همه جا حضور دارد و این روزها بیش از هر جا در فضای مجازی. تجسم بیفرهنگی و
تحقیر آزادی بیان است. ستیزهجو، پرخاشگر، درشتگو و بیپرواست. آسان اهانت میکند
و راحت حرمت میشکند. گستاخی او را حد و مرزی نیست. با احساس شرم یکسره بیگانه
است. اگر قلم زمانی حرمتی داشت، او اینک از آن برای زخمزدن استفاده میکند، درست
مانند تیغهی چاقو!
نادان است ولی پرگو. نابخرد است ولی پرمدعا. ارزش سکوت و خاموشی را نمیداند.
بیش از هر چیز نسبت به جهل بیکران خود ناآگاه است، ولی الگوی مضحکی از «بهتردانی»
و «همهچیزدانی» است. دهانش را میگشاید حتا پیش از آنکه بداند چه میخواهد بگوید
و پیش از آنکه بسنجد خروجی این حفرهی عفن چه خواهد بود.
بی دلیل نیست که سخنانش زمخت و آزاردهنده است. هرزهگویی و هرزهنگاری را
«صراحت» میپندارد و آن را فضیلت میشمرد. فضای مجازی برای او حکم «چاله میدان»
را دارد. پس آمده تا «نسق بگیرد» و «رو کم کند» و به این آمدن خیلی هم میبالد. گر
چه نمادی از حمق است، ولی حماقت برای او پدیدهای است که فقط دیگران میتوانند آن
را مرتکب شوند!
در بیشتر موارد محصول خانوادهای بیفرهنگ و عقب مانده بوده و در مناسبات
خانوادگی اقتدارگرایانهای بالیده است. قطعا کودکی خوبی نداشته و با او بدرفتاری و
از او سوءاستفاده شده است. روحش از ناملایمات روزگار کودکی زخمهای عمیق برداشته
است. اکنون بطور ناخودآگاه آن زخمها و آسیبهای روحی را از چشم دیگران میبیند و در
پی تلافی و انتقامجویی است. بیهوده نیست که از تحقیر دیگران لذت میبرد و از زخمزدن
به دیگران خشنود میشود.
نیاز عمیقی به جلب توجه دارد. با بیقراری در پی «چشم و گوش رایگان» میگردد.
کافیست چند نفر در جایی گردآیند، تا او بسرعت خود را به میان آن جمع پرتاب کند و مطرح
سازد. فقط به چند تماشاچی یا اندک تشویقی نیاز دارد تا معرکهگیری خود را آغاز کند
و در آن محو شود. ولی هدفش فقط خشنود کردن تماشاچی نیست، بلکه همزمان خود را ارضا
میکند.
بیتوجهی به او برایش دردناک است. او همواره و به هر قیمتی باید در مرکز توجه
باشد. خرسندیاش زمانی تکمیل میشود که در جمع «یارانش» باشد، در میان موجودات مشمئزکنندهای
از سنخ و قماش خودش. در میان کسانی که تاییدش کنند و برایش هورا بکشند، کسانی که تملقاش
را بگویند و او را بالا ببرند، کسانی که او را ترغیب و تحریص کنند تا بیپرواتر فرافکنی
کند، اوباشانهتر به دیگران بتازد و بیآزرمتر به حرمت آنان تجاوز کند.
دچار خودشیفتگی است و عاشق خویشتن. همواره با دیدن تصویر خود در آینه لبخند میزند،
چرا که در آن موجود «ایدهآل» را میبیند. از بهرهی هوشی اندک خود همواره شگفتزده
است و آن را «نبوغ ذاتی» میپندارد! هرگز از رفتار و گفتار خود احساس پشیمانی نمیکند.
با انتقاد از خود بیگانه است. خود را معصوم و بری از خطا میداند. به توصیهها و
تذکرها بیتوجه است. او فقط یک چیز میخواهد: همانگونه بماند که هست.
نزاکت نمیشناسد. با جهان آدابدانی احساس بیگانگی میکند، چرا که در چنین
جهانی افراد فقط «حق» ندارند، بلکه همچنین «وظیفه» دارند. مدعیالعموم است و بر
جایگاه «دادستان جهان» تکیه میزند. با قیافهای حق به جانب از همگان راستگویی و
قانونگرایی میطلبد، ولی خود هرگز به آنها پایبند نیست.
گاهی موعظهی اخلاقی میکند و خود را به اصول وجدانی متعهد نشان میدهد، ولی آنقدر
بیاخلاق است و ناشیانه ایفای نقش میکند که خیلی زود خود را لو میدهد. گاهی نقش
میانجی را برعهده میگیرد، ولی در اصل آتشبیار هر منازعهای است. گاهی زبانی
دلسوزانه اتخاذ میکند، ولی چون نهایتا در پی ویرانگری حرمت آدمی است، با نخستین
تلنگرها، اتهامزنی و هوچیگری را جانشین دلسوزی دروغین اولیه میکند و مکنونات قلبیاش
را بیرون میریزد.
برای اینکه کسی برای دیگران قابل تحمل باشد، باید قادر باشد گاهی از خود فاصله
بگیرد و از دور رفتار خویشتن را بپاید و بسنجد. ولی برای او این فاصلهگرفتن مقدور
نیست. او آنچنان مجذوب خویشتن است و در خود استحاله شده که نمیتواند از خود اندکی
فاصله بگیرد تا با نگاهی انتقادی خود را برانداز کند. اساسا برای کسی که در مرکز
عالم ایستاده و همهی ثوابت و سیارات در مدار خود به گرد او میگردند، چنین امری
چگونه میتواند ممکن شود؟!
درست است که خشم، حسادت و خودپرستی همواره جزو خصوصیات آدمی باقی میمانند،
ولی انسان اجتماعی در تلاش است این ویژگیها را چنان محبوس و مهار کند تا وجودش
برای دیگران قابل تحمل شود، ولی او یکسره فاقد چنین بصیرتی است.
فضیلت به معنی انسان کامل و بی عیب و نقص بودن و تعهد بیچون و چرا به وظایف
اخلاقی داشتن نیست. فضیلت همزمان به معنی آنست که آدمی تلاش کند رذیلتهای خود را
مهار سازد. شخصیت آدمی از طریق یافتن چنین نیروی مهارکنندهای برجسته میشود. ولی از
او چنین انتظاری داشتن بیهوده است.
جمهوری اسلامی به مثابه حکومت روحانیان و اوباش، نسلی از این فرومایگان را در
دامان خود پرورده و روانهی جامعه و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی کرده است. قطعا
جملگی اینان سخنگویان و قلم بهمزدان بیواسطهی نظام حاکم نیستند، ولی بیتردید
همهی آنان محصولات جانبی و قانونمند این نظام سفلهپرورند و با فرهنگ آن سنخیت
دارند.
اینان با نیرویی ویرانگر، هم در جهان واقعی و هم در فضای مجازی، همواره در
مناسبات میان انسانها اخلال میکنند و بنیاد امر اجتماعی را سست و نهایتا ویران
میسازند. حضور اینان در هر محیطی، فضای گفتوگو را مسموم و غیرقابل تحمل میکند.
با چند ویژگی اساسی، میتوان شخصیت وبش را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بازشناخت:
هر آینه دیدید کسی بیپروا اهانت میکند و تهمت میزند و از تحقیر و هتک حرمت دیگران
لذت میبرد، کسی از ناکامی دیگران شاد میشود و آنان را ریشخند میکند، کسی خود را
به هر قیمتی در کانون همهی رویدادها قرار میدهد و به همه تحمیل میکند، و کسی با
پیگیری بیمارگونه، به بدبینی نسبت به دیگران، جو دشمنپنداری و توهم توطئه دامن میزند،
بدانید که وبشی دارد کارت ویزیت خود را به شما ارائه میدهد!
شهاب شباهنگ
آذر ۱۳۹۲
آذر ۱۳۹۲
یادداشت بالا چند ماه پیش در زمانی به رشتهی تحریر درآمد که فعالیت سایت آزادگی مختل شده بود و همین امر بهانهای در دست شماری از اوباش فضای مجازی قرار داده بود تا مسئولان و فعالان این سایت را آماج حملات کینهتوزانهی خود کنند. در واقع این نوشته در آن زمان واکنش من به آن حملات رذیلانه بویژه به دو تن از دوستان عزیزم بیگلاگ و میرور بود. با این همه در آن زمان ترجیح دادم برای کاهش تنشهای موجود، از انتشار آن خودداری کنم. ولی این اواخر میبینم که آن حملات و این بار به اشکالی تازه در وبلاگ دوستم بیگلاگ و نیز گاهی در این وبلاگ از سر گرفته شده است. بنابراین تصمیم گرفتم این نوشته را در اینجا و در پاسخ به همهی اوباش فضای مجازی منتشر کنم.
پاسخحذفشهاب
شهاب جان دلمون برای نوشته هاتون تنگ شده بود ممنون از شما و جناب میرور
پاسخحذفکاکا جان چشممان روشن به دیدارِ شما و بسیار ممنون از لطفتان
حذفبرای این مقاله از شهاب عزیز ممنون هستم و احساس مسئولیت ایشان باعث مباهات است، من فکر میکنم که تمام گفتنیها و آنچه که میبایست در خصوص این دسته از اوباش مجازی شمرد، در مقاله نگاشته شده است. حالات و صفات ذکر شدهِ اوباشان مجازی فقط به دورانِ خاصی خلاصه نمی شود و این روال کماکان ادامه دارد.
پاسخحذفتوجه! توجه!... بار دیگر نوشته ای پر معنا، دلنشین و هشدار دهنده از یکی از دوستان فرهیخته و دانای ما منتشر شد. شما عزیزان را به خواندن این نوشته پر مغز و محتوا دعوت می کنیم. من که شخصا جمله جمله آن را با لذت تمام، چشیدم و نوشیدم. دست مریزاد. و البته که کار این اوباش به همین جا ختم نمی شود و عرصه های بیشتری را طالبند. آفرین بر شهاب گرامی و دوستان خوشنام دیگر خودم.
پاسخحذفبدخواه مدخواه داشتید بگید خودم قیمه قرمه اش کنم به عصمت زینب!
من که باور نمی کنم آینه در بخش نظرات وبلاگ من اینجوری خرده حسابهاش رو با من تسویه کنه... اقا اگه دعوا داری پاشو بیا سر کوچه مون، چرا از دور فحش میدی؟
پاسخحذفhttp://upload7.ir/images/30387762014987152514.jpg
(شوخی با آینه جان بود، باور نکنید ها!)
برای جمیع مرضای اسلام، آرزوی شفای عاجل داریم. آمین یا رب العالمین.
با اجازه در فیسبوک باز نشر شد... با حفظ نام نویسنده و احتساب سود علی الحساب کپی رایت!
پاسخحذفبیگ لاگ جان، آنچه را که من بخواهم در خصوص این افراد بگویم، شهاب عزیز در مقالهشان نوشتند، بنابر این پاسخ تمام این افراد، همانی است که در مقاله آمده است :)
پاسخحذفبا درود به میرور گرامی
پاسخحذفو
همگی دوستان نادیده
با خواندن این نوشته بسیار آموختم و برخی از پرسشهایم درباره کردار اینگونه انسانها، پاسخ یافتند. نوشته را در بالاترین خواندم، اتفاقا، یکی از همینها، که نویسنده سایتهای زنجیره ایی وزارت اطلاعات است، بنام مستعار الف. مینوسپهر و در بالاترین بنام آبنوس فعالیت دارد، تنها پس از بستن حساب کاربری من در آنجا، بخاطر گزارشهای بسیارش، جرات کرد به وبلاگ بنده بیاید و هرآنچه شایسته خود او و نظامش هست، بنویسد. اتفاقا برای خانم هدیه و آذرک نیز، همین دشنامهای بسیار زشت را در وبلاگشان نوشت. بنده نمونه ایی از دشنامهایش را در آزادگی گذاشتم. ایکاش، سایتهای پارسی، مدیرانی داشت، که بسان کاربر میرور، از حق آزادی بیان همه دفاع و ستیز با لمپنهای هفت تومنی وزارت واجبی خوران را به پیش میبرد. نه آنکه حساب مزدوران ولمپنان رنگارنگ نظام اعدام، بمانند آب نوس را باز گذاشته و حساب براندازان تیرک اعدام را ببندد. پی آمد چنین روندی در سایت بالاترین که لینک را آنجا دیدم، نمایان است. در حالیکه گذشته های نه چندان دور، لمپنان رژیم این چنین جامعه مجازی، از جمله بالاترین را به وجود پلید خویش نیالوده و کاربران، بویژه بچه های عزیز درون کشور و زیر سرکوب و اختناق، در فضایی نسبتا خالی از دشنام میتوانستند به گفتگو نشسته و دمکراسی را حداقل در جامعه مجازی، نمادی از جامعه آزاد فردای سرنگونی فاشیزم دینی، برای نخستین بار تجربه کنند.
سپاس از شما
poison عزیز و گرامی، از توجه نیک شما به این مطلب و همینطور از لطفتان نسبت به خودم ممنون و سپاسگزارم
حذفمایل هستم که شهاب عزیز و دوستان گرامی بخشی از گفتگوها را به اینکه: "در مواجهه با این افراد چه روشی را باید در پیش گرفت" اختصاص دهند تا ببینیم پادزهر این انگلهای مجازی چیست؟
پاسخحذفpad zahre lompanism naboodie havaye tanafose an regime palide velayat va bar paee nezame democratic va azad ast ke ba jonbeshe gahr amize mardom mohaghagh mishavad
پاسخحذفbe omide rooze bidar va shoja shodane mardom
zende bad azadi
arman
گفتاری بسی نغز بود..پیداست که موشکافی نویسنده در مطالعه و بررسی مواردی از این دست که برای ایشان به کرات پدیدار گردیده سبب ساز نگارش و واکاوی این مسئله فراگیر بظاهر بغرنج و حل ناشدنی در فضای مجازی شده است.
پاسخحذفمتاسفانه برای همگان امکان وجود درک حقیقت،حوصله و فراغت تجزیه و تحلیل یک مسئله،عطش دانستن آن،بازآفرینی چراهای بی شمار در ذهن،گسست یک پرسش مبهم و پیچیده به چندین قسمت کوچک و حل کردن تک به تک اجزای آن و مسائلی از این دست وجود ندارد..وقتی در سطح فرادا چنین چیزی به تقریب، احتمال وجود ندارد باید دید در سطح جمعی و کلان وضع یک ملت به چه حالت است؟
همیشه افرادی هستند که فراتر از جمع می اندیشند..قوه رهبری در مورد یک مطلب و یا سیاست خاص را دارا هستند..برای خود جزایر کوچکی هستند که در عزلت روزگار می گذرانند..با خشونت و دریوزگی بیگانه اند..منتظر فرصتی برای ابراز وجود می مانند..خود قادر به ایجاد فرصت تنها در صورتی خواهند بود که زمینه آن فراهم باشد..نمی توانند در بین مردم عامی برای خود پایگاهی بیابند ولی در کنار همفکران خود قادرند نسق جدیدی بنویسند و نظم نوینی بیافرینند..داد و قال در مرامشان نیست..در آرامش کار می کنند و با حوصله بنایی ویران را از نو می سازند..تخریب در کارشان نیست..می دانند که میوه درختی که کاشته اند در کوتاه مدت به نتیجه نمی رسد ولی در میان مدت و یا دراز مدت نسلی را متحول می کند..برنامه ریز قابلی هستند ولی اسباب کار و حمایت لازم را ندارند..اهل داد و قال نیستند و نمی توانند با هوچی گری کار از پیش ببرند..به کادر رهبری ایراد می گیرند اگر ببینند راه به خطا می برد..چشم و گوش و نبض اجتماعی هستند که در آن زیست می کنند..
اینان می دانند که راه چاره یک ملت از تربیت صحیح می گذرد..تربیتی که نه خدایی است و نه اسلامی..نه مذهبی است و نه ملی..نه شاهنشاهی است و نه درویش گری.نه صوفی ستایی است و نه بهایی گرایی..نه زرتشتی است و نه گَبری..نه توده ای است و نه مجاهدی..نه مارکسیستی است و نه لنینی..این تربیت صحیح را پرورش دادن و همه گیر نمودن نیازمند تدوین و بازنویسی اساسی و زیربنایی ارکان آموزش و پرورش است..نیاز به تغذیه فرهنگی دارد..
وقتی دانش آموزی نمی داند میراث دار کدام محیط زیست است ولی اسامی امامانش را با تاریخ تولد و وفات می داند..وقتی عکس شاهشنشاه و آخوند بر اسکناس می چرخد بجای آنکه عکس یوز ایرانی و گوزن زرد که گونه ای نادر است..وقتی کودکی بجای سرگذشت شیرین وشیوای دکتر مجتهدی(مدیر دبیرستان البرز) سرگذشت خواب دیدن شاهنشاه و خطابه آلت الله شیخ فضل الله نوری را از بر می کند..تمامی اینها نشان می دهد که این آموزش و پرورش از پایه بیمار است و بجای یک نسل فرهیخته یک نسل خود شیفته و یا بیمار تحویل جامعه اش می دهد..عبارت خدا- شاه- میهن اگر یک ضلعش به جبر تاریخ حذف شود و ضلع دیگرش را تعریف جدیدی در برگیرد می شود خدا-آخوند-اسلام! آیا با آموختن چنین عباراتی می توان نسلی فرهیخته تربیت نمود؟!
اولین و مهم ترین تحول از آموزش کادر رهبری آن می گذرد..روشنفکر ما یا وابسته است یا خائن..یا نادان است و از پیراهن روشنفکری برای خود قبایی دوخته یا جملاتی طوطی وار را در قالبی بسیار سنگین زمزمه می کند،که دو منظور را دنبال کند:به سکوت کشاندن شنونده و مرعوب ساختن وی و همچنین خود را بسیار فاضل و دانا نشان دادن..حال کدام کادر روشنفکری باید رهبر تربیت نماید؟آیا رهبر از آسمان نازل می شود؟یا یک اندیشه وارداتی ناسازگار با کشور فضای آن را مسموم می کند؟
آموزش و پرورش رکن اساسی یک ملت است..آیا بجای دانستن مکان چاه جمکران و تاریخ احداث آن نمی توان مکان سمندر ایرانی را شناساند؟نمی توان بجای تور مرگ به جبهه های جنوب فرستادن، جهت بازدید آنان را به تور علمی بازدید از تالاب های کشور برد؟دریاچه زریوار ارزش کمتری از مقعد(مرقد) مطهر امام خمینی در جنوب تهران یا سنگ قبر ملکه مادر دارد؟!
چنین می شود که جوان تربیت یافته دوران شاهنشاهی با در دست گرفتن کتاب مارکس امال و ایده های خود را در خمینی می جوید و جوان تربیت یافته در نظام اسلام سالار امال گم گشته خود را در فحاشی به این و آن.
و فراموش نکرده ام که استثناهای کمابیش قابل اعتنا و درخور نسبت به صحت گفته های یاد شده در سطور پیشین به یقین از سوی دوستان مستند خواهد شد ولی فراموش هم نکرده ام که قانون علمی را چندین و چند استثنا از ارزش ساقط نمی کند..
علت رفتارهای فوق را باید در گذشته های دورتر از بقای نظام سی و پنج ساله جستجو کرد..این نظام در کنار تمامی تباهی و سیه روزی خود همچنین حکم کاتالیزوری یافته که نمود عینی بیشتری از علل پنهان و پیدای چنین رفتارهایی را نمود می دهد.
بازهم می گویم..چاره کار تغذیه فرهنگی است و پایه آن نگارش و تدوین اساس نامه یک ساختار آموزش و پرورش صحیح و بیطرف است...(کسروی)
با شادباش جشن یلدا به همه دوستان نادیده، بهترین راه برای حل مشکل اوباشگری مجازی، آن است که سعی کنیم خود یکی از آنها نباشیم... به نظر من البته! شاد باشید.
پاسخحذفبا درود فراوان به همه دوستان: کاکا، بیگلاگ، کسروی، پوئیزون و نیز میزبان سخاوتمندمان میرور که درب خانهاش همواره به روی دوستان باز است. شب یلدای خوبی داشته باشید.
پاسخحذفیلدای شما هم فرخنده... نفستان دمنده و قلمتان رونده باد!
حذفو بیگ لاگمان همچون میرور و سایر دوستان پاینده باد..وجودتان به ناز طبیب نیازمند مباد..اندیشه تان از گزند اهریمنان به دور باد..یلدایتان پرشگون باد و هستی تان پرامید باد..زنده باد و مرده باد، مدفون باد و همدلی و همفکری افزون باد..(کسروی)
حذفاستاد کسروی یلدای شما هم فرخنده... فقط انقدر "باد" مباد که خانه کاهگلی ما را "باد" محبت دوستان از جا کند!
حذفجسارت نغزی کرده و در پاسخ با استناد به رساله مرجع بزرگ تقلید آلت الله قوقول آبادی می گویم:" تفاوت است بین بادی که از مخرج(ماتحت) و همچنین گلو بر می آید و بادی که از کلام استخراج می شود..دوباد اول محصول مسلمین است و پاک و مطهر و مستحب که حضرت رسول بر آن تاکیید بسیار فرموده اند ولی باد آخر محصول کفاری است که اندیشه غیر اسلامی در سر می پرورانند و حرام اندر حرام..باد از مخرج و گلو مائده بهشتی است و باد از کلام کفار ماحصل عقل شیطان!"
حذفبنابراین جناب بیگ لاگ به گمانم شما به رساله آن مرجع بزرگ استناد ورزیده اید ولی در درک آن کلام بزرگ دچار خطا شده اید! این بادی که خانه کاهگلی شما را جاکَن نموده به یقین باد مسلمین است که از دوناحیه مطهرشان(که صد و هشتاد درجه نسبت بهم تغییر موضع دارند) بر می خیزد..بادکلام این حقیر را یارای تکان دادن یک اپسیلون عقل مش قاسم نیست..چه رسد به خانه مورد نظر شما!شاد باشید(کسروی).
برای آینه گرامی:
پاسخحذفچون تیر رها گشته ز چله شده ایم
مهمان شما در شب چله شده ایم
از برکت این سفرۀ رنگین شما
تا خرخره خورده، چاق و چله شده ایم!
:)))))))))))))))))))))
حذفای جانم :)))
با درود بیشمار به شهاب و میرور و دیگر دوستان
پاسخحذفبه گمانم شهاب گرامی راهکار برخورد با چنین جانورانی را در این نوشته پاسخ داده است: بیتوجهی به او برایش دردناک است.
او تلاش میکند با دشنام، "بازیش" را به زمینی بکشاند که خود را بدرستی ستاره آن میداند. از آنجا که "او همواره و به هر قیمیتی باید در مرکز توجه باشد" جدی نگرفتن و بی اعتنایی به هرزدریدگی و گنداب پرخاش اش، چاره است.
همانگونه که بیگ لاگ گرامی نیز به نیکی گفته اند، دستگاه آموزش و پرورش باید از بنیان دگرگون شود تا این پدیده پلید از میان ما رخت بندد. ترمینوس نیز درست میگوید که سرنگونی نظام فاشیزم دینی، نخستین گام در این راستاست. میبینیم که آخوند هم اکنون برای گسترش فرهنگ لمپنی که بخش جداناپذیر از آخوندیسم میباشد، با "حوزه" سازی گسترده تر مدارس کشور، آموزش و پرورش را هدف گرفته است. چرا که دانشجویان، در 16 آذر امسال، با شعار مرگ بر دیکتاتور، نشان دادند که دانشگاه هنوز زنده است. تا آنجا که خامنه ایی مجبور شد دوباره علیه دانشگاه تیغ بکشد و از زنده بودن آن بنالد.
ریشه لمپنیزم، در نادانی است. نادانی با جهل و خرافه و آخوند تنیده شده. هر که نیز به این رژیم آلوده شد، حال هر کیلو کتاب خوانده باشد، از ابزار "ضدفرهنگی" این رژیم با دگراندیشان و براندازانش بهره میجوید. "بی توجهی" و ایزوله ساختن آنان، در این برهه که هنوز آخوند بر اریکه قدرت نشسته است، چاره ماست. هدف نهایی سرنگونی نظام است تا با برپایی دستگاه آموزشی ایرانی، این فرهنگ یکبار برای همیشه از میهنمان رخت بندد.
سپاس از مهرشما
نوشتههای عزیزانی که پای این مقاله نظر دادن رو خوندم و الان موندم که نکنه نظر من در کنار صبحتهای سنجیده و ادبی عزیزان یه جور اسپم و اوباشگری حساب بشه و پروندهام از قبل هم خرابتر بشه.
پاسخحذفاما باید بگم صحبت بادام شد، بدجور هوس بادام کردم. منظورم این هست که صحبت اوباش فضای مجازی شد، یادم افتاد بپرسم که چه خبر از میهنجوان؟ متاسفانه به نظر که بنده خدا متولد نشده، نارس تلف شده یا به مشکل افتاده. برای این پرسیدم چون یاد قدیمها افتادم و دلم برای اوقات شیرین سر و کله زدن با اوباش مجازی تنگ شده.
به قول بابایی که حدیث جعلی از قولش زیاد نقل میشه ترجیح میدم توی سایت میهنجوان با اوباش سر و کله بزنم تا اینکه توی خونه پشت کامپیوتر بشینم و به تاریخ راهاندازی میهنجوان و مضرات اوباش فکر کنم.
و البته با عرض معذرت از همه بزرگان.
معمولاً من جملات تاریخیِ بزرگان را نقل نمیکنم چون همیشه جمله بندی آنها را فراموش میکنم و امکان اینکه نقل قول آنها بدرستی تعریف نشود از تکرار آن پرهیز میکنم و سعی میکنم که از جملات خودم استفاده بکنم :))))
پاسخحذفاما "مارک تواین" مطلبی گفته که تعبیر آن را نقل میکنم و میتواند زینت بخش این بحث بشود، او میگوید هیچوقت با یک فحاش بحث نکن چون نمیتوانی او را به سطح خود بکشی و بر او غلبه کنی، پس مجبور میشوی که خودت را همتراز با او بکنی و در اینجا چون او خبره تر از توست پس او پیروزِ میدان خواهد بود ،،،،،، البته من این نظریه را بطور کامل قبول ندارم(اصلا نمیدانم حالا که آنرا قبول ندارم پس چرا آنرا نوشتم) :))))))
از تک تک دوستان و شهاب عزیز سپاسگزارم ، شب یلدا بر همگی مبارک باشد
مهم نیست شما جملات تاریخی بزرگان را نقل نمیکنید. مهم این است که بزرگان جملات تاریخی شما را نقل میکنند. تازه ماخذ آن را هم ذکر نمیکنند تا به حساب خودشان گذاشته شود!!
حذفشهاب جان، یعنی این امکان وجود دارد که بسیاری از گفتههای تاریخی و ماندگار را من گفته بودم و خودم خبر نداشتم؟؟؟؟!!!!!! :))
حذفآقا بیکارید به کالبد شکافی اراذل و اوباش می پردازید؟ خودتان جایتان امن است، فکر فک و فامیل حشری اینجانب را نمی کنید چرا؟ عجب گیری کردیم ها1
پاسخحذفhttp://upload7.ir/viewer.php?file=62749292282916028835.jpg
باز خوب است گایش محترمانه صورت می گیرد. چه حالی داشته مسی طفلک!
از مطلبِ مفيدتان با اجازه استفاده كردم
پاسخحذفhttp://boudayebanafsh.wordpress.com/2013/12/21/36-%D8%A8%D8%B3%D9%8A%D8%AC%D9%8A/
دوست ناشناس،
حذفبر نویسنده منت گذاشتید. ولی خوب بود کامنتها و دیدگاههای خودتان را وارد متن نمیکردید و آنها را جداگانه درج مینمودید. اذعان میفرمایید که اگر قرار باشد هر کس دیدگاهها و تفسیرهای خود را وارد متنی کند که دیگران نوشتهاند، پس از مدتی دیگر از نوشتهی اولیه چیزی بر جای نمیماند!
من هم تصور می کنم کم و زیاد کردن جملات و برداشتها درون یک متن زیاد کار پسندیده ای نیست. میشد در قالب یک متن پیوست شده نظر شخصی رو هم دوست گرامی در انتهای نوشته درج می کردند... البته ببخشین فضولی می کنم ها!
حذفممنون بخاطر مطلب زیبا و بجایی که منتشر کردید.
پاسخحذفخیلی خوشحالم که میبینم جمع یاران آزادگی هنوز جمع هست. به امید روزی که یک بار دیگه در یک آزادگی جدید دور هم باشیم.
در ضمن اگه دوستانی هستند که برای اینکار نقشه دارند من هم داوطلبم.
پیشنهادم به این شکل هست که سایت رو از نظر فنی بازسازی کنیم و در اختیار مدیریت قرار بدیم تا دسترسسی ها رو بطور متناسب تغییر بده. به این شکل تیم فنی بعد از اتمام کار دیگر دخل و تصرفی در امور وبسایت نداره.
--
من فکر میکنم یک راه مقابله با اوباش نام برده اتحاد هست. نباید فقط سکوت کنیم تا فضا از کلمات متافن اوباش پر باشه.
بیاید سنگر آزادگی رو دوباره بسازیم!
یلدا و کریستمستون مبارک
سپاس
ژوبین
ژوبین
قار قار!کلاغه به خونش رسید..نیما به سایتش نرسید!(دو ایهام نغز بر این یک بیتی ناب در مصرع دوم موجود است:اول آنکه نیما رسیدگی به میهن جوان را به باد نسیان سپرده..دوم آنکه نیما هنوز در حال کلنجار رفتن با میهن جوان است و رفع اشکال فنی سایت در دستور کار وی قرار دارد و هنوز وقت افتتاح آن فرا نرسیده است.)
پاسخحذفالبته به گمان این حقیر سراپا تقصیر نیمای نازنین مصداق این ضرب المثل فولکلور آذری هم می تواند باشد که می گوید:"یک شعری سروده ولی در تنظیم قافیه آن گرفتار است(به وجه مثبت نه منفی آن توجه شود)"
جناب میرور نازنین چون شما اولین کسی بودید که عنوان نمودید میهن جوان در آتیه نزدیک افتتاح می شود،پس جسارت نموده و از شما می پرسم:"آیا اتفاق ناگوار و نگران کننده ای گریبان نیما را گرفته که هیچ اشاره ای از وی در صفحه فیس بوک ایشان نمی بینیم و یا اینکه جای نگرانی نیست و دل مشغولی های روزمره مانع از رفع اشکال میهن جوان است؟"(کسروی)
استاد کسروی جان
حذفآخرین تماسهای نیما با من حکایت از آن داشت که سیستم اشکالی پیدا کرده است که پیش بینی آن را قبلاً نکرده بود، بعد از انتظاری معقول، برای او پیامی فرستادم و جویای روند کار شدم که متأسفانه جوابی دریافت نکردم، از آن زمان تا این لحظه چند پیام دیگر برای نیما فرستادم که آنها هم بی جواب مانده است، متأسفانه اطلاعات من هم بیشتر از شما نیست و این انتظار طولانی من را هم کلافه کرده است و هیچ چارهای جز صبر در آن نمی بینم. خدایان به همه ما صبر ایوب عطا بکنند ! :)
سپاس از پاسخ نغز شما..امیدوارم هرچه زودتر خبری از سلامتی ایشان بدست آوریم..میهن جوان پیشکش مان..اگر ایشان خارج از ایران باشند که کمتر جای نگرانی است تا داخل آن!بازهم سپاسگزارم.(کسروی)
حذفدوستان نغز این تارنما چند صباحی است که این محفل را رونق نمی دهند..نمی دانم فسرده دل شده اند یا روزمّره گی همیشگی آنها را دچار روزمرگی نموده است؟نه مطلبی می نگارند و نه تحلیلی می گذارند..آیا ارزش گذاشتن یک مطلب فقط به آن است که تعداد بیشتری از آن بازدید کنند؟به گمان این حقیر اگر حتی یک نفر نوشته مرا بخواند و از آن چیزی بیاموزد(نه به غلط و گمراهی)مرا بس است..
پاسخحذفهمانگونه که اره قدس از کربلا می گذرد(!) می توان گفت راه میهن جوان از تارنمای میرور گرامی می گذرد..اگر اینجا مقدم هم گرامی نداریم و به پشتیبانی هم برنخیزیم دیگر چه انتظاری از هم مسلکان و هم پیالگان می توان داشت؟
شاید هم فیس بوک جایگزینی بی بدیل برای آنان شده که دیگر در این محفل رغبت حضور نمی یابند..(کسروی)
کسروی عزیز متاسفانه بیشتر بازدیدکنندهها شاید مثل من هست که برخلاف شما و عزیزانی مشابه شما، قلمی گیرا و جذاب ندارن که بتونن مقاله یا حتی نظر قابل خوندن بنویسن و ترجیحاً کنار گود به تماشا میشینن که بلکه فرجی حاصل بشه و جای بهتری برای تبادل خبر و نظر فراهم بشه و اونجا بیشتر فعال باشن.
حذفااین نظر لطف شماست..البته معتقدم قلم هرچه گیرا باشد وقتی مخاطب به آن وقعی نَنِهد و یا تاثیرگذار نباشد(به وجه مثبت)،همچون سیب رسیده ای است که بر زمین افتاده و بی فایده است..چراکه سیب وقتی مفید است که برای تغذیه چیده شود.
حذفمطلب برای نگارش و قلم فرسایی بسیار است..منتهای مراتب آنچه در آن تداخل می کند،نابسامانی های درهم تنیده ای است که می رود بنیان روح و روان فردی و جمعی را به پایین ترین سطح ممکن نزول دهد..
گاه در شورای ملی احساس می کنم درون کودکستانی هستم که مربی ندارد..گاه احساس می کنم قهوه خانه سرراهی است که برای اتراق چند ساعتی در آن سکنی گزیده ام..گاه صحبت هایی و افکاری رد و بدل می شود که مبتذل و بی پایه و بنیان است..سعی کمتری بر حضور دارم و سعی بیشتری بر واکاوی و روانکاوی افرادی که نه برپایه منش و بینش سیاسی،بلکه بر اساس و بنیان داد و ستد های بازرگان گونه ای به دورهم گرد آمده اند تا از این رهگذر ره توشه ای برگیرند و انبان خود را انباشته سازند..
من به شما حق می دهم و می دانم آنچه می گویید نادرست نیست..برخی در جمع شکوفا می شوند و برخی راه فُرادا گونه ای در پیش روی خویش می بینند.امیدوارم فرصت حضور در یک جمع سالم و دوستانه بر مبنای عقل و خرد شکل گیرد که منجر به شکوفایی یک اندیشه و بینش جمعی و سازمان یافته گردد..(کسروی)
http://debriiss.wordpress.com/2014/01/06/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%90-%D8%A7%D9%90%D9%88%D9%90%D8%B1%D9%84%DB%8C/
پاسخحذفبه یاد قدیمها!
بیگلاگ جان با درود،
حذفاینها هنرمندان دوران "تینایجری" شما و پرداد هستند و من و امثال من اصلا آن موقع به دنیا نیامده بودیم که اینان را بشناسیم. میرور هم آن زمان حداکثر کودکی ده یا دوازده ساله بوده و در کوچهها "خرپلیس" و "بیخدیواری" و "لیسپسلیس" بازی میکرده!
ولی از شوخی گذشته دست مریزاد به شما که منظما هنر و ادبیات و بویژه موسیقی جهان را به دوستان معرفی میکنید تا به افقهای فکری و معنوی تازهتری دست یابند. به حق میتوان گفت که شما یک شهروند جهانی یا جهانوند هستید، همان چیزی که در زبانهای غربی به آن "کاسموپولیتن" میگویند.
شاد و تندرست باشید
با درود خدمت شهاب گرامی و دیگر دوستان هم بند خودم، اختیار دارید شهاب جان. من که اهل این بی ناموسی های "کاسمو و اینا" نیستم. ولی خود من همین اواخر دارم هنر دهه های گذشته را تازه کشف می کنم و به زیباییشان پی میبرم. امید که مقبول افتد. شادکام باشید.
حذفجناب بیگ لاگ..بسی نغز بود..البته این دو برادر هیچ گاه از نظر استعداد و هنری به پای حضرت آلت الله استاد پروفسور دکتر برادر بسیجی محمود کریمی مداح مشهور کابوی گونه نظام ولایت مدار الهی نمی رسند که سه هنر برجسته اسلامی را یک جا در خود دارد..هفت تیرکِشی ، عربده کِشی و آدم کُشی!(کسروی)
حذفجناب کسروی،
حذفکسانی که در صحنهی نغز هفتتیرکشی آن مداح آدمکش اهل بیت حضور داشتهاند، گفتهاند سلاح را با چنان سرعتی کشیده که حتی نمونهاش در فیلمهای وسترن گاری کوپر و هنری فوندا و کلینت ایستوود هم دیده نشده است! حالا تصور کنید این آدم با چه سرعت برقآسایی میتواند لقمههای قیمهپلو نذری را از بشقاب به دهان منتقل کند!
برقراری دموکراسی و انتخابات آزاد را برای ایران لازم اما ناکافی میدانم، کشورهای جهان سوم نیاز اساسی به سکولاریسم و مدرنیته دارند. تنها با گسترش و تداوم این دو فاکتور اساسی است که جامعه از خرافات و عقب افتادگی دینی رهایی میابد و نهایتا دموکراسی و انتخابات آزاد نهادینه میشود. در شرایط فعلی، و نفوذ گسترده عقاید اسلامی در بین مردم، انتخابات آزاد به تنهایی نمیتواند تضمین کننده سکولاریسم و مدرنیته باشد (همانطور که ایران در 57 و مصر و تونس در 2010 سکولار نشدند) کشورهای مسلمان نیاز به نهادی دارند تا سکولاریسم را نهادینه کند، و از مدرنیته در مقابل دین و واپسگرایی حفاظت کند. برای مثال در کشوری مثل ترکیه ارتش که نهادی قدرتمند است دموکراسی را حفظ کرده است، و یا در جامعه عقب افتاده امارات شیخ مدافع مدرنیسم است و یا در کشوری مثل مصر قوه قضائیه قدرتمند تا حدودی میتواند از سکولاریسم حفاظت کند. در ایران نه ارتش و نه قوه قضائیه قدرت لازم برای مقابله با نهاد قدرتمند مسجد و تکیه ها با 1400 سال سابقه را ندارند، تنها نهادی که ریشه عمیقی در میان طبقات مختلف جامعه دارد و حتی سابقه حفاظت از سکولاریسم و مدرنیته را هم دارد نهاد پادشاهی است. نهاد پادشاهی با پشتوانه 2500 ساله، قادر است از سکولاریسم و مدرنیسم در مقابل مساجد و تکیه ها با 1400 سال سابقه پشتیبانی کند و در نهایت باعث نهادینه شدن دموکراسی شود.
پاسخحذفعین الله باقرزاده
در شهر به شما چه پیشنهادهای خوبی شده!
حذفدوست ناشناس من(اگر اشتباه نکنم باید امید دانا بوده باشید..این ادبیات نوشتاری در سبک و سیاق شماست که البته برگرفته از منابع دیگری است)..این گفتار نغزی که می فرمایید تنها جملات زیبایی است که از درون فاقد بن مایه کاربردی است و بیشتر به نظریه پردازی می ماند تا راهکار عملی..
حذفمن در شورای ملی هم پاسخ کامل و نسبتا جامعی به این تئوری دوخته شده در قامتی زیبا دادم و شوربختانه ملّقب به وفاداری به نظام اسپلامی گردیدم..چکیده آنچه در آنجا گفتم را در همین جا می آورم..شما مختارید که پس از مطالعه آن هرچه بخواهید مرا بنامید..این حقیر تنها از این بابت سپاسگزار است که وقت ارزشمند خود را صرف خواندن این سطور خواهید نمود..
1-پادشاه باید خِصلت و خصوصیات پادشاهی را داشته باشد..پادشاهی که خصلت و خصوصیتش اکتفا به گوش سپردن به ارائه گزارش و زندگی در قصر باشد حاوی چنین خصلتی نیست...پادشاه باید باهوش باشد..چنان باهوش که من افسر سابق گارد جاویدان با دارا بودن هوشی متوسط به نبوغ و هوش وی ایمان بیاورم و در رکابش باشم..در عالم حیوانات هم همیشه قوی ترین و باهوش ترین و شجاع ترین به عنوان لیدر و راهبر گروه و گله مطرح است..پادشاه حقیقی حتی اگر در لباس گدا هم باشد،حتی اگر از مملکتش اخراج شده باشد،حتی اگر اکثریت یارانش را از دست داده باشد، قادر به اداره کردن بازمانده افراد و به سرمنزل مقصود رساندن آنان خواهد شد..
2-نهاد پادشاهی در ایران یک نهاد تعریف نشده و حاوی عناصر بی تدبیر و بی خردی است که همواره در طول تاریخ منجر به سرنگونی آن شده اند و هیچگاه در بزنگاه تاریخ نامی از آنان در هیچ دفتر تاریخی نمی یابیم..اگر آخرین شاه ساسانی امور مملکت را به عرب دشداشه به کمر و برگُرده شتر می سپارد،فارغ از هرگونه پیش داوری باید گفت لیاقت نهاد پادشاهی را ندارد..اگر آخرین پادشاه پهلوی مملکت را ترک می کند و امور آن را به جبهه ملی می سپارد،باید گفت مناسب نهاد پادشاهی نیست..این مطلب فارغ از این پیش داوری است که پس با این گفته درصدد تخریب چهره آن شخصیت هستیم،اتهامی که بارها از روی نابخردی گویندگان آن گفته شده..
3-نهاد مسجد و اسلام در ایران نیرومند نیست..مشکل در اینجاست که نهاد پادشاهی ریشه دار نیست..تعدّدِ سالیان به تنهایی نشانه نیرومند بودن و یا ریشه دار بودن یک پدیده نمی تواند بعنوان ملاک قابل استدلال بیان و تفهیم شود.نهاد پادشاهی تمایلی به تربیت افراد و بیرون کشاندن آنها از منجلاب مذهب ندارد..مذهب همچون سیستم کمونیسم برای بقای خود بر روی توده های نا آگاه سرمایه گذاری کرده است..نهاد پادشاهی هم بهترین راه حکومت را تقسیم قدرت با مذهب و یا رام کردن نهاد مذهب و تحت سلطه گرفتن آن می یابد..چراکه کم هزینه ترین راه برای بقای خود را چنین می یابد..کمی به سکولار بودن آلت الله کاظمینی بروجردی و تاکید بر حفظ سلامتی ایشان توسط شاهزاده رضا پهلوی بیندیشید که بهترین مثال ممکن است..وقتی از ایشان سوال می شود که مذهب شما چیست؟می فرمایند مسلمان شیعه!
وقتی چنین می شود و بجای سرمایه گذاری درازمدت بر روی تربیت افراد به سرمایه گذاری کوتاه مدت و پرسود ده بر روی مذهب-که کنترل توده ها در دستان اوست- می پردازیم،در نهایت چنین قلمداد خواهد شد که نهاد مذهب بسی نیرومندتر از نهاد پادشاهی است! جالب اینکه سکولارهای کراواتی ملی مذهبی خادم در نهاد پادشاهی پهلوی و دانش اموخته همان نهاد، همگی برخاسته از نهاد مذهبی بودند!
4-انتخابات،نظام جمهوری،نظام پادشاهی،نظام پارلمانی برای کشوری چون ایران مفید نیست..هرکه برای خود سودایی دارد و فهم ناقص خود از مطلب را بهترین تفسیر موجود تاویل می کند.. اذهان آشفته بیمارگونه حاوی افکار سیاسی ناقص و مبهم گرفتار آمده در خود را هیچ یک از چهار گزینه ذکر شده در ابتدای این بند درمان نمی کند..بلکه صرفا حکم مُسکّنی است که چندصباحی آشفتگی را بجای درمان،پنهان می کند..دیگر اینکه شما نمی توانید با حفظ مذهب و یا هرعنصر دیگر بنای سکولاریسم مستحکم نمایید..عقربی که دائم در فکر نیش زدن و ازبین بردن شماست را چگونه می خواهید در باغ پرگل رها نمایید؟آیا زیبایی گلهای رنگارنگ آن عقرب را از نیش زدن باز خواهد داشت؟
اینها تنها چند بخش گزیده از گفتاری بود که مشروح آن را در شورای ملی مطرح نموده بودم..با سپاس.کسروی.
دفتر آلت الله هاشمی رفسنجانی به مناسبت درگذشت شادروان آریل شارون پیام ویژه ای صادر کرد:"بنام اکبر بخشنده مهربان..از درگذشت شارون بسیار غمناک و ناراحت شدم..وی با فروش اسلحه به من و احمد خمینی توسط واسطه مان یعنی کاشانی باعث پولدارتر شدن خودش و ما شد و جنگ ایران-عراق را طولانی تر کرد و آن را به هشت سال رساند..از اینکه امکان حضور در مراسم وی را بدلیل تحت تعقیب بودن خودم توسط اینترپل ندارم اندوهناک شدم..روحش شاد و جزو یکی از یاران امام دوازدهم محشور باد." (کسروی)
پاسخحذفبا درود خدمت آینه گرامی و دیگر دوستان و پوزش بابت کم پیدایی!! امیدوارم دوستان هر جا هستند و به هر هر کاری مشغول، چراغ دلشون پر نور باشه و شراب وجودشون گرم...
پاسخحذفضمنا ساس از لینکهای بالاترین آینه جان. شرمنده کردید.
با درود متقابل به بیگ لاگ جانِ عزیز
حذفمن فقط انجام وظیفه میکنم و مایلم که تعداد بیشتری از افراد بتوانند از مطالب وبلاگ شما استفاده بکنند، اما ظاهرا به قول غول عزیز, که در زیر یکی از لینکها کامنتی اینگونه گذاشته است، "چه "باند بازی" بازاری است!"
درود مجدد آینه جان، اینها بچه غول هم نیستند!
حذفضمنا پوزش بابت خطاهای املایی و انشایی کامنت قبل... بیسوادی است دیگر!
در یک خبر تایید نشده ولی نغز، یک مقام بلند پایه دولتی امارات مدعی شده که نظام مقدس الهی-ولایی با واسطه گری کشور عمان اقدام به واگذاری تنب بزرگ و تنب کوچک به امارات نموده است..البته در چند روز گذشته طی خبری خواندم که امارات از برداشته شدن تحریم های این نظام سراسر اسلامی ابراز خرسندی کرده بود!(کسروی)
پاسخحذفhttp://www.defensenews.com/article/20140115/DEFREG04/301150034/Source-UAE-Iran-Reach-Accord-Disputed-Hormuz-Islands
کسروی جان خوب نیست این همه دروغ بگویی آخه تو میگی در گارد جاویدان بودی پس باید سن تو بین 65 تا 70 سال باشه من میخوام بدونم تو در این سن و سال میای در آزادگی لینک مبیگذاری!!! میای در اینترنت مطلب میگذاری!!! آخه این همه دروغ درست نیست که میگی
پاسخحذفرک و راست بگو من عاشق توده ای ها هستم رک و راست بگو من عاشق کیانوری و همسر کیانوری هستم نه اینکه دروغ بگی
نکته بعدی اینکه من نه امید دانا هستم و نه ایشان را می شناسم بلکه چون از این کامنت بالایی خوشم آمده بود خواستم که دوستان هم استفاده کنند
نکته دیگر اینکه بنظر من بسیجی ها از تو بهتر هستند آخه اونها با یک ساندیس و یک کیک و بیسکویت حاضرند جان خودشان را برای رهبری بدهند اما تو باوجودی که بقول خودت در گارد جاویدان بوده ای و بهترین حقوق و مزایا میگرفته ای اما به پادشاه ایران خیانت کرده ای و من برای تو متاسفم
عین الله باقر زاده
بسی نغز است..تصور بفرمایید بنده شامورتی بازی می کنم..شما چرا آرسن لوپن شده اید دوست نازنین نادیده من عین الله خان؟!تصور بفرمایید که شما امید دانا نیستید!درآن صورت احتمالا بنده هم کسروی نیستم..
حذفنازنین من..بنده بارها هم به صراحت گفته ام که درگیر بیماری های جسمی خودم هستم..هنوز هم عوارض آنچه که در ابتدای عنقلاب اسلامی امت مسلمان بر من گذشت رهایم ننموده است..شما که جوان رشید و بالغ و فهمیده ای هستید چرا بجای مکشوف نمودن هویت من که اهمیتی هم ندارد نمی فرمایید با جمهوری اسلامی مبارزه ای جانانه بفرمایید؟ماشالله از این انرژی سرشاری که شما دارید آیا بهتر نیست در راه بهتری بجای تهمت و افترا مصرف شود؟
اما برای فهم بهتر مطلب بازهم می گویم و بارها گفته ام..همین توده ای ها بودند که در کسوت مذهب به دامان حضرت امامشان چسبیدند و موجبات انحلال و تیرباران افسران ارتش را فراهم آوردند..به خاطرات احسان نراقی اگر مراجعه بفرمایید حتما خواهید خواند که چگونه لیست بلند بالای افسران لایق اعدام را تهیه و تقدیم جناب خلخالی و دادگاه عنقلاب می نمود..
بازهم اگر شما می فرمایید بنده توده ای هستم،حرجی نیست..شما تصور بفرمایید اینگونه است..حداقل این تصور نادرست از ذهن شما بیرون می آید وبا حس خوشایند پیروزمندانه خویش، به احتمال قریب به یقین، سلول های خاکستری مغز شما مصروف مسائل مهمتری و بهتری همچون اکتشاف هویت من خواهد شد..اگر چنین است بنده را همانی فرض بفرمایید که در ابتدا فرموده بودید..
وصد البته یک طرفه به قضاوت نشسته اید و بنده را در دادگاه انقلاب ذهن خودتان محاکمه به اشد مجازات نموده اید..بله درست است که بنده در آن واحد خدمت کرده ام و از نزدیک با ایشان آشنا بوده ام(که بجای خود بماند) ولی صلاحیت تشخیص اینکه بنده به ایشان خیانت کرده ام یا خیر-با عرض ادب- در شما نیست و در حد صلاحیت دادگاه نظامی ویژه ارتش است..
و متاسفانه باید بگویم جمهوری اسلامی هرچند در بعد منفی، کفایت و لیاقت بیشتری نسبت به شاه مرحوم از خود نشان داده و با چنگ و دندان از موجودیت و قدرت خود دفاع می کند..در زمان شاه مرحوم ماشالله تمامی گروه های مبارز سیاسی در داخل کشور مشغول ضربه زدن به شاه بودند ولی ببینید آیا اکنون یک گروه سیاسی مبارزه طلب داخل ایران یافت می شود؟
هیچ می دانستید شاه مرحوم قادر نبودند یک سیبل پانصد متری را با گلوله مورد هدف دقیق قرار دهند؟کاری که از یک سرباز صفر انتظار می رود که انجامش دهد..آیا دارا بودن فرماندهی کل قوای مسلح در شان چنین شخصیتی هست؟
البته آخوند تایر بر سر دستار بر کمری که فرمانده کل قواست نیز از این بابت کم از همان شاه مرحوم ندارد..
ماشالله شاهزاده رضا پهلوی که اصلا نمی دانند کلت مگنوم چهل و چهار یعنی چه و یا چگونه در تاریکی و ظرف چهل ثانیه باید قطعات یک ژ- سه را سرهم کرد..
باید بجای حمد و ثنای گذشته بیاموزیم که چه بر ما گذشته و چرا چنان شده..بدور از حب و بغض و پیش داوری و قضاوت های یک سویه و خود را عقل کل مصروف نمودن..جناب امیددانا آموختن ضرورتی همیشگی است..
از جناب میرور بابت بازنشر این نظر دوست ناشناس آرسن لوپن مان سپاسگزارم..
درود بر کسروی گرامی.. جناب کسروی عزیز من هنوز جواب سوال خودم رو در مورد اخبارگوی مشهور صدا وسیما "محمدرضا حیاتی" که به گفته ی شما تیر خلاص میزده نگرفتم اگر لطف کنید توضیح جامع و کاملی در رابطه با این مزدور ولایت و جنایت های که این فرد خبیث مرتکب شده برای روشنگری و ثبت در تاریخ بفرمایید بسیار بسیار از شما ممنون خواهم شد در ضمن جناب کسروی من شما رو انسان وارسته و صادقی میدونم و هر حرفی که شما بزنید بنده در صحت گفته ی های شما کوچکترین شکی نخواهم کرد. جناب کسروی بزرگوار من بی صبرانه منتظر پاسخ شما هستم به امید دیدار شما در ایران.
حذفامید دانا
برخلاف روال زمان حال که تشکیلات منسجم یافته ای در اداره زندان ها،دستگیری ها،اعدامها و شکنجه ها اعمال می شود،در ابتدای عنقلاب حیوانات اسلامی-دوره اول تا اوایل دهه شصت-جو و شور و حال انقلابی به حدی بود که گمان می کردند هرچه بیشتر دستگیر و اعدام نمایند عطش انقلابی بودن فروکش نخواهد نمود..یادم هست در گذر از خیابان جاده قدیم در نزدیکی توچال ملایی بلندگو بر دست در خیابان با عده ای اوباش در پشت سر خود در حالیکه فریادگونه صحبت می کرد، عابران و رهگذران را تشویق به معرفی جهت دستگیری مفسدین فی الارض می نمود و می گفت دسته سیار انقلابی به وظیفه خود عمل می کنند تا اسلام و امام خشنود گردند و عنقلابی که بر پایه خون بدست آمده از دست نرود!در مابین آن دسته جوانی را دیدم که بدلیل قیافه خاص وی،چهره اش در نظرم به خاطره ماند..اسلحه بدست در حالی که در پشت آخوند با دیگر جوانان عنقلابی با قیافه ای خشمگین به مردم می نگریست.
حذفپس از دستگیری،در دادگاه های چند دقیقه ای که معمولا حکم به اعدام در آن قطعی بود همان شخص را مجدد دیدم که همانند مامور زندان در حال جابجایی افراد است.از میرغضب خودم که مامور جابجایی من بود پرسیدم :"این شخص جوان وخشمگین انقلابی کیست با آن چهره خاص؟"درحالیکه یک مشت و سیلی در همان حال بر صورتم در همان صحنه دادگاه اسلامی-انقلابی نواخته شد،برادر میرغضب فرمودند که او برادر حیاتی خوش صداست..در هنگام تسخیر(بخوانید تصفیه انقلابی) ساختمان رادیو تلویزیون با کلت کمری تعدادی از منافقین و مفسدین را در راهروهای آن ساختمان به جهنم واصل نموده است..در تلاوت قرآن هم در زندان برای ارشاد مجرمین فعال است..(طبق گفته همان برادر انقلابی میرغضب ،گوینده سابق رادیو ایران مرحوم تقی روحانی نیز از دستگیر شدگان و احتمالا شکنجه شدگان ایشان بوده).
این گذشت تا اینکه در لحظه موعود که دسته های چندین نفری در بیابان های اطراف تهران در مراسم پرشکوه اعدام ناشناس گونه می رفتند تا با مرگ گمنام خویش اسلام و امام را خشنود سازند،مجدد ایشان را دیدم که نسبت به دسته ماقبل ما که شاهد اعدامشان بودیم با لطفی اسلام گونه در حال تمرین تیراندازی به جمجمه مجرمین(همچون روش نازیها در آلمان آن روزگار) بودند..(لبخند رضایت خانم ابتکار هم در آن لحظه که مسئول دسته دیگری بودند فراموشم نمی شود)
بنده صدا به خاطرم می ماند بویژه صدای خبری یک صدای منوتون با طول موج خاصی است که قابل تقلید و تکرار هم نیست و همچون اثر انگشت، امضای منحصر به فردی است که برای شخص به یادگار می ماند..
هنگامی که پس از سالیان دور یک بار به خبر مرگ دژخیم بزرگ حضرت امام خمینی در بخش خبری گوش سپرده بودم،صدای شخصی بسیار به گوشم آشنا آمد..وقتی چهره وی را دیدم و مغز فرسوده ام تکانی بخود داد تا تصویر وی را بازسازی نموده و با داده های قبلی مطابقت نموده و امکان مقایسه بیابد، فهمیدم که ایشان همان جناب حیاتی مشهور خوش صدایِ تک تیراندازِ قاریِ قرآنِ عاملِ اجرایِ احکام خداوند در سرزمین اسلام هستند که معلوم نیست و نشد چه بر سر تقی رحمانی مرحوم آورده اند!
بنابراین حرف من تنها سندیت به عنوان یک شاهد زنده دارد و نه بیشتر..اینکه ایشان چه خدمات بزرگی در راه اسلام و مسلمین انجام داده اند را باید از خودشان پرسید!(کسروی)
جناب کسروی جان، جناب "عین الله باقرزاده" کامنتی برای شما فرستادند که کمی بوی خشونت میدهد :)) من تا آن زمان که کامنت ها، بحث را منطقی دنبال میکنند آنها را منتشر میکنم، اما اگر اشخاصی بخواهند با نامهای غیر شناخته شده و ناشناس وارد بحثهای تند و انگ زدن بشوند از انتشار آنها خودداری میکنم، مگر اینکه با نامی که برای همه آشنا باشد و در آن صورت انتشار کامنت اشکالی ندارد، این موضوع را قبلاً هم گفته بودم و حداقل این حسن را دارد تا مخاطب بداند با چه کسی در حال مبارزه است :)
حذفکسروی گرامی به احتمال زیاد تو داستان تصرف رادیو تلویزیون ملی ایران را که در همان روزهای بهمن 57 اتفاق افتاد با تصرف سفارت آمریکا که در سال 58 اتفاق افتاد و همینطور جنایت قتل عام زندانیان در تابستان سال 67 را همه قاطی پاتی کرده ای !!!!!!!!
پاسخحذفالبته با سن و سالی که تو داری خیلی نمیشود از سلولهای خاکستری مغزت بیشتر از این توقع داشت :)
به نظر من کسروی جان سعی کن در این واپسین روزهای عمرت یک مسجد ساکت و آرام را پیدا کنی و در گوشه این مسجد از خدا و از پادشاهان وطن پرست پهلوی طلب عفو و بخشش کنی شاید که حداقل در هنگام مرگ وجدانت آسوده شود
عین الله باقرزاده
دوست نازنین..اگر منظور شما همان است که بر خرمراد خود سوارید و از آن سواری می گیرید،لطفا این جانب را با آن بی نوا اشتباه نگیرید..و اگر منظور شما تخطئه من است که سودی از آن نصیب شما نمی شود و چیزی از من کسر نمی گردد و اگر منظور شما کسورات دماغی بنده است که اتفاقا این یکی را درست فرموده اید ولی نه تا بدانجا که چندین سال متفاوت از هم را قرین هم نمایم و داستان سرایی کنم!
حذفاما اینکه" پادشاهان پهلوی" را در "مسجد" ستایش نمایم و طلب مغفرت،پیداست که به ضمیر و مکنونات قلب من بصیرت کافی نیافته اید! این دو از جمله آثاری هستند که در کنارهم باید در موزه تاریخ جای بگیرند تا آیندگان بدانند که چگونه اتحاد نامقدس این دو سبب به گور خفتن فرهنگ و ادب یک ملت شد!(کسروی)
نظر نغزی فرمودید...بنده جناب باقرزاده را نمی شناسم ولی خط و نثر ایشان را نزدیک به حواریون جناب امید دانا در بالاترین دیده ام.ازاین که بگذریم،نیازی به خودسانسوری و پنهان کاری نیست..اتفاقا بنده از اشاعه این نظرات استقبال هم می کنم ،چون آن را محفلی برای اندیشیدن در روشی بهتر می یابم..اگر هدف از صحبت و نظر، غرض ورزی نباشد و مطلبی قادربه تصحیح کردن و آموختن بیشتر نظردهنده بوده باشد،خوشحال خواهم شد که عبارت "دیکته نانوشته غلط ندارد" را کمتر در اذهان افراد و کاربران مختلف ببینم..
پاسخحذفبقدر کفایت در سالیان زندان و در خارج از کشور تحقیر شده ام و توهین شنیده ام..بیش از آنی که بخواهم به معلول بیندیشم و خود را چون یکی از آنان کنم،سعی کردم و می کنم تا علت را دریابم و بر روی روش بهبود آن سرمایه گذاری کنم..گذر سالیان برمن ثابت کرد که شخص تحقیر کننده خود از حقارت و کمبودهای فراوان در رنج است و محفلی برای برون ریز آن می طلبد..انباشت سالیان محرومیت فکری و روحی را نمی توانید با سرکوب و تهدید و یا توهین متقابل درمان کنید.ملت ما درمان فرهنگی-فکری سالم می خواهد که اگر بخاطر مبارک تان باشد در پست پیشین یکی از پست های شما در مورد آموزش و پرورش بیطرف و نحوه سرمایه گذاری بر آن صحبت کرده بودم..(که البته خود بنده هم همیشه و همواره مشمول این مورد هستم و خواهم بود)
ضمن اینکه بنده بجای صرف نیروی فراوان جهت مبارزه سعی می کنم بدلیل کهولت سن از نیروی وارد شده برمن در جهت مخالف ولی با ترکیب بندی بهتری استفاده کنم..اگر بیاموزیم که توهین و تحقیر و تهدید و تکفیر از راهکار های یک مباحثه سالم نیست،آنگاه سعی می کنیم تا با افزودن دانش و معلومات ناقص خود چیزی بیاموزیم و داده های خود را به تبادل نظر بگذاریم..ضمن اینکه خطا بر من هم رواست و مستثنایی برآن نیست..
اما فرق است بین خطای عمد و سهو ناشی از بی دانشی و بی تدبیری ناشی از آن..
یک بار دیگر از شما سپاسگزارم..حتی اگر این خود شما بودید که این نظر را در همان قالب و جمله بندی و از زبان فرد دیگری گفته بودید،بازهم بر من منت گذاشته اید..که هرچه در خصومت بیان شود حقایق بیشتری در خود مستتر دارد و نیازمند بازسازی و اصلاح از طرف مخاطب است..
برای کسی چون من که از شخص شاه مرحوم مدال درجه یک شجاعت و شهامت شاهنشاهی گرفته دیگر گذشته که درصدد افزودن جاه و مقام و افزون بیشتری باشم..اکنون آن مدال را در قابی در منزل محقرم آویز دیوار تنهایی خود نموده ام..
چندی پیش در روزنامه خواندم که افسران قدیمی بلند پایه روسی اکنون جهت امرار معاش مدال های افتخار و شجاعت دوره کمونیستی خود را در خیابان به رهگذران طالب می فروشند و کلکسیون داران آنها را به مفت می خرند و در حراجی های این سوی آب به قیمت های گزافتری می فروشند..
سلسله ای که به تاریخ پیوسته و شخص مدال دهنده آن خود مرحوم شده و شخص مدال گیرنده ای چون من را کهولت و کسالت دربرگرفته و می رود که مبتلا به فراموشی هم گردد،دیگر چه ارزشی برای آن مدال و آن روزها باید قائل شد؟ارزش را باید در این جست که چرا چنان شد و راه های رهایی از تکرار مکرر حماقت و اشتباه یک ملت کدام است؟
در عجبم که برخی هنوز سنگ سلسله پهلوی بر سینه می کوبند و در توهم تاریخی خود غوطه ورند..گویی تریاک و تریاق ذهنی یافته اند و مدام به دیگرانی که از خواب آن دوره رهایی یافته اند می کوبند و می تارانند و یابویِ بی نوایِ بی علیقِ خیالِ خود را همچون اسب سفید بالدار می بینند ومی رانند! بگذریم که توده ای و مجاهد و چپی و ملی مذهبی و اسلامی و فئودال و ارباب و آخوند و مصدق چی و چند "واو" دیگر نیز بخت بهتری در رهایی از آن خیال خام خود نیافته اند!(کسروی)
جناب کسروی، آن دیدگاه را با اجازه خودتان منتشر میکنم، اما قصد من به هیچ عنوان خودسانسوری و پنهانکاری نیست، صحبت اصلی این است که چرا عدهای باید از افشای نامی که ما آنها را با آن میشناسیم خودداری بکنند و از تاریکی صحبت بکنند، اگر کسی به آن چه که میگوید اعتقاد دارد نباید از افشای هویت مجازی خودش بترسد، ما در این مکان به اندازه کافی مخفی و گمنام هستیم پس چرا باید در حالت مضأعف قرار بگیریم و این اساس بحث من است.
حذفجناب میرور حق با شماست..شما نیک تر از من واقفید که این دوره سی و پنج ساله افراد را دچار اسکیزوفرنی فکری نموده است(نامی که من بر این وضعیت می گذارم)..به چیزی فکر می کنیم که در واقعیت بر ضد آن تبلیغ می شود و می گویند چنان فکر کنید که ما می خواهیم..(مفید فایده خواهد بود اگر نقبی به کتاب جرج اورول تحت نام هزارو نهصد و هشتاد و چهار بزنم که برای این گفته مفید خواهد بود)..کوچکترین حاصل این وضع بروز سرطان های فکری گوناگون خواهد بود..حال شما انتظار دارید از این گذر چه احساس اعتماد به نفسی به مخاطب و یا نگارنده دست می دهد آنگاه که دائم دچار شستشوی مغزی گشته است؟ضمن اینکه این فرآیند شستشوی مغزی در زندانها و بازداشتگاه های فعلی در داخل کشور به نحو دیوانه واری صورت می پذیرد که اگر درسطح جامعه زامبی مسلمان داریم در این حالت زامبی های مسلمان گونه در خدمت نظام مقدس اسلامی بازتولید می شوند که حتی گاه در خارج از کشور فعالیت آنتن دهی و بیسیم گونه ای در خدمت نظام مقدس شان در پیش می گیرند..حال انتظار دارید چنین افرادی با توصیفی که نمودم برای خود پیله چند لایه ندوزند؟!کمترین چیزی که در زندان های مسلمان ساز فعلی در داخل کشور بر روی آن بخوبی فعالیت می شود حس عدم اطمینان و نظارت برادر بزرگتر در همه جا برآنان است،حتی پس از آزادی..حتی پس از خروج از کشور!
حذفسپاس بیکران من از شما جناب کسروی که مرا شرمنده کردید و پاسخ سوالم را بی کم و کاست دادید. کسروی جان باور کردنش بسیار برایم سخت است که حیاتی اخبارگو با ان چهره مظلومش چه موجود بی رحمی بوده و تیر خلاص بر شقیقه ازادی خواهان میزده.. و ببینید که ما با چه جانوران انسان صورتی طرف هستیم که در شورش پنجاه و هفت با جان شریفترین مردم کشورمان چه کردند و چه میکنند و الان هم که یکی شان برای ما هر شب اخبار میگوید و خود را بهترین ادم روی زمین جا میزند و وای بر ملتی که اخبارگویش تیرخلاص زن باشد وای..! کسروی گرامی محض اطلاع شما عرض میکنم که اقای عین الله باقر زاده و کامنت هایش به من هیچ ربطی ندارد و من او را نمیشناسم.. بنده حقیر در اخر هر کامنت اسم خودم را مینویسم و با اسم مستعار هیچ وقت کامنتی یا مطلبی نمی نگارم. ارزوی بهترین ها را برای شما انسان فرهیخته و ازاده دارم. پاینده ایران و ایرانی. امید دانا
پاسخحذف