۱۳۹۵/۰۴/۱۵

ارسطو و آیین‌‌های کشورداری

  ارسطو، فیلسوف یونان باستان، در کتاب «سیاست» مباحث متافیزیکی را که همواره چاشنی نوشته‌های پیشینیان درباره‌ی حکومت بود، کنار می‌گذارد و چارچوب یک بحث سیاسی را روشن می‌سازد. او به جای اینکه به آرمانشهر بپردازد، سازمان‌ حکومت را توضیح می‌دهد و حکومت‌های آتن، اسپارت و کارتاژ را با هم مقایسه می‌کند. از این دیدگاه می‌توان گفت که ارسطو سیاست را از آسمان به زمین می‌آورد.

ارسطو آدمی را جانداری سیاسی (زون پلیتیکن) و حکومت را برساخته‌ی او می‌دانست. این اصطلاح او، به یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم انسان‌شناسی (آنتروپولوژی) مغرب‌زمین تبدیل شد. به باور ارسطو، سرنوشت آدمی این است که با دیگران در همبودی زندگی کند، زیرا تنها از این گذرگاه می‌تواند سرشت و طبیعت خود را متحقق سازد؛ سرشت و طبیعتی که او را بر خلاف جانوران به زبان و خرد مجهز ساخته و این امکان را در اختیار او گذاشته تا از حق و ناحق تصوری به دست آورد و آن را با دیگران به تبادل نظر گذارد.

ارسطو نظم اجتماعی را محصول تصادف یا شعور خدایی نمی‌دانست، بلکه آن را پیامد منطقی رشد اجتماعات کوچک‌تر انسانی از خانواده‌ها به روستا، از روستاها به شهر و نهایتا از شهر‌ها به حکومت می‌دانست. برای ارسطو حکومت عالی‌ترین نوع اجتماع و هدف آن نیکبختی برین است و هر کس بخواهد بیرون از حکومت زندگی کند «یا باید جانور باشد یا خدا»!

ارسطو همچنین نخستین متفکری است که در کتاب «سیاست» انواع حکومت‌ها و آیین‌های کشورداری گوناگون را به صورتی منظم مقایسه و بررسی می‌کند. او نظام‌های حکومتی را برپایه‌ی دو معیار بخش‌بندی می‌کند: نخست برپایه‌ی معیاری کمّی، یعنی شمار کسانی که در راس حکومت قرار دارند. به گفته‌ی او، سه گونه‌ی بنیادین حکومت از هم قابل تفکیک هستند: حاکمیت یک تن؛ حاکمیت چند تن؛ و حاکمیت افراد پرشمار. ارسطو سپس با وارد کردن سنجیداری کیفی، این بخش‌بندی کمّی را تکمیل می‌‌کند: بسته به این که نظام‌های حکومتی، خیر و مصلحت همگانی را درنظر گیرند، یا در پی سود شخصی یا گروهی باشند، ما با نظام‌های درست و خوب یا نادرست و منحط روبرو هستیم.

به باور ارسطو، بنابراین ما سه نوع حکومت خوب داریم که خیر و صلاح عمومی را در نظر می‌گیرند: اگر این حکومت به دست یک تن اعمال شود، حکومت پادشاهی (مونارشی) نام دارد؛ اگر به دست گروهی اعمال شود، آریستوکراسی نام دارد و اگر به دست اکثریتی از مردم اعمال شود، جمهوری (پولیتی) نام دارد. لازم به توضیح است که اگر چه آریستوکراسی امروزه به معنی حکومت اشراف و نجیب‌زادگان به کار می‌رود ولی ارسطو آن را به معنی حکومت کاردانان و شایستگان به کار می‌برد، یعنی کسانی که در پی دستیابی به بهترین‌ها برای جامعه هستند.

ارسطو پس از معرفی این سه نوع حکومت خوب، به گونه‌های منحرف و تباه شده‌ی آنها می‌پردازد: به گفته‌ی او هنگامی که حکومت پادشاهی به انحطاط کشیده شود، ما با جباریت یا حکومت ستمکار (تیرانی) روبرو هستیم. سپس گروهی از کاردانان و شایستگان کمر به سرنگونی حکومت جبار می‌بندند و خود حکومت آریستوکراسی تشکیل می‌دهند. اگر این عده نیز به انحراف کشیده شوند، یک «الیگارشی» با سیطره‌ی گروهی اندک از توانگران ایجاد می‌گردد که فقط به صلاح خود می‌اندیشند. و سرانجام با قیام اکثریت مردم، حکومت الیگارشی سرنگون می‌گردد و حکومت جمهوری جای آن را می‌گیرد. به باور ارسطو، در صورتی که جمهوری نیز به انحطاط کشیده شود، شاهد پیدایش حکومتی به نام «مردم‌سالاری» هستیم که فقط به صلاح تهیدستان می‌اندیشد و نه کل جامعه. البته نباید پنداشت که ارسطو با دمکراسی مخالف بوده است. آنچه ارسطو حکومت جمهوری (پولیتی) می‌نامد شاخص‌های نظام‌های دمکراتیک امروز را دارد. جمهوری مورد نظر ارسطو حکومت اکثریت مردم است و برتری آن نسبت به دیگر نظام‌های خوب در آن است که با افزایش شمار افرادی که حکومت می‌کنند، به همان نسبت به کاردانی و فضیلت حکومت نیز افزوده می‌گردد. ارسطو از آن جهت «مردم‌سالاری» را گونه‌ی انحرافی جمهوری می‌نامید، زیرا در یونان باستان، بارها نظام‌های مردم‌سالار به یاری اجامر و اوباش، به انحطاط و تباهی کشیده شده و به نظام‌های زورگو و ستمگر و خونریز انجامیده بودند. بیهوده نیست که بعدها مورخی یونانی به نام «پولیبیوس» بخش‌بندی ارسطویی از گونه‌های حکومت را بدین‌سان تدقیق کرد که «دمکراسی» را به عنوان حکومت خوب اکثریت مردم در جایگاه درست خود نشاند و گونه‌ی منحرف و تباه‌شده‌ی آن را در قالب مفهومی «اوکلوکراسی» یعنی حکومت اجامر و اوباش جای داد.

برپایه‌ی بخش‌بندی ارسطو، باید گفت که او به ترتیب حکومت‌های «جمهوری»، «آریستوکراسی» و «پادشاهی» را حکومت‌های خوب و گونه‌ها‌ی انحرافی آن‌ها یعنی «مردم‌سالاری»، «الیگارشی» و «جباریت» را حکومت‌های بد می‌داند. از دیدگاه او این انحراف از حکومت خوب به بد، معمولا با قهر و براندازی همراه است و در چرخه‌ای از یکی به دیگری صورت می‌گیرد.

ارسطو همچنین حکومت‌های جمعی خوب را به حکومت‌های فردی خوب ترجیح می‌داد و معتقد بود مردمی که در پایین‌ترین سطح فرهنگ زندگی می‌کنند، بهتر از همه با حکومت‌های فردی رهبری می‌شوند و هر چه سطح فرهنگ اجتماعات متعالی‌تر باشد الگوهای حکومتی اکثریت مردم شانس موفقیت بیشتری دارند. از این رو برای او جمهوری، بهترین نوع حکومت و از آریستوکراسی و پادشاهی بهتر بود. ارسطو در عین حال حکومت‌های جمعی بد را به حکومت‌های فردی بد ترجیح می‌داد و از این دیدگاه جباریت یا حکومت ستمکار (تیرانی) را بدترین نوع حکومت می‌دانست.

شهاب شباهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر