کمیسیون انتخابات مصر روز شنبه (۲۸ دی برابر با ۱۸ ژانویه) نتایج همهپرسی دربارهی قانون اساسی جدید مصر را اعلام کرد. طبق آن، بیش از ۹۸ درصد از شرکتکنندگان در این همهپرسی، به قانون اساسی تازه رای دادهاند. قانون اساسی جدید مصر، آزادیهای مدنی بیشتری برای شهروندان مصر در نظر گرفته و نقش دین در قانونگذاری را محدودتر کرده است. ضمن آنکه جایگاه شورای عالی نظامی مصر، یعنی مقتدرترین نهاد ارتش این کشور نیز در آن تثبیت شده است. با این همه، این موفقیت بزرگی برای همهی نیروهای سکولار این کشور بهشمار میرود.
اسلامگرایان طرفدار اخوانالمسلمین، این رفراندوم را تحریم کرده بودند. آنان کماکان محمد مرسی را رئیسجمهوری قانونی مصر میدانند و معتقدند که برکناری او توسط ارتش مصر، اقدامی کودتایی و بر خلاف ارادهی مردم بوده است.
کمیسیون انتخابات مصر همچنین گفته است که فقط حدود ۳۹ درصد دارندگان حق رای در همهپرسی قانون اساسی این کشور شرکت کردهاند. به دیگر سخن، از ۵۳ میلیون مصری که حق شرکت در این رفراندوم را داشتهاند، تنها حدود ۲۱ میلیون نفر از این حق استفاده کرده و به پای صندوقهای رای رفتهاند و بقیه در انتخابات شرکت نکردهاند. بیشتر رسانههای کشورهای غربی همصدا با جریانهای اسلامگرا در مصر و کل منطقهی خاورمیانه، مشارکت زیر ۴۰ درصدی مردم مصر در این رفراندوم را نشانهی بیاعتمادی آنان به نهاد ارتش یا محبوبیت اسلامگرایان و شخص محمد مرسی معرفی میکنند و میکوشند چنین القا کنند که قانون اساسی جدید مصر بهطور غیردمکراتیک پذیرفته شده است. ولی مقایسهای ساده میان این رفراندوم و انتخابات ریاست جمهوری مصر در سال ۲۰۱۲ نشان میدهد که این ادعا یاوهای بیش نیست.
همه به یاد دارند که انتخابات ریاست جمهوری مصر در مه و ژوئن ۲۰۱۲ در دو مرحله برگزار شد. در نخستین دور این انتخابات، محمد مرسی نمایندهی اسلامگرایان و احمد شفیق نخستوزیر اسبق که به گونهای در آن انتخابات به نماد رژیم حسنی مبارک تبدیل شده بود، بیشترین آرا را به خود اختصاص دادند. ولی از آنجا که هیچکدام نتوانسته بودند اکثریت مطلق آرا را به دست آورند، انتخابات به دور دوم کشیده شد. در دور دوم انتخابات، محمد مرسی توانست بیش از ۵۱ درصد آرا را به دست آورد و نخستین رئیسجمهوری مصر پس از رویدادهای موسوم به «بهار عربی» در این کشور شود. احمد شفیق هم با کسب بیش از ۴۸ درصد آرا شکست خود را پذیرفت و به مرسی تبریک گفت.
پیروزی مرسی در آن انتخابات تصادفی نبود. در دور دوم نه تنها همهی جریانهای اسلامگرا و سلفی از مرسی در برابر احمد شفیق پشتیبانی میکردند، بلکه همچنین بخش قابلتوجهی از نیروهای سکولار و لیبرال مصر و لایههای مدرن شهری مانند دانشجویان، هنرمندان، دانشگاهیان، معلمان و کارمندان جزء و متوسط که نمیخواستند رژیم گذشته در مصر احیا شود، آرای خود را به نفع مرسی به صندوقها انداختند و پیروزی او را ممکن ساختند.
با این همه نگاهی به آمار و ارقام آن انتخابات و مقایسهی آن با آمار رفراندوم اخیر در مصر خالی از فایده نیست. در انتخابات ریاست جمهوری مصر نیز تقریبا مانند رفراندوم اخیر حدود ۵۱ میلیون مصری فراخوانده شده بودند تا به پای صندوقها بروند. ولی در دور اول انتخابات تنها ۴۶ درصد دارندگان حق رای به پای صندوقها رفتند. بیشترین آرا را محمد مرسی نماینده اخوانالمسلمین فقط با حدود ۶ میلیون رای یعنی ۲۴ درصد آرا به دست آورد که حتی کمتر از یک چهارم کل آرا بود. در دور دوم انتخابات که شور و هیجان عمومی کمی افزایش یافته بود، تنها ۵۱ درصد مردم یعنی اندکی بیش از ۲۵ میلیون نفر به پای صندوقها رفتند. از آن میان حدود ۱۳ میلیون رای نصیب مرسی شد و اندکی بیش از ۱۲ میلیون رای نصیب احمد شفیق. در واقع در آن انتخابات هم نزدیک به نیمی از دارندگان حق رای اصلا به پای صندوقها نرفتند.
به گفتهی کمیسیون انتخابات مصر، میزان مشارکت مردم در رفراندوم قانون اساسی جدید مصر حدود ۲۱ میلیون نفر بوده است. ولی نکتهی جالبتر آن است که بیش از ۹۸ درصد این تعداد به قانون اساسی جدید رای دادهاند. بهرغم هوچیگری اسلامگرایان مصر و کل منطقه و از جمله «اصلاحطلبان» جمهوری اسلامی، با یک محاسبه سرانگشتی ساده میتوان دریافت که در جبههی نیروهایی که به مرسی اعتماد کرده و رای داده بودند، چه ریزش سهمگینی صورت گرفته است.
واقعیت این است که تنها کمی بیش از یک سال دولت اخوانالمسلمین در مصر برای مردم این کشور تجربهی گرانبهایی بود. محمد مرسی بلافاصله پس از راهیابی به کاخ ریاستجمهوری، شروع به انحصاری کردن قدرت و به موازات آن اسلامیزه کردن جامعه کرد. او که در دور اول انتخابات، زمانی که فقط از پشتیبانی اخوانالمسلمین برخوردار بود، تنها ۶ میلیون رای به دست آورده بود، در آغاز عوامفریبانه خود را رئیسجمهوری همهی ۸۰ میلیون مصری میخواند. ولی مدت کوتاهی کافی بود تا او هم مانند همهی اسلامگرایان دیگر چهرهی واقعی خود را عیان سازد و به همه نشان دهد که فقط رئیسجمهوری «خودیها» یعنی اخوانالمسلمین است.
مرسی نه تنها به همهی آرمانهای جنبش اعتراضی و آزادیخواهانهی شکل گرفته در «میدان تحریر» قاهره پشت کرد، بلکه با یکسری اقدامات قانونشکنانه شروع به دست درازی به قوانین کشور کرد، تا اندک اندک یک دیکتاتوری مذهبی را جانشین دیکتاتوری سکولار پیشین کند. برای نمونه او در قانون اساسی مصر تغییراتی در جهت افزایش حدود اختیارات رئیسجمهوری ایجاد کرد و کوشید تا استقلال دستگاه قضایی مصر را از بین ببرد. او همچنین شماری از نظامیان بلندپایه مانند ژنرال طنطاوی را کنار گذاشت تا ارتش را تضعیف و امکان مقاومت آن در برابر عروج اسلامگرایان به حکومت را سلب کند.
ولی مردم مصر با توجه به تجربهی دردناک جامعهی ایران زود دریافتند که تنها یک دورهی چهارسالهی ریاستجمهوری محمد مرسی کافیست تا جامعهی مصر نیز در جادهی بیبازگشتی گام نهد که جامعهی ایران ۳۵ سال پیش در آن گام نهاده بود. از این رو تنها یک سال پس از آغاز زمامداری محمد مرسی، جنبش اعتراضی علیه دولت اسلامگرای اخوانالمسلمین با شتاب گسترش یافت و خیلی زودتر از آنکه ارتش مصر وارد میدان شود و کار را یکسره کند، این جنبش اعتراضی به گونهای کاملا خودجوش و دمکراتیک از محمد مرسی در خیابانها قاهره و اسکندریه و سوئز و دیگر شهرهای بزرگ مصر خلع ید کرده و به سینهی او دست رد زده بود. باید توجه داشت که پیش از برکناری محمد مرسی از مقام ریاستجمهوری توسط ژنرال السیسی فرمانده کل ارتش مصر، مردم مصر در حرکتی کمنظیر حدود ۲۳ میلیون امضا علیه دولت اسلامگرای اخوانالمسلمین جمعآوری کرده و خواستار کنارهگیری مرسی شده بودند. این مانیفست باشکوهی بود که رفراندوم اخیر در مورد قانون اساسی جدید مصر آن را دوباره تائید کرد.
شهاب شباهنگ
دی ۱۳۹۲
آنچه که قابل توجه است این است که مردم مصر در اقدامی هماهنگ نخواستند در گودالی سقوط کنند که مشابه آن را در ایران دیده بودند و این تجربهای بود که از سرنوشت ایرانیان کسب کردند، و عجیب است که مردم ما هنوز اندر خم یک کوچه هستند و از حال و روز خود درس نمی گیرند!
پاسخحذفانسان وقتی ژنرالهای ترسو و عافیت طلب ارتش ایران را در هر دوره نظاره و آن را با "ژنرال السیسی" مقایسه میکند به بی عرضگی آنها بیشتر پی میبرد!
پاسخحذفبا درود به میرور گرامی،
حذفبه باور من هم تاریخ از ژنرال عبدالفتاح السیسی به نیکی یاد خواهد کرد. حتا اگر ارتش مصر به مرور قدرت را انحصاری و یک دیکتاتوری نظامی برقرار کند، باز هم بهتر است تا اینکه اسلامگرایان یک دیکتاتوری مذهبی ایجاد و جامعهی مصر را به گورستانی سیاه و غمزده تبدیل کنند. من البته معتقدم نیروهای مترقی و آزادیخواه مصر دیگر به این آسانیها هم اجازه استقرار یک دیکتاتوری نظامی در این کشور را نخواهند داد.
میرور گرامی کلاً به اینجور عددهای آماری حساسیت دارم و یاد آمار نزدیک به صد در صد قبول جمهوری اسلامی ایران خودمون میافتم. توی اخبار نشنیدم تاکید بشه که ناظران بینالمللی هم حضور فعال داشتن، ولی قدری امار بالای ۹۸ درصد حتی با وجود تحریم اخوانیها، عجیب و دستنیافتنی هست.
پاسخحذف«فریوویس» گرامی با درود،
حذفبه باور من این ارقام درست است. اگر دولت موقت مصر و ارتش این کشور میخواستند ارقام و آمار را دستکاری کنند، هرگز اعلام نمیکردند که فقط ۳۹ درصد مردم مصر در رفراندوم شرکت کردهاند، بلکه این رقم را حداقل به بالای ۵۰ درصد میکشاندند که بگویند بیش از نیمی از جامعه از ما حمایت میکند. همهی آمار و ارقام رفراندوم اخیر در مقایسه با آمار و ارقام انتخابات ریاستجمهوری در سال ۲۰۱۲ نشان میدهد که این ارقام درست هستند. من در هیچ رسانهی غربی هم نخواندهام که در آمار و نتایج شک کنند. انتقاد آنها عمدتا این بود که چون اخوانالمسلمین این رفراندوم را تحریم کرده بودند، نمیتوان از یک رفراندوم دمکراتیک سخن گفت. غربیها طبعا همه چیز را با معیارهای خودشان میسنجند و خبر ندارند اسلامگرایی یعنی چه. اگر هم خبر داشته باشند تجاهل میکنند! این موضوع را فقط آزادیخواهان کشورهای اسلامی و بویژه ما ایرانیان میفهمیم.
freevoice عزیز، فکر میکنم که در اینجا سؤ تفاهمی شده است
پاسخحذفدر اینجا گفته شده که حدود ۵۱ میلیون نفر حق رای داشته اند، ولی از این تعداد حدود ۲۱ میلیون نفر در همه پرسی شرکت کرده اند، اما از همین تعداد شرکت کننده ۹۸ درصد رای به قانون اساسی جدید داده اند، این بدین معنا نیست که ۹۸ درصد از مردم در رفراندوم شرکت داشته و رای مثبت داده اند، البته اگر من هم اشتباه میکنم شهاب عزیز میتوانند توضیحات لازم را بدهند.
کمی نغزتر خواهد بود اگر مقداری موشکافانه تر به قضیه بنگریم..
پاسخحذف1-درصد بسیار بالایی از مردم مصر-به اعتبار صحت گفته های آماری-در انتخابات شرکت ننموده اند..این درصد بالا از چند لایه تشکیل می شود:
-تعدادی که کاملا بی تفاوت به سرنوشت سیاسی کشور خود هستند.
-تعدادی که رای گیری را فاقد ارزش رسمی برای تعیین سیاست کشورشان می دانند.
-تعدادی که با احزاب و گروه های سیاسی موجود مخالفند و بدنبال گروه سومی هستند که در عالم واقع و در صحنه سیاست کشور وجود ندارد.
-تعدادی که انتخابات را تحریم کرده اند.
-تعدادی که فارغ از فضای سیاسی متغیر موجود،منفعتی در رای دادن جهت حفظ و یا افزایش منابع موجود خود نمی بینند..به عبارت بهتر دستشان از ثروت و قدرت اندوزی کوتاه است..
2-چرا تغییر شتابناکی در صحنه سیاست مصر رخ می دهد؟ می توان از دو بعد خارجی و داخلی مقایسه کرد.من در این بند تنها به اختصاریک بعد داخلی آن را ذکر می کنم. دوره طولانی صدارت حسنی مبارک(و اصولا هردوره طولانی زمامداری در کشورهای توسعه نیافته و فاقد ساختارهای اجتماعی و سیاسی مدرن غیر وابسته به حکومت مرکزی(بازنشر قدرت و توزیع آن در لایه های مختلف جهت تشویق آنها به مشارکت و مسئول دانستن خود در امور کشور))منجر به ایجاد،شناخت و تولید ضعف های ساختاری شد که راه را برای بروز نارضایتی و انفجار فراهم نمود.
3-مردمی که فقط مبارک را نمی خواهند..هرکه ضد مبارک باشد برایشان مقبول است..حتی اگر این گروه ضد مبارک اخوان بوده باشند!بی تدبیری همان مردم همچون ایرانی عامی انقلابی سبب شد که اخوان سر از قدرت درآورند..کار بیتدبیری تنها به مردم عادی ختم نشد..دانشگاهی و دانشجو و بقول جناب شباهنگ قشر متوسط نیز در بروز اخوان نقش داشتند..درست همانند طبقه متوسط شهری جامعه ایران و دانشجویان و کارمندانش!
در گزارشی از خبرنگار بی بی سی از افراد که در دور اول رای گیری شرکت کرده بودند می پرسیدند که به چه کسی رای می دهید؟اکثرا افراد در پاسخ می گفتند که به اسلام گرایان..وقتی خبرنگار می پرسید به چه دلیل؟در پاسخ می گفتند که مبارک صورت حکومت خود را نشان داده است..بگذارید ببینیم اخوان چه می کند؟اگر اخوان هم همانند مبارک عمل کرد،آنگاه به گروه دیگری همچون قبطی و یا سکولار رای می دهیم!
یعنی یک شیوه آزمون و خطا در تعیین سرنوشت سیاسی یک کشور عمل می کند!
4-اما چرا ارتش ابتکار عمل را بدست گرفت؟فارغ از گفته ها و تحلیل های ذکر شده،به گمان من نکته دیگری هم مطرح است..حکومت محمد مرسی بیش از هرچیز برای بسط اقتدار خود به کمک های مالی نیاز داشت..کشورهایی همچون ترکیه و عربستان و قطر در حال بررسی این مورد بودند که ایران فرمانده سپاه قدس خود را به مصر فرستاد تا با مرسی دیدار کند..قاسم سلیمانی قول ارسال کمک های مالی فراوانی را به مرسی داد و در کنار آن پیشنهاد کرد که برای حفظ و بسط اقتدار خود اقدام به تشکیل نهاد موازی امنیتی- اطلاعاتی نماید و شروع به تصفیه مخفیانه ارتش کند..کاری که در ایران متاسفانه انجام شد.اما اشکال کار اینجا بود که این عمل موافق طبع اسرائیل نبود!و این کشور کوچک تحمل تشکیل یک کشور بزرگ مخالف در همسایگی خود نداشت..پس بهترین راه این شد که ارتش مصر قدرت ابتکار را قبل از اینکه دیر شود در دست گیرد.
5-در این سوی آبها خانمی مصری ملبس به روسری و چارقد را در تلویزیون نشان می دادند که از گروه اخوان بود..وی ضمن دفاع از گروه اخوان به سابقه پنجاه ساله پیدایش آنها(مقایسه شود با جبهه ملی مذهبی پیشقراول جمهوری اسلامی!)اشاره کرد و از حمایت امریکا از حدود سی سال گذشته(تکرار تجربه موفق ظهور اسلام خمینی در ایران مدنظر آینده مصر خواهد بود)از این گروه اشاره کرد..وی فارغ التحصیل دانشگاه اسکندریه مصر در رشته پزشکی بود(در دوره مبارک!) و به زبان انگلیسی نه چندان فصیحی صحبت می کرد!..اینکه افراد ریش و پشم دار را چون مردم عامی طرفدار گروه اخوان بنامیم،پیداست که راه به خطا برده ایم و باید به با لایه دیگر آن بخوبی نگریست.
6-گذاشته شدن بند تنبانی بنام اسلام در رای گیری اخیر تنها سبب خواهد شد که درحداکثر دوره چهل تا هفتاد سال آینده بازهم این دین مجدد در صحنه سیاست مصر ظهور کند..بویژه اگر گروه های سکولار و یا گروه های دیگر غیر اسلامی همان روش بی تدبیری را در حکومت پیشه کنند و بجای تغییر ساختاری و سرمایه گذاری اساسی و اصولی بر کشور، به فکر منافع مالی خود و گروه خود باشند..کاری که در کشورهای عقب افتاده ای به لحاظ سیاسی،اجتماعی،تاریخی،آموزشی،مدنی همچون ایران همانند یک قرعه کشی در شرف وقوع بوده و هست و خواهد بود.(کسروی)
جناب کسروی با درود،
حذفدر بند ۴ یادداشت شما نکاتی مطرح شده که لازم دیدم توضیحاتی دربارهی آن بنویسم. دولت مرسی بیش از هر چیز نیازمند کمک مالی بود زیرا شیرازهی اقتصاد مصر در نتیجهی ناآرامیهای سیاسی چند ساله موسوم به «بهار عربی» از هم پاشیده بود و به صنعت گردشگری به عنوان بزرگترین منبع درآمدزایی در مصر آسیبهای جدی وارد شده بود. هر دولتی که در انتخابات برگزیده میشد وظیفه داشت هر چه زودتر به اوضاع اقتصادی سروسامان دهد تا از گسترش نارضایتی مردم جلوگیری کند. دولت مرسی البته قصور و کوتاهی زیادی داشت چون با طمع زیاد در درجه اول در پی انحصاری کردن قدرت بود و وقتی با تاخیر زیاد متوجه اوضاع خطرناک اقتصادی شد سعی کرد از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی وام بگیرد و سرمایههای خارجی را به مصر جلب کند. منتها هم او با سیاست اسلامی کردن جامعه و انتصاب یک مشت تروریست اسلامگرا به پستهای اساسی دولتی آن هم بویژه در صنایع گردشگری که نبض اقتصاد مصر بود، بیش از همه به بحران اقتصادی کشور دامن زده و سرمایههای خارجی را فراری داده بود. توریستهای غربی وقتی میشنیدند که در راس مراکز توریستی مصر آدمهایی قرار گرفتهاند که خودشان در گذشته توریستها را میکشتند یا گروگان میگرفتند اصلا به مصر سفر نمیکردند! باید در نظر داشت که خود جریان اخوان المسلمین که مرسی نمایندهی آن بود، از منابع مالی سرشار برخوردار بود و نیازی به کمک نداشت. هم آمریکا از این جریان پشتیبانی مالی میکرد، هم اروپا و هم کشورهایی چون ترکیه و قطر. بر خلاف تصور شما عربستان سعودی مناسبات حسنهای با اخوان المسلمین مصر نداشت و در مصر از جریانهای سلفی حمایت میکرد. مرسی با جمهوری اسلامی هم مناسبات حسنهای نداشت و مخالف بلندپروازیهای ایران در جنوب لبنان و نوار غزه و دامن زدن به مناقشه میان شیعه و سنی در منطقه بود. اگر به ادعای شما قاسم سلیمانی با چنان پیشنهادی هم به مصر رفته باشد، مطمئن باشید هیچ شانسی نداشته است. اصولا ارتش مصر نهادی نیست که نهادهای موازی را در کنار خود تحمل کند. ارتش مصر سالانه صد میلیون دلار از آمریکا کمک مالی دریافت میکند تا قرارداد صلح با اسرائیل با ثبات بماند. ارتش مصر نهاد نیرومند اقتصادی در این کشور نیز هست و بسیاری صنایع را میچرخاند و مدیریت میکند و در صنعت گردشگری و هتلسازی سرمایه گذاریهای هنگفتی کرده است. به عبارت دیگر ارتش مصر همزمان بزرگترین کارفرمای کشور است. افزون بر آن، ارتش مصر مقتدرینترین و سازمانیافتهترین نهاد این کشور نیز هست و بویژه برای مصریان به دلیل سه جنگ با ارتش اسرائیل (که آخری در سال ۱۹۷۳ با موفقیت نسبی هم همراه بود و به قرارداد صلح انجامید)، از تاریخ پرافتخاری برخوردار است و محبوبیت زیادی دارد. در هیچ یک از کشورهای عربی خاورمیانه ارتش از چنین جایگاهی در جامعه برخوردار نیست. بنابراین کمی کودکانه است اگر تصور کنیم چنین نهاد قدرتمندی اجازه میدهد آدمی در اندازهی حقیر قاسم سلیمانی از تهران بلند شود و به قاهره برود و برایش رقیبی چون «سپاه پاسداران مصر» درست کند. افزون بر آن، شما در پایان از تحولات مصر نتیجهگیری دیگری هم کردهاید که بسیار عجیب و پرسشبرانگیز است. شما تلویحا خواستهاید بگویید که برکناری اخوانالمسلمین از قدرت به خواست اسرائیل بوده است! با چنین سخنی نه تنها به «نظریهی توطئه» متوسل شدهاید، بلکه عملا آن همه تلاشهای مردم مصر و خونهایی را که ریخته شد و بویژه آن ۲۳ میلیون امضایی را که در خیابانها علیه مرسی و اخوانالمسلمین جمعآوری شد هیچ و پوچ اعلام کردهاید! متاسفانه موضع شما بطور ناخواسته در این رابطه به موضع جمهوری اسلامی شبیه است که معتقد است کودتای نظامی مصر علیه مرسی کار اسرائیل بود! من البته نمیخواهم بگویم اسرائیل از برکناری مرسی ناراضی است. ولی مانند شما باور هم ندارم که مبارزات مردم مصر با اشارهی انگشت اسرائیل صورت گرفته است.
سپاس بی کران از پاسخ نغز شما و توضیح مبسوط تان در باب نوشته این حقیر..پیداست که شما ژرف بین تر از بنده به ماجرا نگاه می کنید و صد البته خرده گیری نکته بینانه شما هم بجای خود جای بسی تشکر راداراست..
پاسخحذفاما ظاهرا پیری و فرتوت بودن جسم به مغز اینجانب هم سرایت کرده و نمی توانم منظور نظر خود را گاه بوضوح بیان کنم و چون جستارگونه مطالب را از پی هم می آورم و فرصت مطالعه مجدد بدلیل گاه ضیق وقت و گاه بی حوصلگی نمی یابم،به ناچار مفهوم دیگری از مطلب بنده مستند می گردد.
1-عربستان سعودی نمی خواست تجربه حضور ایران در سوریه مجدد در مصر احیا شود..قدرت شیعی اسد و همکاری همه جانبه با ایران مقبول نظر عربستان نبود..انتخابی بین بد و بدتر در راه بود که عربستان ترجیح داد انتخابی بدی داشته باشد،ضمن اینکه با حمایت از سلفی ها درصدد تغییر موازنه به نفع خود بود..عربستان با مجاب شدن توسط قطر توانست حضور اخوان را با اهرم کنترلی خود یعنی سلفی ها تحمل نماید..مرسی در ابتدا نسبت به ایران ابراز خصومت کرد،بویژه با حضورش در تهران و سخنانی که بر زبان راند.ولی اگر فراموشتان نشده باشد،خامنه ای در کشاکش انقلاب مصر با خواندن خطبه ای عربی این انقلاب را همسو با بیداری به سبک خمینی دانست!درحقیقت چندین گروه و کشور درصدد کشیدن مرسی به سمت و سوی خود بودند..در این بین از نقش ترکیه هم نباید غافل شد..
2-جمهوری اسلامی می دانست که مرسی بیش از هرچیز به پول نقد نیاز دارد،بنابراین سعی کرد با زبان تطمیع افسار کشور مصر را در دستان خود گیرد،کاری که ترکیه و عربستان و قطر نیز درگیر بدست اوردن و مهار آن به سود خود بودند..قاسم سلیمانی می دانست که هیچ چیز همچون چمدان های پر از پول نمی تواند مرسی را وسوسه نماید..نفوذ نهادی موازی اطلاعاتی و عملیاتی-به ظاهر زیر نظر اخوان و در حقیقت مطیع امر خامنه ای-در دستور کار جمهوری اسلامی قرار داشت..منتها کشورهای دیگری که ذکر آنها رفت نمی توانستند چنین چیزی را تحمل کنند!در رقابت بین این کشورها برای مهار کردن افسار مرسی و در نهایت سرنوشت مصر،اسرائیل با نگرانی تنها نظاره گر این ماجرا بود و نمی خواست تجربه گرفتاری سوریه در مرزهای خود را که برای چندین سال جزو امن ترین مرزها بود ،به مرز مصر گسترش داده شود..
3-دقت کنید که ارتش مصر پس از جنگ با اسرائیل(نه بدلیل شکست بلکه بدلیل جنگ با اسرائیل)دچار تحول بسیار زیادی شد و تصفیه اساسی(نه به سبک کشتار ارتش شاهنشاهی در جریان بعد از انقلاب خمینی در ایران)در آن صورت گرفت..کمک های مالی امریکا هنگامی صورت گرفت که این تصفیه کامل شد و موجودیت اسرائیل دیگر تهدیدی از سوی ارتش مصر عنوان نمی شد(همانگونه که خودتان به گونه ای به آن اشاره داشتید).فراموش هم نکنید که رییس جمهور امریکا نیز عنوان کرده بود که تصفیه اخوان توسط ارتش منجر به قطع کمک های مالی امریکا خواهد شد.
برای ارتش مصر هم قابل قبول نبود که رییس جمهور این کشور یعنی مرسی در حال تشکیل نهاد موازی امنیتی برای خود باشد.(اولین بار حضور قاسم سلیمانی در مصر توسط نهادهای امنیتی اسرائیل مطرح شد)همچنان که این مطلب برای اسرائیل هم قابل قبول نبود..
4-بنده نگفتم مبارزه مردم مصر توسط اسرائیل برنامه ریزی شده و یا اینکه امضای چند ده میلیونی یک کارگردانی توسط اسرائیل بوده است..ببینید این استراتژی درست همانند بازی شطرنج است که مهره ها حرکت می کنند ولی کسی که بهترین حرکت را در مناسب ترین زمان انجام دهد می تواند بازی را به نفع خود مهار کند.اسرائیل تجربه گرفتاری سوریه را در مرزهای خود داشت..می دانست که اوباما می خواهد اخوان در قدرت مصر باقی بماند..می دانست که ایران و ترکیه و عربستان و قطر در صدد بهره برداری به نفع خود از اوضاع هستند..پس برای جلوگیری از افزودن یک سوریه دیگر در قد و قامتی بسیار بزرگ در صحرای سینا و نوارباختر متلاطم و ناآرام در بهترین زمان اشاره را به ارتش مصر داد و بدون گذاشتن ردپایی از خود در این میان به نحو مکفی بهره خود را گرفت.امیدوارم این توضیح تا حدودی مشگل گشا بوده باشد(کسروی).
جناب کسروی،
حذفبا سپاس از پاسخ شما، یادآوری چند نکته خالی از فایده نیست. ما در حال حاضر در منطقهی خاورمیانه با چهار بازیگر اصلی یا به عبارت دیگر چهار قدرت منطقهای روبرو هستیم که هر یک سیاستها و منافع خود را دنبال میکنند و تلاش مینمایند دامنهی نفوذ خود را در دیگر کشورهای منطقه گسترش بخشند. این بازیگران اصلی عبارتاند از: ترکیه، ایران، عربستان و اسرائیل. مصر هم تا پیش از ناآرامیهای سیاسی سالهای اخیر، دیگر بازیگر اصلی در منطقه بود، ولی پس از سرنگونی مبارک، صحنهی کشمکشهای خونین داخلی شد و دامنهی تاثیرگذاری خود را در منطقه فعلا بطور موقت از دست داده و خود به صحنهی رقابتهای دیگر قدرتهای منطقهای یا جهانی تبدیل شده است. از چهار قدرت منطقهای یاد شده من فعلا اسرائیل را کنار میگذارم چون از جایگاه ویژهای در منطقه برخوردار است و تحلیل سیاستهای آن فرصت جداگانهای میطلبد. سه قدرت منطقهای دیگر که همه نیز کشورهای اسلامی هستند، یعنی ترکیه، ایران و عربستان هر یک به فراخور سیاستگذاریهای خود، گاهی به دلیل تضاد منافع در برابر هم قرار میگیرند و گاهی بطور ناخواسته با هم در یک جبهه. البته هر یک از این کشورها طبعا دنبال منافع و تحکیم موقعیت خود هستند، ولی ممکن نیست در همهی سیاستگذاریها صد درصد مخالف یا موافق هم باشند. چنین امری اصولا با سرشت سیاست که امری موقت و مشروط و گذرا و بقول معروف «هنر ممکنات» است در تضاد میبود. من برای شما چند نمونه ذکر میکنم تا این نکته روشنتر شود. در ماجرای جنگ داخلی سوریه، دو قدرت دیگر یعنی عربستان و ترکیه کاملا و آشکارا در برابر ایران قرار دارند. آنها موافق سقوط اسد هستند ولی ایران نزدیکترین متحد اسد است. ولی مثلا در ماجرای جنگ قدرت در مصر، مواضع ترکیه و ایران در یک راستاست و بر عکس آن دو، عربستان از ارتش مصر حمایت میکند. البته نزدیکی فکری و ایدئولوژیک اخوانالمسلمین به حزب عدالت و توسعهی رجب طیب اردوغان خیلی بیشتر است تا به جمهوری اسلامی شیعهی ایران. ولی در ماجرای برکناری محمد مرسی توسط ارتش مصر، هم ترکیه و هم ایران با این اقدام بشدت مخالف بودند. ترکیه که به اخوانالمسلمین بسیار نزدیک بود و عملا الگوی دولت مرسی بشمار میرفت، پس از سقوط مرسی تا آستانهی قطع روابط دیپلماتیک با مصر پیش رفت. جمهوری اسلامی هم اقدام ارتش مصر را کودتای نظامی خواند و اسرائیل و غرب را گردانندهی آن معرفی کرد. ولی بر عکس، عربستان نخستین کشوری بود که به عدلی منصور، رئیس دولت موقت مصر تبریک گفت و در پیامی به ارتش مصر تاکید کرد که نگران قطع کمکهای مالی آمریکا نباشد، چون عربستان سعودی از ارتش مصر پشتیبانی مالی خواهد کرد. (من به چرایی این مساله بعدا بازخواهم گشت). بنابراین در صحنهی شطرنج خاورمیانه، حریفان مختلفی شرکت دارند و چنین نیست که همهی کشورها با حریف واحدی سروکار داشته باشند. حتا در مورد اسرائیل هم چنین نیست و برخی از قدرتهای اسلامی منطقه گاه در این یا آن موضوع شاید بطور ناخواسته با اسرائیل در یک جبهه قرار میگیرند. برای نمونه، عربستان و اسرائیل در رابطه با برنامه اتمی ایران موضع تقریبا واحدی دارند. یا فرضا ایران و اسرائیل در آنچه به فعالیت گروههای تروریستی نزدیک به القاعده در سوریه مربوط میشود، موضعی نزدیک به هم دارند. البته این پدیدهی عجیبی نیست و عالم سیاست چنین است که گاهی دشمن دشمن شما، بطور ناخواسته به دوست شما تبدیل میشود.
(دنباله در کامنت بعدی).
حالا پس از این مقدمهی طولانی به بحث اصلی خودمان بازمیگردم.
حذف۱ـ نخست توضیحاتی در مورد روابط عربستان با اخوان آلمسلمین: در سال ۱۹۹۰ زمانی که ارتش صدام حسین کویت را اشغال کرد، اخوانالمسلمین مصر یکی از نادر جریانهایی در کشورهای عربی بود (جریان دیگر سازمان آزادیبخش فلسطین بود) که از این حمله نظامی پشتیبانی کرد. گفتنی است که اخوانالمسلمین در آن زمان یک سازمان اپوزیسیون زیرزمینی در مصر بود که مورد پشتیبانی کامل عربستان بود و بیشتر رهبران آن که در مصر تحت پیگرد بودند در ریاض زندگی میکردند. عربستان سعودی که از حمله صدام به کویت شوکه شده بود و موجودیت خود را نیز در خطر میدید، از این موضعگیری اخوان المسلمین به سود صدام حسین سخت برآشفت و پشتیبانی از این جریان را قطع و سران اخوان را از کشور خود بیرون کرد. روابط میان طرفین دیگر هرگز عادی نشد و رهبران سعودی این «خیانت» را دیگر هرگز بر اخوانیها نبخشیدند. به همین دلیل هم رهبران اخوان که برای مبارزاتشان در مصر به پشتیبانی کشورهای منطقه نیاز داشتند به ترکیه و قطر روی آوردند. از قطر پول میگرفتند و از ترکیه و جریانهای اسلامگرای آن مانند ارباکان و بعدها اردوغان خط مشی سیاسی. تحت همین تاثیرگیری بود که اخوانیها سیاست خود را معتدل کردند و از جریانی تندرو به جریانی به اصطلاح میانهرو گذر کردند و بعدها حزب عدالت و توسعه را الگوی خود قرار دادند و صریحا اعلام کردند که سیاست آنان اینست که مصر را به کشوری مانند ترکیه تبدیل کنند. بنابراین ادعای حمایت عربستان از اخوانالمسلمین از پایه نادرست و نادقیق است. حتا زمانی که مرسی پس از به قدرت رسیدن، از ریاض دیدن کرد، نتوانست از سردی روابط طرفین بکاهد. درست به همین دلیل هم بود که عربستان به سرعت از برکناری اخوانالمسلمین توسط ارتش مصر استقبال کرد.
۲ـ موضوع دوم مورد اختلاف ما به ماجرای سفر قاسم سلیمانی به مصر بازمیگردد. این خبر را نخستین بار یک روزنامهی کویتی (المستقبل) مطرح کرد و سپس آن را تایمز لندن از قول «برخی منابع اطلاعاتی مصر» بازتاب داد. جالب اینجاست که خبرگزاری فارس که بسرعت در دام این خبر افتاده بود با غرور و گندهگوزی این خبر را منتشر و اعلام کرد که سلیمانی به مصر رفته تا به آنها برای ساختن نهادهای امنیتی کمک کند. ولی خود جمهوری اسلامی بسرعت دریافت که محافل امنیتی منطقه و غرب کاسهی رنگی به دستش دادهاند ولی کار از کار گذشته و دستش رنگی شده است. به همین دلیل بعد از چند روز این شایعه را رسما تکذیب کرد. البته پیش از آن دولت مصر این خبر را بسرعت تکذیب کرده بود. ماجرا از این قرار بود که محافل معینی (احتمالا سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی سعودی) این موضوع را علم کرده بودند تا بگویند اخوان المسلمین دارند به جمهوری اسلامی نزدیک میشوند و عنقریب مصر به پایگاه سپاه پاسداران تبدیل خواهد شد. جمهوری اسلامی هم که بازی خورده بود نخست این موضوع را بازتاب داد ولی بعد فهمید که از این داستان میخواهند دوباره «خطر گسترش نفوذ ایران» را بزرگ کنند و از طریق آن اخوانالمسلمین را به رویارویی با ارتش مصر بکشانند و نابود کنند، بنابراین موضع اولیهی خود را پس گرفت. حالا ما فرض را بر این میگذاریم که چنین سفری صورت گرفته است. ولی آیا واقعا میتوان پذیرفت که زیر چشم سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل و غرب و تحت نظارتهای دقیق ارتش مصر از رفت و آمدهای دیپلماتیک به مصر، آدم بدنامی مانند سلیمانی که تحت تعقیب سرویسهای جاسوسی غرب و نامش در فهرست تحریمها است، بلند شود و به قاهره برود تا برای آنان طبق الگوی جمهوری اسلامی «سپاه پاسداران» درست کند؟ مگر ارتش مصر بوق است که چنین اجازهای بدهد؟ در ضمن در نظر داشته باشید که خبر سفر سلیمانی به مصر در ژانویه ۲۰۱۳ منتشر شد، ولی برکناری محمد مرسی در ژوئیه ۲۰۱۳ یعنی هفت ماه پس از آن خبر و زمانی صورت گرفت که ماهها بود میلیونها مصری در خیابانها خواستار کناره گیری مرسی شده بودند. اگر چنین سفری صورت گرفته بود ارتش مصر بیدرنگ دست به کار میشد و علیه مرسی کودتا میکرد، نه اینکه ۷ ماه صبر کند و وقتی ۲۳ میلیون امضا جمعآوری شد وارد عمل شود. آیا شما حتا در یک منبع خواندهاید که نوشته باشند ارتش مصر مرسی را برکنار کرد چون مصر داشت به ایران نزدیک میشد؟
(دنباله در کامنت بعدی).
حذف۳ـ با نکتهی بالا به آخرین مورد اختلاف نظرمان یعنی تاثیرگذاری اسرائیل در حوادث مصر یا بقول شما «اشاره اسرائیل به ارتش مصر» برای یکسره کردن کار میرسم. متاسفانه ما خاورمیانهایها نه به نیروی خودمان باور داریم و نه به نیروی دیگر ملتهای منطقه. همواره در تحلیل نهایی دست «بیگانگان» و «قدرتهای خارجی» را حتا در تحولاتی میبینیم که به دست خودمان صورت گرفته است. به یاد دارم که در جریان حوادث سالهای ۵۷ مردمی که در خیابانها بودند میگفتند رژیم شاه برای سرکوب تظاهرات «چتربازهای اسرائیلی» را به ایران آورده است!! مشابه همین ادعا را رژیم شاه هم میکرد و میگفت «چریکهای فلسطینی» در میان تظاهرکنندگان هستند و آنها را مسلح میکنند! بعدها هم که ماجرای کنفرانس گوادولوپ را علم کردند و گفتند قدرتهای غربی از پیشرفتهای ایران (!!) وحشتزده شده بودند و میخواستند شاه را سرنگون کنند!! هنوز هم باورمان نمیشود که ماجرای سال ۵۷ حماقت تاریخی ملت خودمان و در راس آنها روشنفکران و نخبگان خودمان بود. یعنی در واقع چون به بلوغ ذهنی نرسیدهایم و حاضر نیستیم مسئولیت رفتار و کردار خودمان را برعهده بگیریم، از خودمان سلب مسئولیت میکنیم و گناهان را به گردن دیگران میاندازیم. الان هم متاسفانه این رویکردها ادامه دارد. از خودمان نمیپرسیم که آخر مگر اسرائیل چقدر قدرت و نفوذ دارد که بتواند در کشورهای دیگر رژیمها را عوض کند؟ مگر حوادث موسوم به «بهار عربی» نتیجهی قیام و مبارزات مردم این کشورها نبود؟ من کاری به نتایج این قیامها ندارم و شاید اوضاع در مصر و تونس و سوریه حتا بدتر از گذشته شود. ولی نتیجه هر چه باشد، برآیند مبارزات و ثمرهی بلوغ یا عدم بلوغ مردم همان کشورهاست. طبعا اسرائیل هم مانند هر کشور دیگری سعی میکند از تحولات داخلی دیگر کشورها به نفع خود بهرهبرداری کند. ولی این خود مردم هر کشوری هستند که نهایتا حرف آخر را میزنند و اگر مردمی عزم خود را جزم کنند، هیچ نیروی خارجی نمیتواند ارادهی خود را به آنان تحمیل کند.
نتیجهگیری کنیم: مردم مصر یا دقیقتر بگویم بخش قابل توجهی از مردم مصر، با درسآموزی از تجربهی دردناک مردم ایران در رابطه با حکومت اسلامگرایان، بپا خواستند و به سرنگونی اخوانالمسلمین کمر همت بستند. شانس تاریخی مردم مصر این بود که ارتش مصر هنوز دستنخورده مانده بود و در این پیکار به یاری مردم آمد و کار برکناری مرسی و اخوانیها را راحت کرد. بدون حضور ارتش مصر در معادلات قدرت، بیتردید دولت مرسی یک جنگ تمام عیار به مخالفان تحمیل میکرد و در خیابانها حمام خون راه میانداخت. کمااینکه پیش از ورود ارتش به میدان، گرازهای اخوان المسلمین که درست مانند چاقوکشهای بسیجی و لباس شخصیهای جمهوری اسلامی هستند، صدها تن را در خیابانها لت و پار کرده بودند. ولی اخوانالمسلمین بهرغم سازماندهی خوب و داشتن نیروهای شبهنظامی و جنگ افزار کافی، هنوز از چنان قوام و قدرتی برخوردار نبودند که بتوانند در برابر ارتش مصر بایستند و ناگزیر در این رویارویی شکست خوردند. اگر اخوانیها فقط چند سال فرصت داشتند، درست مانند الگوی رجب طیب اردوغان در ترکیه گام به گام امیران ارشد ارتش مصر را بازنشسته یا برکنار و نیروهای خود را جانشین آنها میساختند. به گونهای که ارتش مصر هم مانند ارتش ترکیه پس از چند سال کاملا «اخته» و راه برای استیلای کامل اسلامگرایان گشوده میشد! ولی مردم مصر با یاری ارتش پیشدستی کردند. همانطور که گفتم این پایان ماجرا نیست و آیندهی مصر ناروشن است و هیچ تضمینی برای موفقیت جنبش اعتراضی وجود ندارد. موفقیت مصریان در درجهی نخست به ارادهی نیروهای سکولار و آزادیخواه این کشور و نیز سیاستگذاریهای درست و سنجیدهی آنان بستگی خواهد داشت.
حذفسپاس فراوان جناب شهاب که وقت مبسوطی گذاردید و توضیحات جامع و کاملی بیان فرمودید..اینکه بنده درخور و لایق چنین پاسخ دقیق از سوی شما باشم برای من باعث افتخار است و وسع نظر و سعه صدر شما بواقع برایم شگفتی آور است.
پاسخحذفدرباب توضیحی که فرمودید و در چند بند بیان کردید و مرا مفتخر از دانستن و شنیدن نظر تحلیلی خود از ماوقع قیام مصر نمودید،ذکر چند نکته تکمیلی هرچند به اختصار ضروری است:
1-بنده نگفتم عربستان از جریان اخوان حمایت می کند..اگر دقت فرموده باشید گفتم انتخاب بین بد و بدتر در پیش روی عربستان قرار داشت..عربستان تصور می کرد که با حمایت از سلفی های تند رو می تواند هم حضور خود را در صحنه سیاسی و پرتحول مصر تحکیم بخشد و هم اهرم کنترلی در آن کشور بدست آورد(این را در پاسخ قبلی عرض کرده بودم)
اما فراموش نکنید که گاه کشتی بان را سیاست دیگری می یابد و گاه می رباید و در آن صورت گاه مهره ای در صفحه شطرنج سیاست به عمد قربانی می شود تا مهره باارزش دیگری بهنگام نیاز عمل خود را به نتیجه برساند..ضعیف نمایاندن در صحنه سیاست گاه ابزار لازمه ادامه کار است و می طلبد که با بینشی چند لایه به آن بنگریم،هرچند دیگران این بینش و نگاه را توهم و تخیل خوانند..هنر سیاست آنجاست که ظاهری ساده به مسائل دهد تا تحلیل ما راه به خطا برد..مثال ساده آن در عالم رایانه گوگل است که تنها صفحه سفیدی با کادری در وسط ملاحظه می کنید و از پس زمینه آن بی خبرید که یک کلیک ساده شما از چه الگوریتم و راهکار پیچیده ای تبعیت می کند تا پاسخ یک کلیک ساده شما را بدهد..
2-در مورد بند قاسم سلیمانی باید بگویم که هیچگاه قدرتی همچون اسرائیل در صحنه سیاست به یکباره و دفعتا و شتابزده عمل نمی کند..سیر توحلات را کنترل می کند و جایی که می داند با کمترین نیرو و برپایه اطلاعات بدست امده می توان بیشترین ضربه را وارد ساخت و نهایت بهره لازم را برد عمل می کند..توجه داشته باشید که اسرائیل کشور کوچکی است و می طلبد که هوشمندانه تر عمل کند..اسرائیل بدقت تحولات منطقه ای را دنبال می کند و می داند که برپایه تجزیه و تحلیل داده های خود توسط استراتژِیست ها و Think-tanker های خود چه موقع و چه وقت باید عمل کند..
3-حماقت سال پنجاه و هفت بتنهایی حاصل حماقت مردمی نبود..همچنان که پررنگ نمودن نقش بیگانه هم صحیح نیست..اگر بخواهم کمی واضح تر صحبت کنم و با توجه به پست سازمانی خود در آن دوره باید بگویم که نه حماقت مردمی و نه نقش بیگانه نمی توانست به تنهایی و یا در ترکیب با یکدیگر منجر به حماقت ملی سال پنجاه و هفت شود..متاسفانه عناصر خودفروخته،خائن و فاسدی که در تاروپود نظام سلطنت و سیاسی کشور نفوذ کرده بودند،راه را به انجا بردند که در نهایت این سیستم از درون متلاشی شد ولی صلاح دیده شد که درپوش دخالت بیگانه و انقلاب مردمی بر روی آن گذارده شود!(ادامه در نظر بعد:کسروی)
3-ضمن اینکه هیچ چیز در عالم سیاست قطعی نیست و بقول معروف سیاست پدر و مادر ندارد،ولی آثار و نشانه هایی که همچون رگه های باریک و ظریفی در بدنه یک کشور(هم در سطح اجتماع و هم در سطح به اصطلاح نخبگان سیاست پرداز آن کشور) وجود دارد را می توان برای کنترل و مهار قیام مردمی که بقول شما افسار آن از مهار خارج شده استفاده برد..مثالی کوچک بزنم..در آرشیو وزارت امورخارجه بریتانیا اسنادی هست که بخصوص موارد مرتبط با ایران در آن بسیار دیدنی و خواندنی است..جهت انقلاب مشروطه یک سری کتاب چهل جلدی مشتمل بر گزارش های کنسول بریتانیا در ایران آن زمان در تهران و تبریز و برخی نقاط دیگر هم اینک در دسترس محققین تاریخی هست که وقتی شش ماه فرصت کردم تا بصورت اختصار برخی مطالب آن را مطالعه کنم حیرت بسیار نمودم..شما گزارش بسیار دقیقی از شرح روزگار سیاسی آن دوره در اکناف و اطراف ایران و بویژه تهران و تبریز در می یابید که اگر قدرت تصور خوبی داشته باشید حتی می توانید به استناد آن گزارش ها در ان دوره تنفس کنید!حال ببینید چند مورخ ایرانی فرصت کرده اند گزارش تکمیلی آن دوره را بنویسند و در اختیار من و شما قرار دهند؟اگر به جزئیات آن نپردازیم سنگین تر و متین تر خواهد بود!
پاسخحذف4-مطلب شما از دید این حقیر بجای خود بسیار مستند و مبسوط است و ارزش مطالعه و تدقیق را داراست.اما نیازمند کمی ویرایش ملایم است و افزودن چندین برگ سطور چند لایه بر آن ضروری است تا بینشی چند بعدی و نه خطی و صاف به خواننده دهد..این نوشتار همانند لحن ملایم تری از شور و حال انقلابی و شعارها و باورهای خاصی است، که نشان از اعتقاد راسخ نویسنده آن به مطالب یاد شده دارد..فراموش نکنیم که در عالم سیاست هیچ چیز قطعی نیست و نمی توان جهان بینی جهانشمول یک بعدی(و حتی دو بعدی) داشت..آنچه که من از این سطور خوانده ام و درک کرده ام، ارزش اجتماعی و تاریخی مطلب را بیشتر می رساند تا مفهوم بار و جهت گیری های پیدا و پنهان سیاسی منطقه در گذشته و زمان حال را.
البته می توانیم ایراد کار را به گرده خواننده ای چون بنده حقیر بگذاریم که بدلیل کبر سن درک مطلب برایش با اعوجاج فکری و بصری همراه است و سعی می کند تا با توجه به تجارب شخصی و مطالعات خود تفسیری متفاوت ارائه دهد..بازهم یک بار دیگر از بابت بازنشر اندیشه شما که از خلال آن بواقع نکاتی مفید آموختم سپاسگزارم.(با احترام،کسروی)
با درود به خدمت جناب کسروی من بسیار استفاده کردم از کامنت های شما زیر مقاله هوشمندانه جناب شهاب عزیز. جناب کسروی این حساب در بالاترین برای شماست https://www.balatarin.com/users/kasravi2012
حذفامید دانا
جناب کسروی،
حذفبا سپاس از توضیحات شما. از بحث دربارهی حوادث مصر میگذرم زیرا هر یک از ما در این باره دیدگاههای خود را داریم و از زوایای مختلفی به آن مینگریم. ولی در پاسخ شما به این موضوع که نوشتهی من «نیازمند کمی ویرایش ملایم» و «افزودن چندین برگ سطور چند لایه بر آن» است، باید عرض کنم که برای داوری دربارهی یک نوشته باید همواره چند نکتهی اساسی را در نظر گرفت: در روال روزنامهنگاری زمانهی ما که به آن «ژورنالیسم آنلاین» میگویند، اشکال گوناگونی برای طرح و بیان یک موضوع وجود دارد. هر کس با الفبای این کار آشنا باشد میداند که فرضا یک گزارش خبری، با یک گزارش متفاوت است و یک گزارش نیز با یک رپرتاژ فرق دارد و هر یک ضوابط و معیارها و چارچوبهای خود را دارند. فرضا اگر بنده در قاهره و در میدان تحریر حضور نداشته باشم، طبعا نمیتوانم چارچوبی را برای نوشته یا گزارش خود برگزینم که به آن «رپرتاژ» میگویند. همچنین است وقتی که یک روزنامهنگار در موضوعی تحقیق میکند و میخواهد نوشتهای تحلیلی از عوامل بنیادی یک ماجرا ارائه دهد. در این صورت نیز ما با اشکال بیان گوناگونی روبرو هستیم. برای نمونه یک «تحلیل» با یک «تفسیر» متفاوت است و هر دو آنها با «خصیصهنویسی» (فیچر) که به ویژگیهای فرهنگی یک جامعه هم توجه دارد تفاوت دارند. از نظر ساختار مطلب هم همینطور است و ما با فرمتهای گوناگونی سروکار داریم. زمانی است که ممکن است شما موضوعی را به صورتی بنویسید که به آن «ستوننویسی» میگویند یا ممکن است شکل «جستارنویسی» را انتخاب کنید که طبعا چارچوب و اجزای آن متفاوت است و بیشتر به یک نوشتهی علمی نزدیک است تا به یک مقاله ژورنالیستی. بر این پایه باید گفت که اشکال بیان یک موضوع گوناگون هستند و این پیش از هر کس از اختیارات نویسنده است که نوع بیانی را که میپسندد و برای کار خود مناسب تشخیص میدهد برای انتقال یک موضوع برگزیند. فرضا اگر شما تفسیری بر یک رویداد خاص بنویسید، من طبعا میتوانم با نگاه و زاویهی دید شما به موضوع مربوطه مخالف باشم، ولی نمیتوانم به شما بگویم چرا به این یا آن موضوع در تفسیرتان اشاره نکردید. در یک نوشتهی محدود هزار کلمهای شما همواره ناچارید دست به انتخاب بزنید و آن عواملی را برشمارید که به نظرتان مهمتر هستند. طبیعی است که ممکن است هر آدمی مطلب شما را بخواند و بگوید کاش این یا آن موضوع را هم اضافه یا کم میکردید.
من در نوشتهی بالا، یک رویداد جدید مصر یعنی رفراندوم قانون اساسی این کشور را گرفته و آن را دستمایهی یک نوشتهی کوتاه ژورنالیستی کردهام. میتوان با محتوای این نوشته موافق بود یا نبود، ولی نمیتوان به نویسنده ایراد گرفت که فرضا چرا تو به محتوای قانون اساسی مصر نپرداختهای، یا چرا ترکیب جامعهشناختی مشارکتکنندگان در رفراندوم را مورد توجه قرار ندادهای، یا چرا به نقش سرویسهای امنیتی کشورهای دیگر در حوادث مصر اشارهای نکردهای! اینها همه میتوانند نکات مهمی باشند، ولی بدین منظور آدم باید یک کتاب بنویسد و نه یک مقالهی هزار کلمهای! من اگر میخواستم به گفتهی شما «چندین برگ سطور چند لایه» بر این مقاله بیفزایم، چارچوب کنونی آن را نمیتوانستم حفظ کنم و قطعا خود شما هم مانند دیگر خوانندگان حوصله خواندن مطلب تا به آخر را پیدا نمیکردید. بنابراین انتخاب ظرف مناسب برای انتقال یک نظر از اهمیت زیادی برخوردار است که باید به آن توجه داشت. ولی شما افزون بر ایراد بالا، از لحن مقاله هم انتقاد کردهاید که در آن «شور و حال انقلابی و شعارها و باورهای خاصی» به چشم میخورد. شما باز توجه نفرمودهاید که در تفسیری از یک رویداد معین که فرنگیها به آن «کامنتری» میگویند، کار نویسنده گزارشدهی صرف نیست و نویسنده مجاز است رویدادها و دادههای موجود را در زیر سقف نگاه خود به موضوع گردآورد و ارائه دهد و افزون بر آن از زبانی جدلورزانه (پلمیک) بهره گیرد. واقعیت این است که من نسبت به پدیدهی اسلامگرایی بیطرف نیستم و آن را طاعونی میدانم که منطقه را فراگرفته و میتوان آن را فاشیسم قرن بیست و یکم نامید. با این همه با نظر شما موافقم و اگر قرار باشد من مقالهای علمی دربارهی مصر بنویسم، طبعا باید شاخصهای ساختاری آن را در نظر بگیرم و احساسات خود را در مقاله دخالت ندهم و فقط به فاکتها بسنده کنم. ولی مقالهی کوتاه ژورنالیستی من دربارهی رفراندوم اخیر مصر یک مقالهی علمی بیطرف نیست و چنین ادعایی هم ندارد. آن نگاه ژورنالیستی «بیطرفانه» ای را که شما در پی آن هستید، میتوان در قالب ژورنالیسمی که رسانههایی چون بی بی سی ارائه میکنند بازیافت. من البته آن ژورنالیسم را نه «بیطرفانه» بلکه «سترون» و «اخته» میدانم. و خوشحالم که شخصا به ذلت یک چنین «بیطرفی» ای دچار نشدهام!
جناب شهب نازنین،من شخصا قلم و بیان شما را دوست دارم و از محتوای مطالب گفته شده توسط شما بهره می برم..بخصوص اینکه وقت کافی جهت توضیح به بنده عنایت می فرمایید خود به تنهایی مرا قرین شادی می کند.چراکه هنگامی که در می یابم مطلب شما و پاسخ من در کشاکش بحث و نظر دچار تنگی قافیه حسد و غرض نگردیده مسرور می شوم..به انضمام آن باید خاطر نشان کنم که شما قلم خوبی دارید و بقول خودتان در نگاهی ژورنالیستی می نگارید.بنده هم نه بدلیل سن و سالم و نه بدلیل گذشته ام و یا حتی مطالعات خود ادم کافی و کاملی نبوده و نیستم و نقد فراوان بر من وارد است..خوشحالم که مرداب فکر و ذهنی بنده با مباحثه پرشور با شما که جهت بیرون کشیدن نقطه نظرات خودتان-فارغ از آن مقاله کوتاه ولی موثر-بود طراوت دیگری یافته است..
حذفشما در باب روزنامه نگاری قلم می زنید و من در باب چرایی و چگونگی تحلیلی آن..اگر شما مقاله ده هزار کلمه ای هم بنویسید بنده حتما آن را به نور چشم کم سوی خود مطالعه خواهم نمود و از اینکه می بینم هنوز هستند کسانی که سعی می کنند خارج از چهارچوب تحمیل شده ولی مقید به چهارچوب حرفه ای خود مطلبی بنگارند برایم امیدبخش است..
از این مقدمه کوتاه که بگذرم،بگذارید نکته ای هرچند کوچک و بظاهر بی اهمیت برایتان بنگارم..تصور کنید بنده هیچ اطلاعی از ماجرای مصر ندارم و حتی فرصت تحقیق و مطالعه آن را ندارم..وقتی می خواهم مقاله روزنامه ای را مطالعه کنم دو هدف اولیه و اساسی از آن برمن مستفاد می گردد:
اول اینکه می خواهم صرفا بدانم در چهار گوشه جهان چه خبر است.
دوم اینکه می خواهم تحلیل بهتری ازیک ماجرای منطقه ای داشته باشم..
زمانی که مقاله شما را می خوانم،صرفا با داشته های ماوقع در مصر روبرو نیستم.. برداشت های شما همچون یک تحلیل در قالب کوتاه ژورنالیسیتی از درون مایه آن بر می خیزد..به عبارت بهتر شما همچون یک منولوگ در قالب ژورنالیست می خواهید یافته های خود را از مطلب با تفسیر ذهنی خودتان که آمیخته به بینش و تلقی خاص خودتان است به خواننده ارائه دهید..اگر صرفا شرح گزیده ای تاریخ گونه بر آنچه که به ظاهر در منطقه ی خاصی از جغرافیای جهان گذشته داشته باشیم که هدف فرداول مقصود است که تا بدین جای مطلب هیچ اشکالی ندارد ولی اگر بخواهیم تفسیر خود را در بازخورد خبری-هرچند کوتاه-به خورد خواننده بدهیم که هدف فرد دوم را تامین کنیم،یا باید بدقت به تمامی جوانب مطلب اشراف نسبتا کاملی داشته باشیم،یا اینکه تحلیل هرچند ژورنالیستی و کوتاه خود را با دریچه های دیگری همراه کنیم تا خواننده نکته سنج و هوشمند خود با بهره گیری از آن رگه ها بدنبال کسب اطلاع بیشتر باشد..شما خواننده خود را نوزادی فرض کرده اید که در یوتوپیای خبری-ژورنالیستی خود او را تغذیه می کنید و من نادان کم دان پس از خواندن آن احساس نمی کنم که به ادامه مطلب و دانستن بیشتری نیاز دارم و همچون جدول کلمات متقاطعی می ماند که پس از حل کردن آن چیزی عاید من نمی شود.
خوشبختانه توضیحات تکمیلی شما همچون پاورقی نقطه نظرات خود شما را از ماجرا روشن ساخت و ضمن افزدون بر نادانسته های بنده،این امکان را فراهم ساخت تا با انسان فرهیخته ای چون شما آشنا شده و از وسعت فکری شما-نه در قالب یک ژورنالیست-آگاه شوم..
فراموش هم نفرمایید که بنده نه قصد جسارت دارم و نه قصد توهین،نه قصد دانش پراکنی دارم و نه قصد تحقیر.شما ژورنالیست قابل و با پتانسیل های بالایی هستید و من نزاکت حرفه ای شما را با احترام یاد می کنم.(با احترام،کسروی)
وقتی که جنس خوب باشه کامنت ها بزرگتر از مطلب اصلی میشه ای خدا یه جنس خوب هم به من بده شاید بتونم کامنت هام یک ذره طولانی ترش کنم
پاسخحذفعین الله باقرزاده
با درود به تمامي دوستان
پاسخحذفشهاب نازنين بيش از تحليل در مورد تحولات مصر، از بحث هاي شما با جناب كسروي استفاده كردم.
تنتان سالم و كيبوردتان برقرار باد
درود بر رامکال خردمند و دوست داشتنی،
حذفچشمانم به کامنت شما روشن و قلبم شاد شد. دلم برایتان تنگ شده بود و چه خوب شد که از خودتان خبر دادید. بیشتر به اینجا سربزنید.
پیروز و تندرست باشید
"هنوز هم باورمان نمیشود که ماجرای سال ۵۷ حماقت تاریخی ملت خودمان و در راس آنها روشنفکران و نخبگان خودمان بود. یعنی در واقع چون به بلوغ ذهنی نرسیدهایم و حاضر نیستیم مسئولیت رفتار و کردار خودمان را برعهده بگیریم، از خودمان سلب مسئولیت میکنیم و گناهان را به گردن دیگران میاندازیم. الان هم متاسفانه این رویکردها ادامه دارد... "
پاسخحذفنخستین اصل در روانشناسی اجتماعی، این است که نمی توان جامعه را همانند یک فرد توصیف کرد و صفاتی چون شجاع، احمق،... به یک ملت اطلاق نمود.
حال اگر فرض کنیم ملت ایران پس از پنجاه سال سلطنت پهلوی "احمق " بود و یا انقلاب 57 یک اشتباه، باید پرسید چه کسی عاقلانه رفتار کرد؟ شاه، روحانیت، بازار،... هوشمندان /روشنفکرانی که امروز از اشتباه ملت ایران حرف می زنند در آن زمان چه می کردند؟ آیا این ضعیف دانش است که سبب می شود فرد/جمع علیه منافع خود تصمیم بگیرد یا حماقت؟ آیا سایر ملتها که سالهاست از دمکراسی و آزادی بیان و اندیشه (بطور نسبی در مقایسه با ملت ایران در آن سالها) شود می برند در انتخاب رییس جمهور یا پشتیبانی از مداخله نظامی در کشوری دیگر اشتباه نکرده یا نمی کنند؟ ایا این ملت ها احمق هستند؟ صد البته آنها می توانند تصمیم خود را عوض کنند در حالی که تحت یوغ استبداد نمی توان چنین کرد بخصوص که ساختارهای استبدادی میراث حکومت قبلی بسرعت بازسازی و تحت نام خدا و دین بازسازی شود.
اساسا" ضعف آگاهی طبقه ی متوسط در ایران که بیشتر جنبش های اعتراضی را از جمله در سال 57 و در88 سال را پیش برده ، ناشی از چیست؟ حماقت؟ ایرانیان چند نفر رهبر سیاسی و شناخته شده در سال 57 یا 88 برای اعتراض های خود داشتند؟ ... تکرار این ایده که " ملت ایران در سال 57 حماقت کرد..." در خدمت چه کسانی است؟ رهبران/روشنفکران و هوشمندانی که ملت ایران هنوز قدرشان را نشناخته و نمی شناسد؟!
یکنفر احمق، خس و خاشاک و... صد درصدی
اوه، شما هم اینجا تشریف دارید؟ چه بد شد! من مدتی چشم شما رو دور دیده بودم و گفتم از فرصت استفاده کنم و زیرلبی یک فحشی به «حماقت تاریخی» خودمون در سال ۵۷ بدم تا دلم کمی خنک بشه. نمیدونستم شما هم اینجا هستید وگرنه حتما با صدای رسا میگفتم که به استثنای «یکنفر» همه در آن تعویض تاریخی شاه با خمینی مرتکب حماقت شدهاند. بدینوسیله از شما سلب مسئولیت و اعادهی حیثیت میکنم!
حذفهر نوشته ای در وبلاگی که همگان به آن دسترس دارند "همیشه " در "شرف حضور ملت بزرگ ایران" است و مورد داوری عموم قرار می گیرد. اینکه شما بجای پاسخ به حتی یکی از پرسش های "یکنفر" از همین ملت، با طنزی از موضع بالا برخورد کرده اید نشانگر" موقعیت فرادستی" است که برای خود قایل هستید. این حقیر از اینکه وقت ارزشمند شما را با هجویات خود گرفتم متاسفم و از سلب مسوولیت و اعاده ی حیثیت خود توسط جناب مستطاب داور و دادستان ملت ها/دولت ها بسیار سپاسگزارم.
حذفضمنا" بر من ببخشید که برخی اوقات نمی توانم تفاوتی بین شما و سایرهمفکران معمم ومکلای شما قایل شوم که با فلسفه و ایدئولوژی و زبان های متفاوت ولی هدف و نتیجه ای یکسان، همیشه با تحقیر و تخفیف ملت بزرگ ایران سعی در ادمه ی انقیاد و تسلط بر آن را دارند ...
یکنفر بسیار بسیار کهتر و خردتر از ابرانسان نیچه (به قولی، اصلا" همان یک دانه شن هم نیستم)
اصغر فرهادی کلاه بزرگی بود که بر سر جشنواره های خارجی و بخصوص جنبش سبز گذاشته شد
پاسخحذفچرا
بعد از تقلب در انتخابات و شمارش آراء و اعلام پیروزی احمدی نژاد محسن مخملباف یک کنفرانس مطبوعاتی در اروپا برگزار کرد او در این کنفرانس مطبوعاتی شروع به افشاگری کرد بعد از این کنفرانس محسن مخملباف مغبوض جمهوری اسلامی شد و به طبع آن محسن مخملباف شروع به ادامه افشاگری هایش این بار در باره امپراطوری اقتصادی خامنه ای و زندگی سلطانی او کرد این اولین بار بود که کسی زوایای زندگی خامنه ای را زیر ذره بین برده بود و حتی نام اسبهای او را افشا کرده بود این افشاگری مثل توپ در رسانه های خارج کشور بخصوص کانالهای ماهواره ای پخش شد از آن طرف حنا دختر محسن مخملباف فیلم مستندی ساخته بود در رابطه با روزهای انتخاباتی و او این فیلم را از ایران خارج کرده بود پس رژیم از محسن مخملباف وحشت کرده بود و می ترسید که جشنواره های خارجی از محسن مخملباف و فیلم دخترش استفاده کنند و موجب آبرو ریزی بیشتر رژیم گردد پس رژیم با یک نفشه حساب شده اصغر فرهادی را قالب کرد و برای رسیدن به هدفش یک مچبند سبز را بر دست اصغر فرهادی کرد و در رسانه هایش چند فحش به اصغر فرهادی داد پس ملت گول خوردند و چون در آن روزهای آشوب و درگیرهای خیابانی همه جو گیر شده بودند پشت سر اصغر فرهادی ایستادند و به طبع آن جشنواره های خارجی هم برای کمک به جنبش سبز به فیلم اصغر فرهادی که اصلا ارزش چندانی نداشت امتیاز دادند و حتی در اسکار برنده کردند... حالا لطفا سری به فیلمهای اصغر فرهادی بزنید می بینید که در کارنامه فیلمهای اصغر فرهادی هیچ چیزی که به نفع ملت محروم ایران باشد وجود ندارد و حتی ایشان در یکی از فیلمهایش به شدت با ماهواره مخالفت کرده و آنرا ابزار تهاجم فرهنگی دانسته است
جمهوری اسلامی با این کاری که کرد یک کلاه بزرگی بر سر همه گذاشت و همینطور مانع افشاگری های بیشتر محسن مخملباف در رسانه های بزرگ غربی شد و از همه مهمتر مانع دیده شدن فیلم حنا مخملباف شد
دوستانی که در خارج از ایران هستند مثل دلیورانس و امید دانا و دیگران لطفا این مطلب را انتشار دهند با سپاس از میرور گرامی
قاسسسسم، قاسسسسسم ،،،،،،،، برو اون تفنگ منو بیاررررررررررررررر :)))
حذفاسدالله، تو کمتجربهای و خبر نداری. همه این کارها زیر سر این انگلیسیهای بیناموسه!
حذفدوست عزیز ناشناس که درباره اصغر فرهادی نوشتی من دقیقا باید چی رو منتشر کنم.
حذفامید دانا
ای کاش نویسنده این متن می توانست چهار سال پیش این مطلب را به گوش همه برسونه البته بازم دیر نیست اوناییکه وبلاگ دارن میتونند این مطلب را با سلیقه خودشون ویرایش کنند و بعدش اونو در فضای مجازی منتشر کنند تا دیگه ملت برای هر کس و ناکسی سینه نزنند
حذفبابک راد
دلیورنس
پاسخحذفسلام عرض کردم خدمت همه دوستان قدیمی
سوالی دارم و امیدوارم که جواب مناسبی بگیرم از همه دوستان، ما قرار هست در "میهن جوان" مرحوم، چه بکنیم که در فیس بوک امکان آن نیست؟ یک گروه اولیه، منسجم و فعال در فیس بوک می توانند بسیار موفق باشند چه برای فعالیت خود و چه تاثیر گذاری و داشتن یک برد قابل قبول. فیس بوک هم بی دردسر است و این همه اما و اگر هم ندارد، نه down می شود نه سایبری ها هر روز می توانند برای سرور و سایت مشکلی ایجاد کنند، خودمان هم که هستیم و بمرور اگر فعال باشیم و هدفمند، به تعداد افراد موثر افزوده خواهد شد. من از میرور دوست عزیز می خواهم که در فیس بوک گروهی را ایجاد کنند و شروع به عضوگیری در این گروه، نه صفحه شخصی بلکه یک Group ایجاد شود که از دید من تا الان هم در انجام این مهم کوتاهی کرده ایم.
ارادتمند
دلیورنس عزیز به نظر راهحل بهتری هست تا اینجور صبر کردن برای روزی که میهنجوان راه بیافته. فعلاً که به نظر هم زمان راهاندازی میهنجوان به بعدا از ظهور منجی عالم موکول شده و فکر نکنم بشه روی اون حساب کرد. حالا چه مشکلی دقیق پیش اومده رو نمیدونم اما با توجه به تجربههای قبلی میشه حدس زد که به احتمال زیاد مشکل فنی نیست و همون چیزهایی بوده که گریبانگیر دنباله و آزادگی و مشابه یا حتی تا حدی جدیداً برای بالاترین شده.
حذفالبته فیسبوک هم امکانات فعالیت دوطرفه مثل وب۲ یا حتی فوروم رو نداره و بیشتر مشابه وبلاگ هست، اما خوب از نظر نگهداری برای میرور گرامی به نظر راحتتر هست. منتهی باید دید نظر ایشون چی هست.
این هم کل داستان ایجاد و مدیریت کردن group در فیسبوک، مفت و مجانی، بی هیچ اما و اگری، همه چیز دارد
پاسخحذفhttps://www.facebook.com/help/418065968237061/
نه آقا ساسان می خواهد که یه هویی گم شود و بعد از مدتی.............. نه دوستان "میهن جوان" را لازم دارد که چقدر زحمت بکشند و هزینه کنند و وقت بگذارند بعد اینجوری بشود نه............... هزار تا از بالاترین بهتر هست ............ ظاهرا مسئله وب دو (امثالهم بالاترین و آزادگی) دیگر منتفی شده است، وقتی فیس بوک هست چرا وقت روی اینچنین چیزی بگذاریم؟ البته سایبریها خواهند آمد که مدیریت کردنشان بمراتب راحتتر از مدیریت این حرامی ها در جایی مثل آزادگی خواهد بود. منتظرم که دوستان آمده و گفته های من را تکمیل یا تصحیح کنند.
دلیورنس
دلیورنس
پاسخحذفاین هم به فارسی
http://pnu-club.com/showthread.php?53381-%D9%86%D8%AD%D9%88%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%88%DA%A9
http://cupofinternet.wordpress.com/2010/12/11/creating-group-in-facebook/
http://chb.blogfa.com/post/314/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AA%D9%86%D8%B8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%AC%D8%B2%D8%A6%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%88%DA%A9-%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1
با سپاس از دوستانی که بدنبال راه جدیدی میگردند و در تلاش هستند، راستش من هیچ تجربهای از فعالیت در فیس بوک ندارم، قبلاً یک حساب برای آزادگان آزادگی باز کرده بودم که بعد از چند روز آنرا بستند (بعضی از دوستان میگویند که بخاطر گزارشات هماهنگ و فلهای یک تعداد خاص بوده است) اما در همان زمانِ کوتاه هم، کسی به آنصورت راغب به فعالیت در فیس بوک نبود، این را بگویم که من باز هم اطلاعِ آنچنانی از فیسبوک و موقعیت سوق الجیشی و استراتژیک آن ندارم :))) با این حال باقیِ دوستان هم میتوانند در این باره نظرات خود را بگویند
پاسخحذفاین نکتهای که میرور عزیز هم گفتن قابل تعمل هست که یه مشکل اساسی فیسبوک هم اینجور گزارشهای فلهای اعوان و اعصار سایبری هست که میتونه کار رو دچار مشکل کنه.
حذفولی کلاً همه چی برمیگرده به اینکه آیا میرور عزیز هم فرصت و هم امکانات جای جدید رو به تنهایی دارن یا نه. متاسفانه بخاطر مشکلات امنیتی نمیشه به هر کسی اطمینان کرد و توی زیرمجموعه اون شخص فعالیت کرد. برای همین هم هنوز چشم به ایشون داریم که بلکه از این وضعیت خارج بشیم.
نگید هم دارم آیه یاس میخونم، ولی متاسفانه چون چند ماه هست که از Aplus عزیز هم خبری نیست و حتی فیسبوک میهنجوان هم آپدیت نشده به نظر مییاد که پروژه میهنجوان کنار گذاشته شده و شاید حالا حالا و شاید هم هیچ وقت موفق به دیدن فعالیتش نشیم. برای همین اگه بشه کار جدیدی کرد، میتونه روحیهبخش باشه. حیف هست این جمعی که هنوز آزادگی رو فراموش نکردن و اینجا حضور دارن، از سر ناچاری ناامید و پراکنده بشن.
دلیورنس
پاسخحذفممنونم از فری وویس عزیز و دوست عزیز میرور
باز هم عرض می کنم که تقریبا دیگر روی وب دو نباید حساب کرد، بالاترین را که می بینیم، تنها علت مشکلات پیش آمده به عدم مدیریت مربوط نیست بلکه کاربرهایی که حرفی برای گفتن داشته اند، عمدتا رفته اند فیس بوک، چون محیط بهتری دارد، ما چرا این کار را نکنیم؟
کار کردن و مدیریت group در فیس بوک، در لینک هایی که داده ام توضیح داده شده است، چه فارسی و چه انگلیسی، آقا میرور حداقل از من انگلیسی اش بهتر است، فارسی هم که آنجا هست و می شود خواند.
بی منت، رایگان، نه انتظاری باید کشید، نه ناگهان آقا ساسان گم می شود و نه ناگهانتر بی سر و صدا پیدا می شود. همه چی رایگان دست خودمان است. باز هم تکرار می کنم، چه کاری (و مشخصا چه کاری) در وب دو می خواهیم انجام دهیم که در فیس بوک امکان آن نیست؟ حداکثر مدیر گروه (میرور) دو تا چند ساعت باید وقت بگذارد و یاد بگیرد کار کردن با group را (بعنوان مدیر) و بقیه نیز یا بلد هستند یا در عرض نیم ساعت بلد خواهند بود.
freevoice عزیز، همان برداشتی که شما در رابطه با اعتماد به افراد دارید در مورد من هم صدق میکند و منهم حاضر به ریسک نیستم، قبلاً هم اشخاصی پیشنهاد ایجاد یک وبسایت را به من داده بودند و متأسفانه به دلیل ِ نداشتن شناخت از آنها نمیتوانستم پیشنهاد آنها را قبول کنم، در حال حاضر بسیاری از دوستان در فیسبوک صفحهای دارند ولی تمایلی به فعالیت حرفهای در آنجا ندارند و من هم نمی توانم کسی را مجبور به کار در آنجا بکنم، همانطور که در بالا عرض کردم، با یک گزارش فله ای، سیستم، حساب را میبندد و بعد از آن دستمان به هیچ جا بند نیست، ما باید به دنبال یک سایتِ مطمئن و با مدیریت شناخته شده باشیم تا با گرفتاریهایی مثل سابق روبرو نشویم، فعلا مجبوریم که با همین وبلاگ به عنوان یک پاتوق سر کنیم تا در آینده به آنچه که میخواهیم برسیم، سایتی را که آپلاس (نیما) قولش را به ما داده بود، ظاهراً در نیمه راه رها کرده است و تماس مجددی با من نگرفت، شاید سنگ بزرگی برداشته و از توانش خارج بوده و اینچنین همه ما را در انتظار باقی گذاشته است.
پاسخحذفمورد امینت رو به میرور گرامی کاملاً حق میدم و همه از جنس کسانی مثل یحیینژاد نیستن که در عین آشکار بودن کسی کاری باهاش نداشته باشه.
حذففیسبوک و مشکل گزارشش رو هم قبول دارم. یعنی موندم این مدیران فیسبوک هنوز فرق بین گزارش واقعی و گزارش سیاسی و فلهای رو نفهمیدن یا اینکه بوی دلار باعث میشه که نفهمن. بوی دلار وقتی حسین جان اوباما رو سرمست کنه دیگه زاکربرگ که هنوز بچه حساب میشه رو دیگه دیوونه میکنه و شاید خودش اطلاعات شخصی اعضا رو به عزیزان سایبری تقدیم کنه.
به قول میرور عزیز فعلاً توی همین کافه آزادگی، پاتوق کنیم تا شاید روزی گشایشی ایجاد شد و به جای بهتر رفتیم.
با عرض معذرت از اینکه نام دلیورنس عزیز در کنار نام freevoice عزیز از قلم افتاد، در واقع مخاطب من ایشان هم بودند.
پاسخحذفبا درود به همه دوستان ندیده...!
پاسخحذف...این نوشته شهاب گرامی را در همان روزهای اول انتشار در وبلاگ ؛ خواندم و بسیار هم پسندیدم و البته خیلی بیشتر ناراحت ،که چرا چنین دوستانی را همه وقت در دسترس ندارم تا از معلوماتشان بیشتر استفاده کنم و بیشتر بیاموزم.
درباره کلیت نوشته چیزی ندارم جز تحسین نویسنده ؛ منتها حالا که باب نقد باز شده ؛ در وهله اول باید بد بینی ام را ( هر چند که بسیاری مراجزو خوش بین ترینها دسته بندی میکنند! ) در مورد تعداد و وزنه جمعیتی مصریان به پا خواسته در برابر استبداد دینی برساخته اخوانی ها و تمایلات و خواست معترضین به مرسی ( ویا حامیان ارتش ) به عرض نگارنده برسانم.
...و در آخر هم ؛ هر چند که به بحث ربطی ندارد اما باید لزوم وقوع انقلاب را در ایران خاطر نشان سازم هر چند که ممکن است متهم به جبر گرایی شوم.
آنچه که در مورد حماقت ایرانیان در روند انقلاب 57 گوشزد شده لزوما به این معنی نیست که ایرانیان از آزادی هیچ ذهنیتی نداشته اند و با آن غریبه بوده اند....اینکه چه شد که چنین شد را هنوز بسیاری انگشت به دهن! مانده اند و خود رهبران انقلاب نمی دانند چطور به قدرت رسدند؟
اینکه ملت و نخبگان دچار اشتباه تاکتیکی و استراتژیکی شدند در این مورد که رهبری را به روحانیون سپردند بر کسی پوشیده نیست اما همه هم این را میدانند که تنها آلترناتیو روحانیت ( دکتر بختیار ) بسیار دیر به قدرت رسید و عملا کاری از پیش نبرد و فقط فرصت داشت که مهر شرمساری ابدی را بر پیشانی تحول خواهان و انقلابیان در پیشگاه آیندگان این مرز و بوم بکوبد.
.
.
.
روشان!!!