۱۳۹۳/۰۲/۱۳

زیبائی را باید دید ، زیبائی را باید پرستید

اواخر یک روز کاری معمولی بود که وارد شد و فضای اتاقم به چشم بر هم زدنی غیر معمولی ، از همانهایی  بود که شاعر شیراز آهی کشید و نوشت : » از در در آمدی و من از خود بدر شدم » ، از همانهائی که ضربانت را تند میکرد .
آخر زیبا بود ، دیوانه کننده زیبا بود ، غیر معمولی زیبا بود . من هم از شما چه پنهان ، همیشه به زیبائی محتاج بوده ام.  پوست شفاف و صیقلی گونه هایش با آن کک مک های روشن و ظریف شاعرت میکرد نه از جنس معشوقه های ادبیاتی که هنوز نیمایش متولد نشده بود ، دلبرکانی تکراری و بی هویت  مجسمه هایی جملگی سیمین بر و  گیسو کمند  که چون شخصیت های پیچیده دیوید فینچرگیج کننده بود وهمانطور خاکستری و چند لایه ، این زیبائی غمگینت میکرد ، طعم دیدنش تلخ بود ، تماشایش چون خیره شدن بر آفتاب درد داشت گلسنگی بود یخ زده در برف و شاید گلچهره ای مرده بر آب.
چرا ؟ نمیدانستم

1150138_514322361973706_1116835115_n

با اینکه  گیره صدفی روسری سیاهش شبیه گیره چارقد مادر بزرگهای پیامبرگونه سریالهای ایرانی می ماند اما کمتر از بیست سال داشت ، تصویرش آشنا بود او را جائی دیده بودم، کجا ؟ باز هم نمیدانستم . درگیر جستجوی خاطراتم در جستجوی نشانی این دختر شدم .
دخترک بیمار بود وتب و سرفه دلیل آمدنش  دو سه جمله ای بیشتر نگفت ، شوهرش بجای او وصف حال میداد شوهری داشت بیست و چند ساله لاغر اندام با چشمهایی گود افتاده و گونه هایی که زیر آفتاب سوخته بود ، به گمانم پشت لب بلند و چانه برآمده و استخوانی اش را زیر ریش و سبیل مخفی میکرد بهتر بود.
لباسهایش نشان میداد وضع مالی مناسبی ندارد ، گوشه چادر دخترک را گرفته و کودکانه میخواست زیبائی همسرش را به عضلات مردانه اش سنجاق کند ، حس مالکیت مغرورش میکرد  اما واضح بود وحشت از دست دادن این مختصات دلربا رهایش نمیکرد ، از طلسم  دخترک که هر رهگذری را مات میکرد می ترسید ، او پاسبان این جادو بود و پنهان کردن این نقش سحر آور از دید دزدان لابد رسالت مادرزادیش ، مثلث رفتاری او وقتی کامل میشد که ناشیانه سوار بر توسن اظهار فضل و دانائی می تاخت و با گرد و خاک رقیبان  را از منظر همسرش محو میکرد . مدام از ضلعی به ضلع دیگر می دوید و تغییر رفتار میداد .
آن روز تمام شد و تا مدتها چراهای آن روز، سیناپس های کپک زده ذهنم را رها نمیکرد .
مدتی بعد  نشانی دختر را از بین تصاویر یک فایل خاک خورده که زمانی دور پس زمینه پخش آهنگهایم بودند  یافتم ، دختر نپالی نقاشی مشترک میخائیل گارماش روسی و همسرش اینسیا ، دخترکی که دستی برای آراستن موها و گل سر قرمزش نمیکشد اما باز وحشی و ناب زیباست ، لبهای خشک و جامدش ناامیدانه تلاش میکنند رازش را پنهان کنند اما حواسش نیست چشمها برای حرف زدن اجازه نمی گیرند.
و من هنوز درگیرم  .  مفاهیم خسته کننده و تماما مردانه سنت ، تجدد ، عرف و طیف های هزار گونه شل و سفت مذهبی  تا طرفداران غیرت و تعصب قرنهاست در حال جنگی سکسی برای مالکیت این دلخواه ترین جهش های تکاملی زنانه هستند و در این میان کسی بفکر غم زیبائی نیست .
و من فکر میکنم زیبائی بی تاب دیده شدن هست . زیبائی نیازمند دیده شدن هست .
فرقی نمیکند ، یک گل ، تابلوی نقاشی یا یک دختر زیبا .
زیبائی را به بند کشیدن انصاف نیست .
نقاش اثرش را برای پنهان کردن در گنجه  نمیکشد، گل اسیر در گلدان  خواهد پژمرد .
وقتی به تعصب عضلانی مردان این شهر می اندیشم که نهایت سودایشان در بند کشیدن دخترکان زیبا در قفسهای آجری پندارشان هستند می ترسم از اینکه بگویم  : » زیبائی را باید دید ، زیبائی را باید پرستید»

پینوشت : درک میکنم پذیرفتن جنبه عمومی زیبائی درکنار قواعد فعلی ازدواج که بیشترین تاکیدش روی مالکیت خصوصی هست سخت و شاید دور از ذهن باشه  و چالش های زیادی رو ایجاد میکنه اما  تجربه شخصیم شاید به شما کمک کنه ، من  به این باور رسیده ام هر گل زیبا را میتوان دید اما نمیتوان و نباید از شاخه چید .
 این متن از رهگذر گرامی است

۴ نظر:

  1. بسیار ممنوع از رهگذر عزیز
    اما گفتن این نکته را ضروری میدانم که در موقع نگاه کردن نباید چشم‌ها حالت "هیزی لاسیون" بخود بگیرد :)) بعضی‌ از چشمها در هنگام دید زدن باید حالت "تحسین برانگیز" داشته باشد تا "نگاه شونده" از نگاهِ "نگاه کننده" احساس رضایت بکند! :))

    پاسخحذف
  2. ممنون از تو میرور جان که منتشرش کردی
    همانطور که آخر متن نوشتم چالش های زیادی در مورد باید و نباید برخورد با این پدیده وجود داره ، مثلا شاید خود من تحمل ازدواج با یه دختر زیبا رو به همون دلایل بالا نداشتم ، البته به نظرم اینها از نقائص تکامله و شاید به مرور صدها سال بشر براش فرمولی رو پیدا کنه

    پاسخحذف
  3. رهگذر جان، خواهش می‌کنم ، وظیفه بود، همیشه دلم می‌خواهد که مطالب دوستان را در اینجا داشته باشم
    اما در کنار این داستان من همیشه به دنبال زنی‌ زیبا می‌‌گردم :))

    پاسخحذف
  4. زیبایی را باید جوید... و قورتش داد!

    پاسخحذف