۱۳۹۵/۰۹/۲۴

«جنگ ستارگان» ما و ضربه‌ای که از «امپراتوری سنت» خوردیم!

 دوستداران سینما با سری فیلم‌های «جنگ ستارگان» ساخته‌ی جرج لوکاس، فیلمساز نامدار آمریکایی آشنا هستند. لوکاس این مجموعه را نخست در یک سه‌گانی (تریلوژی) اصلی عرضه کرد و سپس با استقبالی که از این فیلم‌ها شد، به ساختن سه‌گانی دیگری دست زد که از نظر زمان‌بندی رویدادها، پیش‌درآمد سه‌گانی نخست بود. اما استخوان‌بندی اصلی داستان در همان سه‌گانی نخست پیکر می‌گیرد و مضمون آن برگرفته از اساطیر کهن و بویژه ملهم از ثنویت زرتشتی ـ مانوی درباره‌ی جدال نیک و بد است.

لوکاس در نخستین فیلم تحت عنوان «امیدی تازه»، شکل‌گیری یک جنبش مقاومت از شورشیانی را روایت می‌کند که سلحشورانی به نام «جدای» رهبری آن را برعهده دارند. این سلحشوران به آیینی کهن در دفاع از آزادی و صلح و عدالت باور دارند و با تسلط بر هنر شمشیربازی لیزری بر ضد یک نظام مخوف و سرکوبگر کیهانی بپا خاسته‌اند تا به سیطره‌ی «امپراتوری ظلمت» پایان دهند؛ نظامی که با مشت آهنین بر بخش‌های عظیمی از کهکشان‌ها فرمانروایی می‌کند. این اپیزود با پیروزی مرحله‌ای شورشیان پایان می‌یابد و نیروهای امپریال منهزم می‌شوند.

نام بخش دوم این سه‌گانی «امپراتوری ضربه می‌زند» است و همانطور که از نام آن برمی‌آید، ماجرای آن تجدید قوای نیروهای امپریال و سازماندهی دوباره‌ی آنان برای حمله به شورشیان و شکست آنان است. با پیروزی مقطعی امپراتوری، نیروهای تاریک قدرت، بار دیگر فرمانروایی خود را بر بخش عظیمی از کهکشان‌های کیهان برقرار می‌کنند. در پایان این اپیزود، بر قهرمان اصلی داستان که در واقع نماد نیروهای روشنایی است آشکار می‌گردد که فرمانده اصلی نیروهای ظلمت کسی جز پدر او نیست که با فروختن روح خود به خدمت امپراتوری درآمده است.

در بخش سوم که نام آن «بازگشت جدای» است، قهرمان اصلی داستان پس از آموزش‌های سخت فیزیکی و روحی و به عنوان یک «جدای» یعنی سلحشوری جان‌برکف بازمی‌گردد تا پایگاه امپراتوری ظلمت در «سیاره‌ی مرگ» را برای همیشه نابود و آزادی و صلح و عدالت را بر کهکشان‌ها حاکم کند. رویارویی تراژیک او با پدرش گریز‌ناپذیر و از پیش‌ برنامه‌ریزی شده است و چرخشی غافلگیرکننده به پایان فیلم می‌دهد. گفتنی است که جرج لوکاس با این مجموعه فقط چند فیلم خلق نکرد، بلکه با سبکی تازه و بدیع از فیلمسازی، جهانی تازه آفرید و یک اپرای فراموش‌نشدنی فضایی در ژانر علمی ـ تخیلی به یادگار گذاشت.

اما در اینجا ستایش از هنر فیلمسازی لوکاس مورد نظر نیست. سه‌گانی «جنگ ستارگان»، شباهت حیرت‌آوری با تاریخچه‌ی یکصد ساله‌ی اخیر میهن ما و دو انقلابی دارد که جامعه‌ی ما را تکان دادند و دگرگون ساختند، اگر چه نتایجی کاملا متناقض بر آنها مترتب شد؛ به گونه‌ای که می‌توان انقلاب دوم را انتقام‌‌گیری از دستاوردهای انقلاب نخست دانست!

انقلاب مشروطه در بیش از یکصد سال پیش را می‌توان اپیزود نخست «جنگ ستارگان» ما دانست. این انقلاب با هدف گسستن زنجیرهای استبداد و تاریک‌اندیشی و کهنه‌پرستی از دست و پای جامعه‌ی منحط ایرانی انجام گرفت و با نوسازی‌هایی که در پی داشت، ضربه‌ای جانانه به روایت لوکاسی «امپراتوری ظلمت» وارد کرد که البته بهتر است ما در روایت خود از آن به «امپراتوری سنت» یاد کنیم! با الهام از عنوان نخستین بخش از تریلوژی لوکاس می‌توان گفت که انقلاب مشروطه به‌رغم موانع و مشکلات عدیده‌ای که در برابر داشت، جامعه را به پیش راند و «امیدی تازه» برانگیخت. اما در دهه‌هایی که کار نوسازی جامعه‌ی ایران با گام‌هایی لرزان و شکننده به پیش می‌رفت، نیروهای «امپراتوری سنت» که بسیاری از پایگاه‌های خود را از دست داده بودند، بیکار ننشسته بودند و در واقع مشغول تجدید سازماندهی خود و تدارک حمله‌‌ای متقابل برای بازپس گرفتن مواضع از دست رفته بودند.

انقلاب سال ۵۷ را که در مقایسه با انقلاب مشروطه در واقع می‌توان «ضدانقلاب» نامید، با الهام از اپیزود دوم تریلوژی لوکاس تحت عنوان «امپراتوری ضربه می‌زند»، می‌توان ضربه‌ی انتقامجویانه‌ی «امپراتوری سنت» به نیروهای طرفدار نوسازی جامعه‌ی ایران ارزیابی کرد. این ضربه‌ی نیروهای واپسگرا و تاریک‌اندیش آنچنان سنگین بود که جامعه‌ی ایران هنوز پس از چهل سال از گیجی آن بیرون نیامده و کماکان تلوتلو می‌خورد!

البته وضعیت کنونی ما یک تفاوت آشکار دیگر هم با تریلوژی لوکاس دارد و آن اینست که اپیزود سوم ما هنوز نوشته نشده است و جامعه‌ای تب‌زده و زیرورو شده که سخت در چنگال «امپراتوری ظلمت و سنت» اسیر است، هنوز تکلیف خود را نمی‌داند و معلوم نیست آینده‌ی آن چه خواهد شد. آیا پسر به عنوان نماد نوگرایی، به رویارویی مستقیم با پدر یعنی نماد سنت‌گرایی برخواهد خاست و بر آن چیره خواهد شد؟ یا آن‌گونه که همواره در سنت «فرزندکشی» در تاریخ ما رواج داشته، این بار هم پسر قربانی پدر، یعنی آینده قربانی گذشته خواهد شد؟

قدر مسلم اینکه در افق سیاسی ما «سلحشورانی» هم دیده نمی‌شوند که کار تدارک فکری و سازماندهی جنبش مقاومت را بر عهده گرفته باشند. «سلحشورنمایانی» هم که اینجا و آنجا در صحنه ابراز وجود می‌کنند و گاه داعیه‌شان گوش فلک را کر می‌کند، یا از جنس و سنخ «امپراتوری سنت» هستند، یا روح خود را به آن فروخته‌اند و یا گذشته‌گرایان بت‌پرستی‌ هستند که نمی‌توان از آنان آزادی و دادگری انتظار داشت! به راستی در «جنگ ستارگان» ما، اپیزود سوم را چه کسی رقم خواهد زد و مضمون آن چه خواهد بود؟

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر