۱۳۹۵/۰۶/۱۶

چیستی جمهوری اسلامی (۲) ؛ سنگسار و پهپاد

 در نگاه به وضعیت کنونی جامعه‌ی ایران گاهی با این پرسش روبرو می‌شویم که آیا رژیم حاکم می‌خواهد جامعه را به قرن اول هجری بازگرداند، یا به سوی یک جامعه‌ی پیشرفته‌ی تکنولوژیک ببرد؟ به نظر می‌رسد که رژیم در این زمینه از الگویی دوپاره و متناقض پیروی می‌کند که وجوه آن با هم ناسازگارند. به این دوپارگی نگاهی دقیق‌تر می‌افکنیم.

اسلامگرایی، نوع تازه‌ای از توتالیتاریسم و به اعتباری توتالیتاریسم قرن بیست و یکم است. اما اسلامگرایی فقط جنبشی دینی نیست، بلکه برای ارائه‌ی الگوی یک نظام سیاسی و اجتماعی داعیه دارد. اسلامگرایی شیعی که با انقلاب سال ۵۷ در ایران حاکم شد، درست مانند نظام‌های توتالیتر فقط با وجه تفاهمی خردگرایی مشکل دارد و نه با وجه ابزاری آن. در واقع آنچه به دستاوردهای تمدن مدرن مربوط است و برای جمهوری اسلامی به کابوس تبدیل شده، نه تکنولوژی پیشرفته، بلکه فردگرایی و حقوق بشر و افکار دموکراسی‌طلبانه و آزادیخواهانه است و این نظام هرگز به آنها تن نخواهد داد، زیرا تن دادن به این ارزش‌های مدرن، به معنای نابودی جمهوری اسلامی است. از این رو نظام حاکم در حالی که به ارزش‌های سنتی و پوسیده‌ی خود‌ چسبیده و آنها را با زور به جامعه تحمیل و تزریق می‌کند، همزمان از کاربرد تکنولوژی مدرن رویگردان و غافل نیست و حتی می‌کوشد به بمب اتمی دست یابد تا به خیال خود «حکومت الهی» را تا «زمان ظهور» رویین‌تن کند!

بنابراین شاخص این نظام، تلفیقی عجیب و مضحک از ارزش‌های سنتی و قوانین بدوی ۱۴۰۰ سال پیش صحرای حجاز و همزمان تلاش برای کاربرد تکنولوژی مدرن و بویژه جنگ‌افزارهای پیشرفته است. در یک کلام، نظام جمهوری اسلامی آمیزه‌ای است از «سنگسار و پهپاد»، «قصاص و سامانه‌ی موشکی»، «سینه‌زنی و تلفن‌هوشمند»، «اعدام با جرثقیل و نانوتکنولوژی»، «تعزیر و بالگرد»، «امامزاده و رآکتور»، «نوحه‌خوانی و ماهواره»، «جمکران و غنی‌سازی اورانیوم»، «فتوای قتل و سانتریفیوژ»، «قرائت قرآن و تانک فلاق»، «نهج‌البلاغه و ارتش سایبری»، «حجاب اجباری و کامپیوتر» «قطع انگشتان سارق و آپارتمان‌سازی با جکوزی»، «مدافعان حرم زینب و آقازاده‌های لامبورگینی‌سوار»، و هزاران پدیده‌ی متضاد و متنافر فرهنگی و اجتماعی دیگر. این نمونه‌ها آشکار می‌کنند که جمهوری اسلامی فقط با جنبه‌های معینی از تمدن مدرن مساله دارد و آنها را پس می‌زند. شناخت این واقعیت به ما کمک می‌کند که به دور از شعارهای احساسی ببینیم، کمبودها و کاستی‌های این نظام کجاست و چگونه باید آنها را هدف گرفت.

نکته‌ی مهم دیگر اینست که بخش قابل توجهی از هواداران این نظام دیگر فقط در میان قشرهای سنتی و تهیدست و فاقد آموزش جامعه متمرکز نیستند و یک قشر نیرومند بوروکراتیک ـ نظامی در این رژیم شکل گرفته که اغلب تحصیلات عالی دارد، به زبانی خارجی آشناست، با کاربرد ابزارها و فن‌آوری‌های ارتباطی مدرن مشکلی ندارد و این رژیم را در عرصه‌ی دستیابی به عقلانیت ابزاری و از جمله انرژی هسته‌ای و محتملا بمب اتمی یاری می‌رساند. این قشر که بخشی از طبقه‌ی متوسط جامعه است، هم مرفه است و هم از منظر باور به ارزش‌های سنتی و مذهبی، با نظام حاکم همخوانی دارد و شاید فقط برخی زیاده‌روی‌های آن برای دخالت در امور شخصی را نپسندد. این قشر اجتماعی بزرگ‌ترین خطری است که جنبش‌های آزادیخواهانه و تجددطلبانه‌ی سکولار آینده را تهدید می‌کند. بیشتر نیروهایی که فقط خواهان بزک کردن سیمای حکومت کنونی هستند و با گوهر اصلی آن که تلفیق دین و دولت است مشکلی ندارند، در میان این قشر جای می‌گیرند. اینان دشمنان جدی روند سکولاریزاسیون و دموکراتیزاسیون در ایران‌اند و منافع‌شان با منافع رژیم و بقای آن گره خورده است.

بینش حاکم بر این نظام دارای ریشه‌های ژرف فرهنگی است و بر افکار و رفتار مردم تاثیر می‌گذارد و به عقب‌ماندگی‌های فکری آنان دامن می‌زند. بینش حاکم برای خود قداست و «آرمان‌های آخرالزمانی» قائل است و برای توجیه این آرمان‌ها از مفاهیمی دینی و متافیزیکی استفاده می‌کند که نمی‌توان ما به ازایی در واقعیت برای آنها یافت. همین امر، گفت‌وگو با نیروهای حاکم را غیرممکن می‌کند. رژیم حاکم نه فقط کل پهنه‌ی جامعه، بلکه عرصه‌ی سیاست را گستره‌ای برای تحقق ایدئولوژی خود، یعنی تحقق «اراده‌ی الهی» می‌پندارد. اما در یک جامعه‌ی مدرن قدرت باید تقسیم‌پذیر و قابل کنترل باشد. قدرتی که فاقد کنترل باشد منظما از مرزهای خود تجاوز می‌کند و سرانجام به خودکامگی می‌انجامد.

مدرنیته (سکولاریزاسیون به اضافه‌ی دمکراسی) با مدرنیسم (ایدئولوژی نوسازی جوامع سنتی منهای گشایش سیاسی) تفاوت جدی و اساسی دارد. جامعه‌ی ما روح مدرنیته را درک نکرده، بلکه فقط نوسازی یعنی تجددطلبی آمرانه و «از بالا» را تجربه کرده است. مدرنیته با روح عصر روشنگری پیوند دارد، ولی مدرنیسم زرق و برق ظاهری را می‌خواهد و از درون تهی و منحط است. در ایران فردگرایی به مفهوم غربی کلمه وجود ندارد و ایرانیان از چنین مفهومی خودمداری و خودپرستی را برداشت می‌کنند.

رژیم حاکم گرایش‌های عظمت‌طلبانه‌ی شیعی دارد و در سیاست خارجی خود از تحکیم «کمان شیعی» در منطقه پیروی می‌کند. بدین منظور هم نیازمند ابزارهای مدرن است. اما پیوند ابزار مدرن و تاریک‌اندیشی دینی یا همان آمیزه‌ی «بمب اتمی و حکومت الهی»، آزادی و فردیت نمی‌آورد. برای گسترش آزادی و خرد تفاهمی، به دولت سکولار نیاز است. دولت سکولار چون خود از منظر دینی و ایدئولوژیک بیطرف است، همه‌ی گرایش‌های مختلف فکری را برای دستیابی به یک قرارداد اجتماعی متحد می‌کند تا بتواند آحاد ملت را زیر پرچمی واحد گردآورد. جمهوری اسلامی یکسره فاقد چنین خصوصیتی است، چون «امت» می‌خواهد و نه «ملت»!

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر