یکی از وضعیتهای خطرناک در کسب و کار با دین هنگامی بروز میکند که روحانیان ادیان و مذاهب مختلف که همواره با هم در رقابتاند، بازار خود را در خطر کسادی ببینند و برای نجات آن با دامن زدن به تعصبات و کینهورزی فرقهای و مذهبی در میان پیروان خود، در کورهی نفاق و نهایتا جنگهای خونین و خانمانسوز بدمند. به دیگر سخن، کالاهای دینی تولیدشدهی خود را مستقیما در خدمت سوداگری با مرگ و دامن زدن به هیستری «شهیدپروری» و «شهیدپرستی» و نهایتا استیلای همهجانبهی «ایدئولوژی مرگ» بر زندگی اجتماعی قرار دهند. «وعدهی بهشت» به عنوان غاییترین و عالیترین کالای دینی عرضهشده در بازار، در چنین شرایطی میتواند به موتور اصلی و نیروی محرکهی جنبشهای ویرانگر و مرگبار تبدیل گردد؛ وضعیتی که هماکنون در بیشتر کشورهای خاورمیانه با آن روبرو هستیم.
از «طاعونزدگی»، «وبازدگی»، «سیلزدگی» یا «زلزلهزدگی» هنگامی سخن میگوییم که به بیماریهای فراگیر یا فاجعههای طبیعی در منطقهای اشاره داریم. میتوان منطقهی خاورمیانه را به دلیل حضور هیولایی دین و وضعیت فلاکتبار ناشی از آن به حق منطقهی «اسلامزده» نامید. در این منطقه هماکنون بازار دین و کالاهای رنگارنگ دینی پررونقتر از همیشه است. اکثر قریب به اتفاق مردم این منطقه که از عقبماندگی قرون و اعصار و «نابالغی خودکرده» رنج میبرند، مصرفکنندهی دائمی کالاهای دینپخت و مشتری پروپا قرص شرکتهای «بیمهی بهشت» هستند. در هیچ منطقهای از جهان این همه دکانهای رنگارنگ برای عرضهی کالاهای دینی وجود ندارد. جهل و خرافات و تعصب و عقبماندگی و نکبت در این منطقه بیداد میکند و نتیجهی قانونمند سلطهی دین بر فرهنگ کشورهای منطقه است. این اواخر منازعات خونین مذهبی هم به مشکلات این منطقه افزوده شده است.
اگر چه پول بادآوردهی نفت سیمای شماری از کشورهای این منطقه را ظاهرا آرایش و شبهمدرن کرده، ولی باطن، پوچ و تهی و تباه است. سهم این منطقه در تولید تمدن و دانش بشری تقریبا چیزی نزدیک صفر است. تازه نخبگانش هم که در بهترین حالت در مؤسسات آموزشی و پژوهشی کشورهای غربی استخدام و ادغام شدهاند، باد به غبغب میاندازند و از همهی دنیا طلبکارند! شمار زیادی از آنان که تا مغز استخوان «شیعهی دوازده امامی» هستند، خود عرضه کنندهی کالاهای دینی منتها در بستهبندیهای پر زرق و برق امروزی و بعضا «سکولارنما» هستند. بقیه هم که ظاهرا دل در گرو دین ندارند، در اسلام کوچکترین مسالهای نمیبینند و نمیخواهند به «باور تودههای مردم» کاری داشته باشند، پس همچنان از نقد دین گریزاناند و کارشان شده کپی ناشیانهی کالاهای معنوی غرب و عرضه کردن آنها به بازار بنجلفروشی داخلی و یک دم هم از خود نمیپرسند چرا این کالاها چندان خریداری ندارد؟!
اینکه اسلام از دیرباز بر همهی شئون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشورهای این منطقه حاکم بوده و آنها را در مدار جاذبهی خود گرفتار کرده است، موضوع تازهای نیست. نسبتا تازه اما در این میان پدیدهی اسلامگرایی است که ریشهی آن به فاجعهای بازمیگردد که ۳۸ سال پیش در جامعهی ایران رخ داد و در آن روحانیان شیعه به عنوان دینفروشان حرفهای بر مسند قدرت نشستند. روحانیان شیعه که تا آن زمان هم برای خود «دولتی در دولت» بودند و از طریق «خمس و زکات»، «تصرف در اوقاف»، «زیارتگاهها و امامزادهها»، «خرید و فروش عبادات»، «مسجد و منبر و خطابه»، «دعافروشی» و دهها راه دیگر ثروت هنگفتی اندوخته و در واقع رقیب دولت به شمار میرفتند، به نقش خود به عنوان مؤسسهای اقتصادی در کنار دیگر مؤسسات اقتصادی خرسند نبودند. آنان میخواستند با کسب قدرت سیاسی، همهی رقیبان را از میدان به در کنند و بر همهی منابع و شریانهای اقتصادی کشور حاکم گردند. این امر با «انقلاب شکوهمند اسلامی» ـ که حماقتهای رژیم پیشین هم در آن نقش مهمی داشت ـ تحقق یافت. پدیدهای که جامعهی ایران را زیرورو و بیبنیاد کرد و نه از سیاست چیزی باقی گذاشت و نه از اقتصاد. هر دو را دین بلعید و در واقع هر دو به کام دینفروشان حرفهای فرورفتند! روحانیان به دولتمرد و کلانسرمایهدار و کارخانهدار و مقاطعهکار و زمیندار تبدیل شدند و اوباش پیرو آنان یا همان «برادران قاچاقچی» هم که نقش شمشیر این حکومت را بازی میکنند، مانند راهزنان حرفهای نبض اقتصاد کشور را به دست گرفتند و بر درآمدهای میلیاردی نفت و گاز و دیگر ذخایر طبیعی کشور چنگ انداختند. امروز تصمیمگیرندگان اصلی کشور و سکانداران این کشتی طوفانزده، غارتگرترین، انگلیترین، عقبماندهترین وشرورترین لایههای اجتماعی هستند که حکومتشان ایران را به یکی از فاسدترین و چپاولشدهترین کشورهای دنیا تبدیل کرده است.
بیهوده نیست که «انقلاب اسلامی ایران» دهان همه اسلامگرایان منطقه را برای کسب قدرت و پیریزی حکومتهای دینی مطابق الگوی ایران آب انداخته است. «اخوانالمسلمین»، «طالبان»، «جبهه النصره»، «حزبالله»، «حماس»، «امارات قفقاز»، «جنبش المهدی» و «داعش» که با برخی تفاوتهای جزیی همگی از سنخ و جنس اسلامگرایان حاکم بر ایران هستند، تنها چند نمونه از احزاب و فرقههایی در این منطقهاند که همگی در پی رویداد «انقلاب اسلامی ایران» مانند قارچهای سمی از زمین روییدهاند و مطابق الگوی آن برای چنگاندازی به قدرت سیاسی دورخیز کردهاند. بیهوده نیست که این جانوران درنده خاورمیانه را به صحنهی تاخت و تاز خود تبدیل کرده و نفس همه را بریدهاند. اینها راحت میمیرند و راحتتر از آن میکشند. و چرا نه؟ مگر دینفروشان حرفهای، در هر دو حالت پیشاپیش جایگاه «آنجهانی» آنان را با «بیمهی بهشت» تضمین نکردهاند؟!
شهاب شباهنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر