۱۳۹۵/۰۶/۱۶

چیستی جمهوری اسلامی (۳) ؛ «مدرنیزاسیون شیعی»

 جمهوری اسلامی از الگوی توسعه‌ای پیروی می‌کند که می‌توان آن را «مدرنیزاسیون شیعی» نامید. کشورهای نفتخیز عربی حاشیه‌ی خلیج فارس مانند عربستان و کویت و قطر و امارات نیز از «روایت سنی» همین الگو پیروی می‌کنند. مؤلفه‌های این الگو چیست؟ این الگو، یکی از سترون‌ترین و منحط‌ترین الگوهای توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. تلفیقی است از پول بادآورده‌ی نفت به اضافه‌ی فرهنگ سنتی و جامعه‌ا‌ی سراسر مصرفی. در این کشورها در سایه‌ی درآمدهای نفتی، از آفرینندگی و سازندگی نشانی دیده نمی‌شود و همه‌ی کالاهای پیشرفته وارداتی هستند. این الگوی رشد، مظاهر دنیای مدرن و زرق و برق آن را می‌خواهد، ولی ارزش‌های فرهنگی آن را نفی می‌کند. بنابراین در باطن عقب‌مانده و نازا و صرفا مصرف‌کننده است.

در ایران نیز از سازندگی واقعی در بسیاری از حوزه‌های فن‌آوری و علمی هیچ نشانی دیده نمی‌شود و کالاهای تولید داخلی به دلیل کیفیت نامرغوب هیچ شانسی برای رقابت در بازارهای جهانی ندارند و جامعه به بازار بزرگ مصرف کالاهای غالبا بنجل خارجی تبدیل شده‌ است. بیشترین گرایش جمهوری اسلامی بسوی تسلیحات مدرن و نظامیگری است. در واقع غریزه‌ی کسب قدرت است که اسلامگرایان حاکم را بسوی وجه ابزاری عقلانیت سوق می‌دهد. علاقه به «قوی شدن» در ایران با عباس میرزا آغاز شد و تا زمان محمدرضاشاه ادامه داشت. ولی این «قوی شدن» همواره به معنی دستیابی به قدرت نظامی و تسلیحات مدرن فهمیده شده است و حکمرانان ما هیچگاه «قوی شدن» را به معنی تبدیل شدن ایرانیان به ملتی آزاد و دانا و توانا ندیده‌اند و همواره بر سر ملت کوبیده‌اند.

با شکست الگوهای رشد ناسیونالیستی در خاورمیانه (ایران، مصر، عراق، سوریه و الجزایر)، الگوی رشد اسلامیستی تلاش کرد جای آن را بگیرد و هم‌اکنون در کشورهای نفتخیز غالب است. این نوع مدرنیزاسیون، آمیزه‌ای است از دیانت و اشکال حکمرانی سیاسی پیشامدرن و یک جامعه‌ی سراپا مصرفی. چنین الگویی فقط با دلارهای نفتی ممکن و قابل دوام است. محافل قدرت و نیز «آقازاده‌ها» در ایران این الگوی رشد را می‌پسندند و در رؤیای خودشان می‌خواهند ایران را هم مانند کویت و قطر و عربستان کنند، ولی ایران حتی در میان مدت هم نمی‌تواند مانند این کشورها شود، چون هم جمعیت آن زیاد است و هم جامعه‌ی مدنی پیشرفته‌تری دارد. جمهوری اسلامی سعی می‌کند از نظر رشد به قطر و کویت و عربستان برسد ولی به دلایل ذکر شده موفق نخواهد شد.

چیزی به نام اقتصاد به معنای واقعی سخن در ایران وجود ندارد. پول بادآورده‌ی نفت «مملکت امام زمان» را می‌گرداند و سلطه‌ی مافیایی سپاه پاسداران بر همه‌ی پهنه‌های اقتصادی و بویژه نفت و گاز حاکم است. رانت‌خواری و فساد و اختلاس و رشوه‌‌دهی و باجگیری در همه‌ی عرصه‌ها بیداد می‌کند و اقتصاد ناتوان کشور را به گونه‌ای «مال‌داری و مال‌خری اسلامی» فروکاسته است. اگر ایران فاقد نفت و گاز و دیگر ثروت‌های طبیعی بود، با سیستم ناکارآمد کنونی و فلج تولید، به کشوری در سطح بسیار پایین‌تر سقوط می‌کرد.

سقوط فرهنگی کشور فاجعه‌بار است و ایران عملا در حال «احتضار فرهنگی» بسر می‌برد. این احتضار فرهنگی را می‌توان از سقوط سطح آموزش در بسیاری از دانشگاه‌های کشور و نیز مدرک‌سازی تقلبی و رونویسی و سرقت کارهای علمی و تیراژهای دو هزار نسخه‌ای کتاب‌ها در یک جامعه‌ی ۸۰ میلیونی و نیز نهایتا فرار مغزها مشاهده کرد. یکی دیگر از مظاهر انحطاط فرهنگی، گسترش دروغ و دورنگی در سطح جامعه است. رژیم فریبکار است و به همه دروغ می‌گوید و از مردم دورنگی می‌طلبد، مردم نیز تظاهر می‌کنند و دروغ می‌گویند. بیهوده نیست که «هنرپیشگی اجتماعی» به عادت ثانوی همگان تبدیل شده است.

سیستم پلیسی حاکم بر کشور مخوف است و ایدئولوژی اسلامگرایی شیعی عملا به فاز «پادگانی‌شدن» وارد شده است. همه‌ی ابزارهای قدرت و نهادهای کنترل و سرکوب و ضربت و نیروهای امنیتی و انتظامی در دست نخبگان سپاه است. تلفیق قدرت سیاسی و نظامی با قدرت اقتصادی از سپاه اژدهای چندسری ساخته که بر همه‌ی شئون کشور حاکم است. رژیم جمهوری اسلامی عملا به «حکومت سپاه» تبدیل شده است. ایدئولوژی «اسلامگرایی شیعی پادگانی» ابزاری در خدمت سپاهیان است که برپایه‌ی «دشمن‌پنداری» می‌چرخد و محورهای اصلی آن «دوست و دشمن» و «مؤمن و کافر» و «خودی و غیرخودی» است. به زرادخانه‌ی ایدئولوژیک مفهومی سپاه، به تازگی «نیروهای تکفیری» نیز افزوده شده است.  

نتیجه‌ی سیستم ترور پلیسی و «پادگانی» کردن کشور این است که در عرصه‌های کلان سیاست، یعنی جایی که مستقیما با منافع ملی ایران ارتباط دارد، دائما به تابوها و حوزه‌های «ممنوع‌الورود» افزوده می‌شود و امور حکومتی غیرشفاف‌تر می‌گردد. مطبوعات که باید بر مناسبات قدرت پرتوافکنند، در ایران با فشارهای امنیتی از ورود به مسائل مهم و «تصمیم‌های پشت‌پرده» منع شده‌اند. امور مهمی چون برنامه‌ی اتمی، مناسبات با آمریکا، دخالت‌های نظامی ایران در سوریه و عراق و یمن و این اواخر استقرار جنگنده‌های روسیه در ایران، اموری هستند که هیچ‌کس و حتی نمایندگان مجلس اسلامی و مطبوعات اجازه‌ی پرسش درباره‌ی آنها را ندارند و جزو تیول محافل معینی در راس هرم قدرت محسوب می‌شوند که خود را «صاحب ایران» می‌دانند و به احدی پاسخگو نیستند.

سیاست پادگانی سرکوب مداوم برای آن است که جامعه متشکل نشود. بنابراین همه‌ی تشکل‌های مدنی دائما زیر فشارو ضرب سپاه و بسیج و تحت نظارت و کنترل هستند. جامعه‌ی غیرمتشکل، جامعه‌ا‌ی «توده‌وار» است و مهار «توده» برای رژیم آسان‌تر از یک جامعه‌ی مدنی سازمان‌یافته با تشکل‌های گوناگون است.  

 شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر