۱۳۹۵/۰۹/۲۴

غوغای ایرانشهری و رؤیای جمکرانی! (۲)

 گفتیم که در عصر ساسانیان یک تحول بنیادین نسبت به عصر هخامنشیان به وقوع پیوسته بود و آن هم این بود که آیین مزدایی در عصر ساسانی رسمیت یافت و موضوع تکثر دینی و تنوع ادیان قومیت‌های گوناگون ساکن ایران در محاق افتاد. «کارنامه‌ی اردشیر بابکان» نوشته‌ای است به زبان پهلوی و متعلق به عصر ساسانی که در آن به موضوع تکخدایی شدن دوباره‌ی ایرانیان در عصر ساسانی اشاره شده و همانجا نیز واژه‌ی «ایرانشهر» مورد استفاده قرار گرفته است. در این اثر می‌خوانیم: «چون هرمز به خداوندی رسید، همگی ایرانشهر باز به یکخدایی توانست آوردن». همانطور که از بافتار این جمله برمی‌آید، منظور از ایرانشهر همان سرزمین ایران است.

اما رسمیت یافتن آیین مزدایی و از بین رفتن تکثر دینی در عصر ساسانیان باعث ‌شد که روحانیان زرتشتی بطور روزافزون در دستگاه حکومتی نفوذ کنند و صاحب مناصب کلیدی در قدرت شوند و وحدت دینی را با وحدت سیاسی تلفیق سازند. با این همه به گواهی پژوهشگران، هنوز نمی‌توان گفت که در عصر ساسانیان دین به تمامی حکومت را به تسخیر خود در ‌آورده بود. چنین تحولی، پس از حمله‌ی تازیان به ایران رخ می‌دهد و با اسلامی شدن ایران، دو حوزه‌ی دین و حکومت طبق الگوی خلافت اسلامی در هم ادغام می‌شوند و حکومتی دینی پدیدار می‌گردد.

سید جواد طباطبایی از پژوهشگران متأخری است که در آثار خود این تز را مطرح می‌کند که به‌رغم گسستی که با حمله‌ی اعراب در ایران رخ می‌دهد و در پی «دو قرن سکوت»، بار دیگر «اندیشه‌ی ایرانشهری» ایران باستان، توسط کسانی مانند خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر آلب ارسلان و ملک‌شاه سلجوقی احیا و عملا قادر می‌شود تدریجا دستگاه «خلافت اسلامی» را به دستگاه «سلطنت ایرانی» تبدیل کند.

گفتنی است که هم در عصر ساسانیان و هم در دوره‌ی ایران اسلامی، «اندرزنامه‌نویسی» خطاب به شاهان و حاکمان رواج داشته است. محتوای بیشتر این اندرزنامه‌ها این بوده که متفکران و وزیران با تدبیر، با پند و اندرزهای اخلاقی خود، فرمانروایان اغلب جبار را به رعایت عدالت فرامی‌خواندند و از آنان می‌خواستند که به مردم زور نگویند و ستم نکنند. چنین نوشته‌هایی در اروپای سده‌های میانه نیز تحت عنوان «آینه‌ی شهریاران» رواج داشته است. کتاب سیاستنامه‌ی نظام‌الملک نیز یکی از همین‌گونه نوشته‌هاست. این اثر حتی با کتاب «مدینه‌ی فاضله» فارابی که خود کپی‌برداری از کتاب «جمهوری» افلاطون و البته روایت اسلامی آن است، قابل مقایسه نیست. زیرا در حالی که فیلسوفان درباره‌ی امر سیاسی می‌اندیشیدند، اندرزنامه‌نویسان در بهترین حالت از اندیشه‌های سیاسی فیلسوفان برای تاملات خود استفاده می‌کردند. به دیگر سخن، اندرزنامه‌نویسان و سیاست‌نامه‌نویسان بیشتر تحلیلگر سیاسی بودند، تا متفکر سیاسی.

هر چه هست، طباطبایی برای مستدل کردن تز خود، از کتاب «سیاستنامه» استفاده می‌کند. او که در آثار خود «زوال اندیشه‌ی سیاسی در ایران» را موضوعیت بخشیده است، می‌خواهد راهی برای برون‌رفت از انحطاط کنونی ایران بیاید و برای یافتن تکیه‌گاهی در این زمینه تصریح می‌کند که ایرانیان اگر چه از اعراب شکست خوردند، اما پس از مسلمان شدن، به نبردی فکری با آنان روی آوردند و توانستند تازیان و دستگاه خلافت آنان را از درون دگرگون و «اندیشه‌ی ایرانشهری» باستان را احیا کنند.

البته ورود به جزئیات بحث طباطبایی در این یادداشت کوتاه ممکن نیست. همین قدر به اشاره می‌توان گفت که به باور او، شالوده‌ی تحلیل سیاسی نظام‌الملک طوسی در کتاب «سیاستنامه»، نظریه‌ی شاهی آرمانی ایرانشهری است، یعنی پادشاه برگزیده از سوی ایزد و نه خلیفه و جانشین پیامبر خدا و یا امامی که با بیعت امت انتخاب می‌شود تا بر اجرای احکام شریعت مباشرت کند! با این همه خود طباطبایی هم می‌داند که تزهایش بر پایه‌های لرزان و شکننده‌ای ایستاده است و برای نمونه در کتاب خود به نام «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه‌ی سیاسی در ایران» که فصلی از آن را به خواجه نظام‌الملک طوسی و اندیشه‌ی سیاسی ایرانشهری اختصاص داده تصریح می‌کند که «دانش ما از اندیشه‌ی سیاسی ایرانشهری بسیار ناچیز است»!

گفتنی است که پس از طباطبایی برخی محققان دیگر نیز این تز را پیگیری کردند که در آن میان از جمله می‌توان به پژوهش‌های حاتم قادری و تقی رستم‌وندی دو تن از دانشگاهیان ایران اشاره کرد که تحقیقاتشان در مقایسه با جستار طباطبایی در این زمینه از عمق بیشتری برخوردار است. آنان در نتیجه‌گیری خود از بحث «اندیشه‌ی ایرانشهری» بر دو ادعای اساسی پای می‌فشرند: یکی اینکه اندیشه‌ی ایرانی در عصر باستان ازانسجام نظری برخوردار بوده و دوم اینکه الگوی شهریاری کارآمدی ارائه کرده و در عصر ایران اسلامی نیز به بقای خود ادامه داده است. با این همه آنان نیز تصریح می‌کنند که بازخوانی و گشودن زوایای پنهان نظام فکری ایرانیان باستان همواره ضرورت هرگونه پژوهش ایران‌شناسی است.

بخش سوم و آخر این نوشته را به غوغای کنونی برای کاسبکاری سیاسی از مفهوم «ایرانشهر» اختصاص داده‌ایم.

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر