در یونان باستان، مکتبی فلسفی به نام سوفسطاییگری یا «سوفیسم» وجود داشت که پیروان آن پیش از سقراط و نیز همعصر با او میزیستند. فیلسوفان سوفسطایی نخستین متفکرانی بودند که از شهری به شهری میرفتند و با تدریس فلسفه به علاقهمندان، حقالزحمه دریافت میکردند. برای سوفیستها فن جدل و خطابه بسیار مهم بود و آنان به شاگردان خود میآموختند که این فنون برای موفقیتهای سیاسی و اجتماعی اهمیت دارد و به یاری آنها میتوان حریفان را در مناظرهها مغلوب کرد.
دربارهی سوفیستها حکایتهای زیادی نقل میشود که معمولا با بازیهای زبانی جذابی همراهاند. یکی از این حکایتها که پیچیدگی گیرایی دارد، دربارهی یکی از برجستهترین و نامدارترین فیلسوفان سوفیست به نام «پروتاگوراس» نقل میشود که بعدها افلاطون نیز رسالهای با همین عنوان در رد دیدگاههای او نوشت.
این حکایت به صورت زیر است: گفتهاند که پروتاگوراس افزون بر فلسفه، حقوق نیز تدریس میکرد. روزی شخصی به نام اویاتیلوس به پروتاگوراس مراجعه میکند و میگوید مایل است نزد او درس وکالت بیاموزد. اما این شخص تنگدست پولی برای پرداختن حق تدریس نداشته است. با این همه پروتاگوراس این شاگرد را میپذیرد و آموزش او را برعهده میگیرد، ولی با او شرط میگذارد که وقتی تعلیم او پایان یافت و وکیل شد، نخستین بار که در دادگاهی حاضر شد و محکمهای را برد، حق وکالت خود را بابت بدهی به استاد سابق خود بپردازد. اویاتیلوس این شرط پروتاگوراس را میپذیرد.
آموزش اویاتیلوس در زمینهی وکالت پس از مدتی به پایان میرسد، اما مدتها پس از آن نیز هیچ موکلی برای کار به او مراجعه نمیکند. روزی پروتاگوراس شاگرد سابق خود را میبیند و به او بدهکاریاش را یادآوری میکند. اویاتیلوس هم در پاسخ ضمن پوزشخواهی میگوید که هنوز موکلی به او مراجعه نکرده است. بنابراین پروتاگوراس تصمیم عجیبی میگیرد و خود از شاگرد سابقاش به دادگاه شکایت میکند تا پای او را به دادگاه باز کند. دادگاهی برای رسیدگی به این شکایت تشکیل میشود، اما اقامهی استدلالهای طرفین، قاضی دادگاه را در وضعیتی بغرنج و یک بنبست واقعی قرار میدهد.
پروتاگوراس به قاضی دادگاه میگوید شاگرد سابقاش اویاتیلوس باید در هر صورت پول او را بپردازد. زیرا اگر دادگاه در این محکمه به نفع او رای دهد، اولین محکمهاش را برده است و در نتیجه باید طبق شرطی که با پروتاگوراس گذاشته پول او را بپردازد؛ و اگر دادگاه به ضرر او رای دهد، باز هم و این بار طبق حکم قاضی دادگاه باید پول او را بپردازد.
ولی اویاتیلوس درست بر عکس او استدلال میکند و به قاضی میگوید چنین نیست و او در هر حال نباید پولی بپردازد، زیرا اگر دادگاه به نفع او رای دهد، طبق حکم قاضی نیازی به پرداخت پول نیست و اگر دادگاه به ضرر او رای دهد، چون نخستین محکمهاش را باخته است، باز طبق شرطی که با پروتاگوراس گذاشته لازم نیست به او پولی بپردازد! قاضی دادگاه با شنیدن استدلالهای طرفین خود را در برابر معمای لاینحلی میبیند و تصمیم میگیرد محکمه را تا زمانی نامحدود به تعویق بیندازد و عملا آن را تعلیق به محال کند!
شهاب شباهنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر