تا اینجا تلاش کردیم در نگاهی گذرا رئوس تزی به نام «اندیشهی ایرانشهری» را مرور کنیم و دیدیم که در کانون آن دو مفهوم «پادشاه یزدانگزیده» (این پرسش که چه کسی باید حکومت کند؟) و «الگوی شهریاری آرمانی» (این پرسش که چگونه باید حکومت کرد؟) قرار دارد. اما پرسشی که اکنون در برابر ماست این است که چنین تزی ـ که طبعا بررسی و روشنسازی ابعاد و وجوه آن کاری آکادمیک و تحقیقاتی و البته در جای خود با ارزش است ـ در عرصهی تبلیغات گوشخراش سیاسی چه میکند و اصلا به وضعیت کنونی ما چه ارتباطی دارد؟
فرض کنیم که «اندیشهی ایرانشهری» درست و اثباتشده باشد و واقعا در دورهی اسلامی شدن ایران نیز تداوم یافته و قادر شده «خلافت اسلامی» را به «سلطنت ایرانی» تبدیل کند. اصلا از این هم فراتر برویم و فرض کنیم که «سلاطین» عصر ایران اسلامی، ادامهدهندگان سنت «پادشاهان آرمانی و یزدانگزیدهی» عصر ایران باستان بودهاند! اما باز این پرسش پیش میآید که خوب با این فرضیات میخواهیم چه نتیجهای بگیریم؟ اصلا مگر ما الان در ایران نظام «پادشاهی» یا دستکم «سلطنتی» داریم که بخواهیم با ژستهای الکی و «اندرزنامهنویسی» یا «سیاستنامه نویسی» پادشاه یا سلطان خود را به دادگری فرابخوانیم یا از او انتظار دادگری داشته باشیم؟
در ایران نزدیک به چهار دهه است که نظام سلطنتی از میان رفته و یک نظام مخوف دینی جانشین آن شده است. یعنی حتی اگر پس از تسخیر ایران به دست اعراب، ایرانیان مسلمان شده با «نبوغ» خود قادر شدهاند «سلطنت» را به عنوان نمادی از «پادشاهی باستان» احیا و جانشین «خلافت» کنند، دستکم با انقلاب سال ۵۷ میتوان گفت که با برکشیدن روحانیان به قدرت، دوباره سلطنت را برانداخته و همهی «زحمات تاریخی» خود را بر باد داده و نوعی «خلافت شیعی» را احیا کرده و جدایی میان دین و حکومت را یکسره از میان بردهاند! پس هیاهوی «ایرانشهری» برای چیست و به یاری کدام نیرو میخواهیم «امپراتوری ایران» را احیا کنیم؟
همهی ما میدانیم که میهن ما یکی از سیاهترین و بحرانیترین ادوار تاریخ خود را میگذراند و ۳۸ سال است که بر اثر حکومت اسلامگرایان شیعی زیرورو شده است. ایران به دلیل سیاست نابخردانه و خانمانبرانداز حکام اسلامی، امروز اقتصادی ناتوان و فروپاشیده دارد و از نظر سیاسی در منطقه کاملا منزوی است. آنچه به زور برنامههای موشکی وارداتی از کرهی شمالی و روسیه، «اقتدار جمهوری اسلامی» خوانده و باعث ماجراجویی در کشورهای منطقه میشود، پیش از اینکه نتیجهی قدرت واقعی جمهوری اسلامی باشد، به دلیل برخی رویدادهای منطقهای و تضعیف شدن برخی کشورهای منطقه به عنوان بازیگران فعال است. اصلا معلوم نیست اگر پشتوانهی پول نفت نبود، چه بلایی بر سر کشور آمده بود. هم اکنون در کنار خوابیدن چرخهای تولید و سیل واردات کالاهای بنجل از چین و دیگر کشورها، جمهوری اسلامی تنها کالایی که به کشورهای منطقه صادر میکند «مدافعان حرم» است!
در چنین معرکهای باید از خود بپرسیم، نکند محافلی که در این وانفسا دارند بحث «ایرانشهر» و «اندیشهی ایرانشهری» را در فضای مجازی و دنیای واقعی به بازار مکارهی سیاست تزریق میکنند، هدف دیگری دارند؟ نکند قصدشان این است که ما را قانع کنند فعلا به جای «پادشاه آرمانی یزدانگزیده» با یک «ولیفقیه غیرآرمانی الله گزیده» کنار بیاییم تا او هم لابد در سایهی «فره امامزمانی» برایمان از جنوب لبنان تا سوریه و عراق و از یمن تا ایران و افغانستان یک «ایرانشهر شیعی» برپا کند؛ آن هم نه به یاری توسعهی سیاسی و رشد اقتصادی و تبدیل کردن ایران به یک الگوی موفق منطقهای، بلکه به یاری دکترین پرخاشجویانهی «امالقرای شیعی» و از طریق «کشورگشاییهای سپاه قدس» تحت فرماندهی قاسم سلیمانی یا «آریوبرزن زمانه»؟!
رؤیای بیمارگونهای که در پشت چنین القائاتی نهفته، این است که با حکومتی مرتجع و تا مغز استخوان شیعی، و نظامی منزوی و از نظر اقتصادی فاسد و ناتوان، میتوان به شکوه و اقتدار امپراتوری هخامنشی و ساسانی دست یافت، آن هم در منطقهای که در هر گوشهای از آن دیوانهای اسلامگرا (اعم از وهابی و سلفی و طالبانی و نئوعثمانی) داعیهی قدرت دارد و به پا خاسته تا ملت خود را از نو مسلمان کند!
اهمیتی ندارد که اینگونه خزعبلات را چه کسانی میپراکنند و خودشان واقعا تا چه اندازه فریبخورده یا فریبکارند. تنها با اندکی دقت و هشیاری میتوان در پشت این سناریوی مهوع، «اتاقهای فکر» ارگانهای امنیتی نظام را دید که باز میخواهند عدهای را با شعارهای پرطمطراق «شبهناسیونالیستی» به زیر پرچم جمهوری اسلامی گردآورند. اما حتی لحظهای نباید فراموش کرد که مفهوم «ملت» در قاموس حکام جمهوری اسلامی اساسا جایی ندارد. آنان خواهان «امت شیعی» هستند وگرنه مردم ایران را به «خودی» و «غیرخودی» یا «مکتبی» و «غیرمکتبی» تبدیل نمیکردند و سرنوشت یک مشت آدمکش حزباللهی در جنوب لبنان، یا اوباش حشدالشعبی در عراق برایشان از هممیهنان خودشان مهمتر نبود!
کسانی که امروز در رویای برقراری «کمان شیعی»، جنوب لبنان را یکی از «استانهای غربی امپراتوری ایران اسلامی» میدانند، دیوانگانی هستند که دارند در کنار انبار باروت با کبریت بازی میکنند. در معرکهی خاورمیانه که هماکنون در هر گوشهای از آن آتش جنگ زبانه میکشد و سرطان اسلامگرایی هر روز متاستازهای تازهای میزند، این بلندپروازیهای بیمارگونه میتوانند عواقب خطرناک و ایران بر باددهی داشته باشند. حکام خردباخته و متعصب جمهوری اسلامی که به منافع ملی ایران بیاعتنا هستند، با اینگونه تمهیدات خود دارند «بومرانگی» پرتاب میکنند که در آیندهای نزدیک میتواند با شتابی ویرانگر بسوی میهن ما بازگردد و یکپارچگی آنچه را که هنوز از «ایرانشهر» باقی مانده نابود سازد!
شهاب شباهنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر