۱۳۹۵/۰۸/۰۳

دکتر جکیل جامعه، اکسیر انقلاب و آقای هاید اسلام!

«ماجرای عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» عنوان داستانی از رابرت لوییس استیونسون، رمان‌نویس اسکاتلندی است که نخستین بار در اواخر قرن نوزدهم در لندن منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت. این اثر بعدها به زبان‌های گوناگون در جهان ترجمه شد و دستمایه‌ی بسیاری فیلم‌ها و نمایشنامه‌ها بود. داستان این کتاب از منظری روان‌شناختی، به موضوع دوگانگی شخصیت در آدمی می‌پردازد و خلاصه‌ی آن چنین است: پزشکی خوشنام و برجسته به نام دکتر هنری جکیل، برای جداسازی جنبه‌های خوب از بد شخصیت آدمی، اکسیری می‌سازد و آن را به روی خود آزمایش می‌کند. از جنبه‌های منفی شخصیت دکتر جکیل موجودی پلید و نفرت‌انگیز پدید می‌آید به نام «ادوارد هاید» که صرفا دنبال امیال و غرایز خودپرستانه است و در این راه حتی به کارهای شریرانه و تبهکارانه دست می‌زند.

بدین‌سان قهرمان داستان بطور موازی زندگی دوگانه‌ای را در قالب دو شخصیت خوب دکتر جکیل و بد آقای هاید دنبال می‌کند و دائما میان این دو شخصیت در نوسان است. البته دکتر جکیل که نیروی تاریک و منفی شخصیت آدمی را دست‌کم گرفته بود، با اقدامات نیک خود تلاش می‌کند از رفتارهای رذیلانه‌ی آقای هاید تبری جوید، اما به مرور کنترل بر روی او را از دست می‌دهد. پرده‌ی پنهانکاری فریبنده‌ای که دکتر جکیل می‌کوشد بر تبهکاری‌های آقای هاید بکشد، سرانجام وقتی کاملا پاره می‌شود که آقای هاید مرتکب قتل می‌شود و تحت پیگرد قرار می‌گیرد. در این میان، اکسیر نیز به مرور تاثیر اولیه‌ی خود را از دست می‌دهد و دکتر جکیل نومیدانه پی می‌برد که دیگر امکان بازگشتی نیست و باید برای همیشه در قالب آقای هاید بماند. از این‌رو با خودکشی، به زندگی هر دو شخصیت پایان می‌دهد!

اگر بخواهیم با الهام از این داستان، الگویی برای دوگانگی شخصیت انسان ایرانی ترسیم کنیم، می‌توانیم با اندکی تسامح بگوییم که این دوگانگی در ما بیش از هر چیز از شکاف میان سنت و تجدد در جامعه ناشی می‌شود. یعنی در کنار نوخواهی و تجددطلبی و همه‌ی آن چیزهایی که می‌تواند در شخصیت ‌ما تبلور انسانی متمدن و امروزی باشد، با جنبه‌های تاریکی از شخصیت خود مانند گذشته‌گرایی، تعصب‌ورزی، دورنگی، نارواداری، خرافه‌پرستی، جهل‌پروری و خشونت‌گرایی روبرو هستیم که همه از «سنت اسلامی» ما برخاسته‌اند. به دیگر سخن، در درون تک تک ما ایرانیان به ظاهر نوخواه و تجددطلب، یک «آقای هاید سنتی» نهفته است. این وجه از شخصیت ما مدافع مجموعه ارزش‌ها و رفتارهای فرهنگی است که با مناسبات مدرن تناقض دارند و آنها را پس می‌زنند. البته تا جایی که چنین پارادوکسی از ابعاد فردی و شخصی فراتر نرود، آسیب‌های ناشی از آن در چارچوب‌های معینی محصور می‌ماند. مسأله اما وقتی به خود ابعاد ویرانگر هیولایی می‌گیرد که این دوگانگی، افق شخصی و فردی را درنوردد و به عنوان پدیده‌ای جمعی و معضلی اجتماعی مجال بروز یابد.

«روان‌شناسی توده» شاخه‌ای از دانش روان‌شناسی است که در نقطه‌ی مقابل روان‌شناسی فردی، به بررسی رفتارهای جمعی می‌پردازد. مبداء آن این واقعیت است که توده‌های بزرگ مردم غالبا در حرکت‌های جمعی از خود رفتارهای غیرعقلانی و غافلگیرکننده‌ای نشان می‌دهند. توده بر خلاف فرد، هویتی مشخص ندارد و به همین دلیل برای رفتارهای خود پاسخگو نیست. افراد در پناه همین ناشناس ماندن در توده‌ای انبوه، می‌توانند به اعمال و رفتاری کاملا احساساتی و خردگریزانه متوسل شوند. با این همه، یکی از نظریه‌های کانونی روان‌شناسی توده می‌گوید که توده‌ای لگام‌گسیخته، زیستی مستقل از افکار و هدف‌گیری افراد آن جمع ندارد و رفتارهای توده‌ای از خود توده‌ی مردم ناشی نمی‌شوند، بلکه افراد یا گروه‌های کوچکی این رفتارها را به داخل توده‌ی مردم منتقل می‌کنند.

از اینجا می‌توان از روان‌شناسی فردی به روان‌شناسی توده نقبی زد و با الهام از داستان بالا، به رویداد «انقلاب اسلامی» سال ۵۷ در ایران نگاهی دوباره انداخت. این انقلاب را می‌توان «انفجار حماقت» و «جنون جمعی» نامید. نیروهایی که افکار و هدف‌گیری‌های چنین جنبشی را به داخل آن انتقال می‌دادند تا توده را به حرکت در‌آورند و رفتارهای آن را متعین سازند، دچار دوگانگی و شکافی ژرف در شخصیت خود برپایه‌ی سنت و تجدد، و روح و روانی آسیب‌دیده از نظام ارزشی کهنه و واپسگرا بودند. در واقع جامعه‌ی ایران، «دکتر جکیلی» بود که می‌خواست «اکسیر انقلاب» را بر روی خود آزمایش کند تا به‌زعم خود موانعی را که بر سر راه رشد و تعالی‌اش وجود دارند کنار بزند.

اما جامعه‌ی ایران از قدرت مهیب نیروهای ویرانگر درونی یا همان جنبه‌ها‌ی تاریک و پلید شخصیتی حاملان انقلاب بی‌خبر بود و ظرفیت‌های مهیب و تبهکارانه‌ی «آقای هاید» فرهنگ اسلامی را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که اگر غول از شیشه بیرون بیاید، دیگر بازگرداندن آن به داخل شیشه کار بسیار دشواری است. اکنون «جمهوری اسلامی» به مثابه محصول آن «جنون جمعی»، برای جامعه‌ی ایران حکم همان «آقای هاید» را دارد؛ موجودی پلشت و نفرت‌انگیز برآمده از یک «آزمایش انقلابی» که تجسم همه‌ی رذالت‌ها، دنائت‌ها و شرارت‌هاست. هیولایی ترسناک که هم کنترل آن را از دست داده‌ایم و هم از آن وحشت داریم. و از همه ترسناک‌تر این که این «آقای هاید»، پاره‌ای از شخصیت «دکتر جکیل» جامعه‌ی ماست، یعنی بخشی از وجود و شخصیت خودمان!

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر