قایقهای «چند نفره»ی خانوادگی، چقدر کمتر از
اجاره یا خرید دوچرخه، قایق، ماشین، خانه و لباس یک خانواده کوچکتر است.
همه میدانیم مسئولیت و مراقبت چند کودک پر شور و کنجکاو، چقدر راحتتر از
کنترل یک بچهی اخمو و غشی است. تنها نکتهی مثبت این طرحها، این است که
پسر خانوادهی دوم مجبور است سالها بعد به خواستگاری تنها دختر خانوادهی
اول بیاید، که هر چه هم زودتر، بهتر. پسران خانوادهی نخست هم میتوانند تا
سن بازنشستگی وبال گردن پدر و مادر خوشبخت باشند و دائم با هم ویلچرسواری
و امبولانس بازی کنند. حالا حتما فهمیدهاید که دلیل دلخوری و عنق بودن
خانوادهی دوم چیست!
پینوشت: شعار این
طرحهای تبلیغاتی، «با یک گل بهار نمیشود» است. شاید بهتر باشد بدانیم «با
داشتن گلهای زیاد، هر کسی هم باغبان نمیشود!»
پاسخحذفبسیار ممنون از بیگ لاگ نازنین که بعد از مدتها این صفحه را جلا دادند.
اما بعضی از خانوادههایی که دوست دارند چندین فرزند داشته باشند، ولی ندارند ،،،،، فکر میکنند به آن بچههای نداشتهشان خیلی ظلم شده که در این دنیا نیستند!!!
با سلام خدمت آینه گرامی و خاندان پاکش، بنا به برخی گرفتاریها کمتر در خدمت دوستان هستم اما یاد شما از خاطرم پاک نشده است. جسارت هم نکرده باشم فقط جهت مطالعه شخص شما اشاره ای به این نوشته داشتم. بهر حال افتخار داده منت گذاشتید آنرا باز نشر دادید. پاینده و پر جمعیت باشید!
حذفالبته بازخوانی این مقاله مهم و تاریخی ایزاک آسیموف (یادش گرامی) در همین زمینه هم، خالی از لطف نیست:
پاسخحذفhttps://debriiss.wordpress.com/2013/12/16/%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B9%D8%AF/
بچه ها طراح این عکسها اولین چوب را خودش در ماتحت این رژیم فرو کرده و چقدر هم ماهرانه این چوب را در ماتحت رژیم فرو کرده است:)
پاسخحذفشما به هر دو عکس دقت کنید آخر در کجای ایران سبزه زاری به این زیبایی هست جز در کشورهای اروپایی و آمریکایی :))
آخر در کجای ایران رودخانه یا دریاچه یا جوی آبی وجود دارد که بشود با قایق از آن گذشت جز در کشورهای اروپایی و آمریکایی :))
خب طراح این عکسها اصلا و ابدا منظورش ایران نبوده بلکه منظورش کشورهای اروپایی و آمریکایی بوده :)))
پس زنده باد به این طراح زیرک و باهوش که یک چوب گنده ای را در ماتحت جمهوری اسلامی کرده است :)))
عین الله باقرزاده
«با یک گل بهار نمیشود»
پاسخحذفولی نمیشه ندید گرفت که یک گل زیبا و خوشبو و پرخاصیت، بهار رو پربارتر میکنه تا هزاران گل ریز و بیبو و بیخاصیت گیاهان هرزی که با گلدهی فقط تکثیر میکنن تا بیشتر و بیشتر بشن. به قول یه مطلب طنز در این مورد اینجور تکثیرها خیلی هم جواب بده یکی رو مثل احمدینژاد به وجود مییاره و نه بیشتر.
دوستان بد نیست به نظرات پای این مطلب در وبلاگ اینجانب هم نظری بیاندازید... دلیل خوبی بر این مدعاست که چرا حکومت اصرار بر افزایش زاد و ولد مردم دارد...
پاسخحذفمن خواستم نظر بذارم اما بیگ لاگ بخش نظرات رو بسته بود پس اون شخص چه جوری نظر گذاشته بود چه حقه ای زده بیگ لاگ کلک
حذفشما میتوانید نظر مبارک را بنویسید تا پس از بررسی توسط نویسنده، زینت افزای مطلب گردد. تنها کلک ما آدمها، انسان بودن است.
حذفمن بیگ لاگ ثانی..بیگ لاگِ بیگ لاگان! نمی توانم در وبلاگ هم ذات خود نظر بنویسم..آخر بیگ لاگ اول این چه مرامی است که از نیما کسب نموده ای پدر آمرزیده؟!
حذف
پاسخحذفتا آنجایی که ما خبر داریم و میدانیم ایرانی ها برای رفتن به دشت و صحرا اول از همه یک پیک نیک یا یک منقل و وافور در عقب ماشین یا ترک دوچرخه اشان می بندند ما که ندیدیم هندوانه به همراه ببرند آخه هندوانه جزو خوراکی های پرنده هست یعنی باعث خماری میشود حالا اگر مقداری نبات زعفرانی باشد شاید یک چیزی ... یاد صوفی بخیر اگر بود بیشتر در این رابطه توضیح میداد :)
خان خله
بیگ لاگ گرامی بسی نغز بود..ولی:
پاسخحذف1-هرچه سیب زمینی خور بیشتر،دوام حکومت مقدس بیشتر..شما سگ های ناپلئون در کتاب قلعه حیوانات را بیاد دارید؟
2-اصولا از نظام مقدس اسلامی که بازی گردان های آن puppet های دولت های در سایه غربی و بویژه اسرائیل هستند انتظار بیشتری دارید؟
3-هرچه مشکلات افزون تر،حکومت بر مردم گرفتار راحت تر..طبقه متوسط را نابود کردن هدف دول دست نشانده جهان سومی درنظر بگیرید.
4-بیش از آنکه ما به حماقت اینان بخندیم،این آنان هستند که به گرفتاری ما می خندند.
5-سرمایه گذاری بر روی سیب زمینی جاندار در هر آب و هوایی ساده تر است و هزینه کمتری می طلبد و محصول بیشتری از آن قابل ارائه است تا پرورش گل رز در باغ خوش و آب هوا.(کسروی)