دوستم برایم تعریف میکرد که دختر خواهرش بعد از گرفتن دو مدرک لیسانس برای ادامه تحصیل به یک کشور اروپایی رفته. بعد از حدود یکسال که دوستم به او زنگ زده تا احوالی از او بپرسه، از لابلای حرفهای او متوجه میشه که خواهر زادهاش روزه است. میگفت بهش گفتم دایی جون، خوبه که بابا و ننهات هر دو کافرند، چطور شد که تو اونجا یاد ماه رمضون افتادی؟ بعد افزود که خواهر زادهاش شروع کرد به بلغور کردن یه چیزایی، مثلا گفت من بخاطر دین و مذهب روزه نگرفتم و اصلا به این چیزا کار ندارم، فقط برای تهذیب نفس و بالا بردن اعتماد و...... خلاصه با اینجور حرفها میخواست روزه گرفتناش رو توجیه کنه. دوستم گفت وقتی دیدم خواهر زادهام داره کم کم به عالم هپروت وارد میشه و هذیون میگه، بهش گفتم دایی جون اینا رو ول کن، از درس و مشقت بگو!
بعد دوستم رو به من کرد و گفت: نمیدونم این چیه که مثل کنه بهش چسبیدیم و ولش نمیکنیم . اگه اونم دنبالمون نباشه ما ولش نمیکنیم! انگار ژنش تو وجودمون هست و بهش دخیل بستیم. مثل یه اژدهای خفته است که ظاهرا خودمون هم از وجودش خبر نداریم. اگه روزی روزگاری هم بتونیم از این بساط خلاص بشیم، اون ژن ممکنه کار خودش رو بکنه و دوباره به یه اژدها تبدیل بشه.
با این حرفهای دوستم یاد فیلم "پارک ژوراسیک" افتادم. دانشمندی با پرورش "دی ان ای" یک پشه فسیل شده که خون دایناسور رو خورده بود، موفق میشه بعد از میلیونها سال دوباره دایناسورها رو بوجود بیاره و بلای جان خودش وهمکارانش بکنه. با خودم فکر کردم که سکولاریسم هم احتمالا برای ما یه مسکن موقته. اژدهای خفتهای که در وجودمون ازش نگهداری میکنیم، فقط کافیست که زمانی به یک دلیل یا با یک محرکی از خواب بیداربشه و ما مجبور بشیم تاریخ رو دوباره تکرار کنیم. داریم این ژن رو نسل به نسل به هم منتقل میکنیم و خبر نداریم.
بعد دوستم رو به من کرد و گفت: نمیدونم این چیه که مثل کنه بهش چسبیدیم و ولش نمیکنیم . اگه اونم دنبالمون نباشه ما ولش نمیکنیم! انگار ژنش تو وجودمون هست و بهش دخیل بستیم. مثل یه اژدهای خفته است که ظاهرا خودمون هم از وجودش خبر نداریم. اگه روزی روزگاری هم بتونیم از این بساط خلاص بشیم، اون ژن ممکنه کار خودش رو بکنه و دوباره به یه اژدها تبدیل بشه.
با این حرفهای دوستم یاد فیلم "پارک ژوراسیک" افتادم. دانشمندی با پرورش "دی ان ای" یک پشه فسیل شده که خون دایناسور رو خورده بود، موفق میشه بعد از میلیونها سال دوباره دایناسورها رو بوجود بیاره و بلای جان خودش وهمکارانش بکنه. با خودم فکر کردم که سکولاریسم هم احتمالا برای ما یه مسکن موقته. اژدهای خفتهای که در وجودمون ازش نگهداری میکنیم، فقط کافیست که زمانی به یک دلیل یا با یک محرکی از خواب بیداربشه و ما مجبور بشیم تاریخ رو دوباره تکرار کنیم. داریم این ژن رو نسل به نسل به هم منتقل میکنیم و خبر نداریم.
البته تیرانوسور یا همان «تیرکس» فیلم پارک ژوراسیک، در برابر هیولایی به نام اسلام، مثل یک عروسک ظریف و کوچولو و دوست داشتنی است!
پاسخحذفشهاب جان، یاد فیلم قیصر افتادم که میخواست کریم آب منگول رو به خاطر اینکه خواهرش رو بی سیرت کرده بود بکشه، ولی قبل از اون به ننهاش قول داده بود که اونو به پابوس امام رضا ببره، این وسط مسط ها هم به کافه و تماشای رقص نیناش ناش و عرق خوری هم میرفت، خلاصه این پارک ژوراسیکش منو کشته بود :)
حذفبا درود به دوستان گرامی
پاسخحذفاین متن بیش از هر چیز، بیانگر سطحی نگری و کلی گویی، عدم احترام به آزادی اندیشه و عدم احترام به فردیت و خود فهیم انگاری همان دایی است که بدون توجه به شخصیت و روحیه خواهر زاده در خارج از کشور فورا" همان چیزی را از این برخورد بیرون می کشد که می خواهد! این برخوردها و سطحی نگری هاست که بین افراد فاصله می اندازد و درک عقاید و آرای دیگران را که گام اول در مفاهمه و همدلی است، غیرممکن می سازد.
پیداست تا متوجه روزه گرفتن خواهرزاده شده دیگر به گفته های او گوش نداده و مطابق فهم خودش، که معلوم نیست بیشتر از فهم خواهرزاده اش باشد و بدلیل مسایل و عقده های این سالها، فورا" انگ وذهبی بودن و هپروتی بودن را زده و بالاتر، فهیم تر و عاقل تر بودن خودش را نشان داده!
ضمنا" سکولار بودن که به معنای بی دین بودن نیست!
چیزی را که مبلغان دین و علی الخصوص مبلغانِ دین اسلام به تزریق آن مشغول هستند این است که برای بشریت تنها راهِ خوب و پاک بودن فقط از طریق دین میگذرد. هیچ چیز برای دین بهتر از این تبلیغِ خود کردهِ بشری نیست که از ژنِ ژوراسیکی خود برای توبه کردن و بازداری از خلاف و جرم استفاده بکند و برای دیگران این خلاقیت خودش را به نمایش بگذارد،
پاسخحذفهدف از این نوشته چیست؟ در حالی که امواج دوری و بیزاری از سوء استفاده از دین در جامعه ایرانی هر روز بیشتر روحانیان حاکم را می آزارد و می ترساند این نوشته، با یک برداشت سطحی از یک برداشت سطحی تر از یک مکالمه تلفنی از راه دور می خواهد بگوید ایرانی دارای ژنی است درمان ناپذیر از اعتقاد کورکورانه به مذهب ولو تحصیل کرده باشد و در خارج از کشور در مواجهه با دنیا مدرن. واقعا" این بازتابی درست از جامعه و جوانان امروز ایران است.
پاسخحذفاگر هدف فقط یک یک همدلی محفلی از "غیر بودن"، "سطح بالا و فهیم بودن" در میان توده مردمی ژنتیکی نافهم و متعبد باشد برای تمسخر و خندیدن لحظه ای و دق دلی در آوردن بابت همه این سالها رنج دگراندیش بودن و تحمل نشدن، بحثی نیست ولی بهتر نیست بجای مطالبی این چنینی، که ترویج منفی نگری و بی ثمر بودن هر گونه کنشی بدلیل "ایرادات ژنتیکی ایرانیان" (نقطه مقابل نوشابه باز کردن برای ایرانیان با تمسک به تاریخ کهن و...) است مطالبی هم در رابطه با"تحلیل و تفسیر تغییرات و تحولات مثبت جامعه ایرانی" درج شود.
یکنفر ناشناس نویسنده دیدگاه پیشین
متن بالا تصحیح می شود
پاسخحذف"واقعا" این بازتابی درست از جامعه و جوانان امروز ایران است؟"
یه خاطره هم من بگم :
پاسخحذفسال 78 یه شب ماه رمضون رفتم خوابگاه دانشجوئی به دعوت یکی از دوستان
خوب طبیعتا دیالکتیک های روشنفکری و بحث های داغ خوابگاهی تا نیمه شب حول سه سوژه همیشگی دیانت و سکس و سیاست ادامه داشت .
یکی از روشنفکران خوش بیان اون جلسه که پیشتر سعادت آشنائی با ایشون رو نداشتم پیرامون ارتباط بین سکس و دیانت و سیاست آخوندی به نقل خاطره ای شخصی پرداختند از این قرار که ماه رمضون یکی دو سال قبل با تنی چند از دوستان دختری رو برای گفتمان سکسی به باغی برده بودند و بعد از نشست مقدماتی چون کاسه صبرشان لبریز و میل جنسی اشان سرریز شده بود ادامه نشست رو به تختواب و تغییر فرم آن به حالت افقی کرده بودند که بانو پاسخ می دهند :
"خیر ، یکی دو ساعت دیگر باید صبر کنید"
فرهیختگان جمع برآشفته بودند که چرا و به چه دلیل آیا ؟
آری ایشان روزه تشریف داشته و سکس مبارک رو منوط به شنیدن آوای ملکوتی اذان و خوردن افطاری دانسته بودند .
و اینچنین بود که روشنفکران خمار آن جلسه متحیر از نقش بی بدیل اسلام فحش ها نثار محمد و آلش کرده و ساعتها به مکیدن سماق مشغول گردیدند .
بیخود نیست که میگن دین افیون توده هاست، حماقت ملت ما حد و حساب نداره، من به شخصه اگه فرزندی داشته باشم که اینچنین بخواد حماقت به خرج بده آنچنان اردنگی بهش میزنم که بره با همون بزرگان دینش محشور بشه
پاسخحذفNoandish
با درود فراوان به بانو "یکنفر" گرامی و سپاس از نظریات شما ،
پاسخحذفلازم است سخن اول را با این جمله آغاز کنم که من در متن نوشته شده به دلیل اینکه میدانستم معنای سکولاریسم به بی دین بودن منتهی نمیشود، لذا از آن فقط به عنوان مسکنِ موقت یاد کردم، زیرا میدانستم که این دارو از خاصیتِ نابودیِ ریشهِ درد برخوردار نیست و هر آینه بر اثر یک اتفاق و تحریک، اثر آرامش بخش خود را از دست خواهد داد و باعث بیداری اژدهای خفتهِ درون خواهد شد.
تجربه ثابت کرده است آن چیزی که همدلی و مفاهمه را بین افراد بی اعتقاد به دین و مؤمنان را بوجود نمی آورد همان رفتارِ نادرستِ افراد پایبند و اسیر در دستان دین بوده است. ریشه دردِ امروز جامعه به گذشته بر میگردد که با یک تلنگر در ۳۵ سال پیش فریاد همه را در آورد. آنچه که خودش را بر ما تحمیل کرد و بی احترامی به عقاید را باب کرد همین ژن نهفته و مخفی شده در وجود آدمیان بود که به ناگهان رشد کرد و باعث نابودی خود و دیگران شد.
اگر فرض شما در رابطه با "سؤ استفاده از دین" را بخواهیم جدی بگیریم چه تضمینی برای نسلهای بعدی وجود دارد که دوباره اینچنین نشود. ترسِ مردمِ معتقد به دین از عقوبت و طمعِ رسیدن به بهشت همواره برگ برنده مبلغان مذهب و سود جویان بوده است. زنده نگاه داشتنِ حتی یک سلولِ ضعیف از هیولای دین در وجود هر انسان، آرزوی هر دین فروشی است که در فرصت مناسب از این ضعف استفاده کرده و با دادن جان تازه به آن سلول و تکثیر آن به خواسته همیشگی خود دست یابند.
نابودی این رژیم و مرگ آخوندهای آن، پایان فساد و جنایت نیست، باید زمینه پرورش رژیمهای این چنانی و علل تولد آخوندهای آنرا از میان برداشت. من با آگاهی از تعصبی که شما بر مردم ایران دارید احساس میکنم که مطلب من را با سؤ برداشت دریافت کردید. صحبت از منفی نگری و نکوهش و تمسخرِ ایرانیان نیست، بحث من به تاریخ کهن اشارهای ندارد، من از یک درد مزمن و تضادهای درونی انسانِ ایرانی سخن میگویم که در گذشته به وقت محرم و رمضان دست از عرق خوری میکشید و چاقویش را غلاف میکرد، هیئت و تکیه راه میانداخت و نذری به در و همسایه میداد و بعد از پایان این دوران زندگی روزمره خودش را دوباره دنبال میکرد. برای من دو شخصیت بودن یک انسان و تضاد درونی او قابل درک نیست و اعتقاد دارم که باور به دروغی بزرگ به اسم دین هر چقدر هم که کمرنگ و ضعیف باشد در زمانیکه فرصت یاغیگری بدست بیاورد چهره واقعی خود را نشان خواهد داد. مطمئن باشید آنزمان که دین مهربان است دوران ناتوانی خود را طی میکند ،،،
با درود به همه دوستان گرامی
پاسخحذفامیدوارم ابراز عقیده هیچ یک از ما تحت ناثیر تعصب بر "مردم ایران" و یا تعصب "در مخالفت با دین" نباشد. شاید بهتر باشد بجای دین دار، دین هدف باشد و کمی و کاستی دین را نقد کرد. بهر حال به شما مطالعه متن سودمند زیر را پیشنهاد می کنم البته اگر حوصله داشتید.
وب و کنشگری خلاق، توصیه ها و روش ها
https://ieknafar.wordpress.com/2013/08/07/%D9%88%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DB%8C/
"اصل های راهنما برای کنشگری کامیاب"
1. مردم، فرهنگ و عقاید آنها را تحقیر نکن.
کنشگر موفق از خوارداشت جامعه هدف، پرهیز می کند....
7.گام کوچک، هدف بزرگ
تخت گاز نروید! حداکثری آرزو کنید، حداقلی فکر و کار کنید! هر راه درازی، گام به گام طی می شود. هر خانه بزرگی، آجر به آجر ساخته می شود. صبور باشید و پیگیر.
ضمنا" دوستان چرا در توییتر عضو نمی شوند؟
یکنفر ناشناس که مایل است برای همگان(به استثنای دوستان) ناشناس بماند!
یکنفر گرامی
پاسخحذفگام برداشتن به سوی روشنگری و خردگرایی و در کنار آن آموختن و آموزش این پدیده را نمیتوانیم تعصب بنامیم، بر عکس باید کسانی را که در نگهداری خلافِ آن کوشش میکنند متعصب نامید، من باز هم به متن اصلی بر میگردم و این سوال را مطرح میکنم که کدام یک از ما با اختیار خود مسلمان شدیم؟! . آیا غیر از این است که این امر از بدو تولد به ما تحمیل و فروخته شده است و بر اثر مرور زمان به سبب ترس از جریمه شدن و وعدهِ تشویق، مجبور به نگهداری آن شدیم؟ اصلا دین از جان ما چه میخواهد؟
به چالش گرفتن عقایدی که مخل آسایش و آرامش دیگران باشد، تحقیر نام ندارد. این صفت را تنها مروجان و سودجویانِ دین فروش برای جلوگیری از مقابله با خود بکار میبرند تا از آن به عنوان سپر استفاده بکنند.
هدف از روشنگری و تشویق به خردگرایی، نه تنها نمیتواند خوار داشتِ جامعه باشد بلکه برعکس، ارج نهادن به ارزش والای انسان و پرورش اندیشه او است .
بادرود به شمادوست گرامی
پاسخحذف1. همانطور که در پاسخ من به روشنی بیان شده به نظر من: الف) پیشداوری شتابزده مردود است. ب) نقد باید به دین باشد نه به دیندار، روزه گرفتن امری شخصی است و افراد باید در اعتقاد ذهنی و عملی به دین خود آزادی داشه باشند یعنی حتی خودشان و شخصیت شان مورد کنایه و طعنه تحقیرآمیز قرار نگیرد. "کسانی که با اردنگی می خواهند دین یا بی دینی را تحمیل کنند مسبب اصلی خشونت های بعدی در واکنش به اردنگی هستند!" ج) مشکلاصلی بنظر من نه دین، بلکه استبداد رای و از آن بدتر "من می فهمم و دیگران نمی فهمند" و "همه چیز باید همان باشد که من عقل کل می گویم" است. دین و بویژه اسلام در جوامع دیگر چهره ای چنین خشن و مداخله جو ندارد. بلکه قضاوت در مورد مومنان و حتی غیرمومنان را به خدا در روز داوری سپرده و سایرین را بدلیل همسطح دانستن انسانها(که جایزالخطا هستند و همگی به یکسان گناهکار تا در روز داوری تفاوتشان معلوم شود) از داوری منع کرده چه رسد عمل براساس داوری مبتنی برعقل ناقص انسانی در برابر عقل بیکران خداوند!
2. دین در هر جامعه به مثابه یک امر جمعی تابعی از رشد و توسعه انسانی است. دین در جوامع توسعه یافته چهره ای انسانی دارد و غیرمداخله جو(و در حال عقب نشینی در برابر دانش) برعکس در جوامع بسته و محروم از دانش روز، چهره ای خشن و غیرانسانی دارد، مرکب سودجویان و شیادان است برای استثمار و به بازی گرفتن دینداران. پس مشکل اصلی استبداد است ساختار استبدادی و... یعنی اگر ساختار جامعه استبدادی نباشد(نه لزوما" فقط حکومت) و راه دستیابی به دانش بویژه علوم بطور کلی و علوم اجتماعی بطور اخص باز باشد، همگان از طریق ماهوراه و اینترنت در تعامل و تبادل اطلاعات با سایر جوامع باشند تغییرات گفتاری و رفتاری مثبتی ناگزیر است. نباید تجربه هیا تاریخی را فراموش کرد:
وقتی با زور، پلیس و باتوم حجاب برداشته شود با زور، پلیس و باتوم، دوباره حجاب گذاشته می شود(و هر دو ناموفق و هر دو در جهت سرکوب زنان)
3. همانطور که در دیدگاه آخر، گفتم کنش اجتماعی قواعدی دارد که یادگیری و بکاربستن آنها به نفع اهداف و مقاصدکنشگر است و مهمترین و اولین آن، احترام به انسان هاست(نه لزوما" احترام به عقاید آنها) و اصل آزادی. اگر هدف مبارزه با "مسلمانان" باشد یک کنش مناسب است و اگر هدف مبارزه با خرافات و ...کنشی دیگر. روشن است که درستی هر کنشی بعد از سنجش فاصله واکنش مطلوب و واکنش واقعی می تواند ارزیابی شود، من در برخوردهای روزمره متوجه شدم این شیوه نه تنها بسوی هدف پیش نمی رود بلکه سبب کمک به کسانی می شود که با شیادی از امر مقدس، ما را به اینجا کشانده اند.
البته صلاح خویش خسروان دانند. شما می توانید با هر توجیهی در وبلاگ خود از این دست متون کار کنید. من آنچه شرط ... بود گفتم.
ناشناس
یکنفر گرامی، دیدگاه من به ویروسی که نام دین بر خود گذاشته کاملا مشخص است و در نتیجه انتقاد من مشخصا به عاملان و حاملان و ناقلان آنها بر میگردد. شما از من میخواهید در سرزمینی که این ویروس رشد پیدا کرده و در حال نابودی آن میباشد به عوامل انتقال و میزبانان آن کاری نداشته باشم چون آنرا توهین و تحقیر به آنان میدانید!! اما دخالت همین عوامل به جزئیترین امور شخصی انسانها را تحقیر نمیدانید و به اسم مردم داری در صدد دفاع از آنها بر میائید. متأسفانه این همان حربه است که عدهای از حامیانِ ویروسِ دین، برای حفظ آن، در حال تلاش میباشند
پاسخحذفزمانی ما میتوانستیم پذیرایی از ویروس دین را امری شخصی تلقی بکنیم که تجربه بیماری و نابودی از آنرا نداشته باشیم، اما الان که آنرا شناخته ایم، دفاع از دین یا بی تفاوت بودن نسبت به آن بی معنا است. بیش از سی سال شاهد و درگیرِ جنایات و کثافت کاریهای این رژیم که پرورش دهندهِ همین ویروس هستند میباشیم، مگر میشود به دینداران و عمله و اکرهی آنها کاری نداشت؟
اسلام در کجا چهرهای خشن و مداخله جو نداشته است؟! در سوریه، در لبنان، در عربستان، در عراق، در افغانستان، در پاکستان و یا در مصر و سومالی و تونس؟! اسلام کلّ این منطقه را به کثافت و خشونت آلوده کرده است. مشاهده کردید که در همین ترکیه سکولار هم، به محض اینکه مسکن اثرش را از دست داد گرازهای وحشی اسلامگرای رجب اردوغان چگونه جنبش مردم و آزادیخواهان را به خاک و خون کشیدند.
گاها، دعوت به سکوت از جانب انسانهایی خوش باور، کمکی ناخواسته به اسلام گرایان است تا آسوده تر به جنایات و سرکوب خود برسند.
مطمئن هستم که برخورد عقاید و اختلاف نظر از نگاه شما و همینطور از جانب من هیچوقت نمیتواند در شخصیت برجسته انسانها تاثیر منفی داشته باشد و اینگونه مباحث برای رسیدن به هدف لازم و ضروری است .
دوست گرامی
پاسخحذفپاسخ شما همانند پاسخ پیشین بی ارتباط با دیدگاه ابراز شده ی من است. درباره بی منطق بودن نتیجه گیری دایی و آزادی فردی خواهرزاده در امر شخصی، بحثی نداشتید. (فقط تعریضی به اینکه از دست دیندارها چه کشیده اید!یعنی همه مسلمانان دنیا در این جرم شریک هستند؟) در مورد روا بودن واکنش از سر عدم مدارا و عدم خشونت با"مردم" در برابر کنش مداخله جو، ویرانگر، خشونت بار و..."حکومت و نه مردم"، چیزی ننوشتید.در مورد انواع مختلف و تغییرات زمانی دین/اسلام در ایران چیزی نگفتید(مگر در دوره پیشین، دین چنین می کرد؟) در مورد اینکه نوشتن مقاله یا دیدگاه باید معطوف به هدف و مقصدی باشد باز هم چیزی ننوشتید...."اصلا" پیش از پاسخ دادن، دیدگاه مرا خوانده اید؟!"
و از همه جالب تر به گونه ای وانمود کرده اید که من دین دار، موافق دینداران و یا خوش باور (مطمئنم واژه ای مودبانه برای صفتی دیگر. ..) هستم! من باز هم تکرار می کنم چون معتقدم: ممکن است دو نفر با یک مساله مخالف باشند ولی با توجه به سیستم فکری ویا روشن تر سیستمی که در پی برقراری ان با سیستم موجود هستند و از زاویه خاص خود با این قضیه برخورد دارند.
کسانی که به سیستم های استبدادی و فارغ از رای و دیدگاه مردم علاقمندند تحت هر عنوانی (سلطنت طلب علنی یا شرمگین، جمهوریخواه لیبرال، کمونیست دو آتشه،...)در منش و روش نیز از بینش خود پیروی کرده و واکنش آنها به کنش استبداد دینی و حکومت توتالیتر، بی مدارا و خشن و "بی توجه به مردم و جدا ازآنها" است. کسانی که به سیستم های دمکراتیک و متکی به آرای مردم معتقدند در منش و روش خود به پیروی از همان بینش، سعی در همراه کردن مردم، ضمن رعایت احساسات و عواطف آنها (مثلا" یکی نکردن حاج خانم مسلمانی که نماز و روزه اش با نماز و روزه شکنجه گر اوین یکی نیست!)از طریق نشان دادن مسایل و مشکلات حکومت دینی و استبدادی، برای رسیدن به یکی از اهداف مقطعی خود دارند.
بنظر من، پشتوانه تمام جنایات و تداوم این حکومت عقب مانده فقط افکار و عواطف عقب مانده مردم است اگراین پشتوانه را از طریق روشن کردن دروغ ها، خرافات و شایعات(مهندسی فکر حکومت)را ز آنها بگیریم موفقیم و گر نه تلویزیون های لس آنجلسی و اپوزیسیون خارج از کشور که سی و پنج سال است دارد یکسره ناسزا می گویند و مردم ایران را مسخره می کنند .... و بیشتر مواقع هم با یکدیگر دست به یقه اند.
موفق باشید.
برای اینکه داوری منصفانهای درباره نوشتهی بالا داشته باشیم، باید از دو زاویهی فرم و محتوا به آن نگاه کنیم. از منظر فرم، نوشتهی بالا در قالب یادداشتی کوتاه عرضه شده که معمولا در پهنهی «وبلاگنویسی» شکل غالب است. اسلوب کار چنین نوشتههایی ـ اگر بخواهند موفق عمل کنند ـ به این صورت است که با اشاره به موضوعی، در صدد ایجاد تکانه و تلنگری برای اندیشیدن انتقادی است. در واقع نویسنده قصد تحلیلی همهجانبه از یک پدیدهی سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی را ندارد و چنین ادعایی را هم با نوشتهی خود مطرح نمیکند، بلکه صرفا میخواهد با اشاره به موضوعی که معمولا قابل تعمیم است و میتوان از آن به نتایجی عمومیتر رسید، خواننده را به تعمق بیشتر دربارهی یک آسیب اجتماعی برانگیزد. و اما از منظر محتوا میتوان نوشتهی بالا را در چارچوب «نقد روانشناختی دین» طبقهبندی کرد. چنین نقدی مبتنی بر تحلیل هزینههای روانی است که از طریق پذیرش الگوی تفسیر دینی، به اختلالات شخصیتی و روانپارگی انسانها منجر میگردد. در نوشتهی بالا نویسنده به خاطرهای استناد میکند که نمونهای برای دوپارگی روحی و روانی اکثر قریب به اتفاق انسانهای جوامع پیرامونی است، جوامعی که ورود اندیشههای مدرن، ارزشهای سنتی آنها را معروض سهمگینترین پرسشها و تردیدها قرار داده و اختلالات بیشماری در روح و روان اعضای آن جوامع ایجاد کرده است. همهی ما بدون استثنا در معرض این آسیبها بوده و هستیم. میتوان صدها نمونه از این دست ذکر کرد که نشان میدهد انسان جوامع پیرامونی از آنجا که هنوز نتوانسته به بلوغ دست یابد و بند ناف خود را از «آسمان» بگسلد، و از سوی دیگر هنوز از چنان شخصیت قائم به ذاتی برخوردار نیست که با پاهای خود محکم بر روی زمین واقعیت بایستد، به ناگزیر میان زمین و آسمان معلق است! در حکایت بالا، دختر جوانی که در خانوادهای ظاهرا غیرمذهبی بالیده، به محض اینکه به خارج میرود و با جامعهای مدرن و فرهنگی غیردینی روبرو میشود، به عوض گسترش افق دید خود و پذیرش مسئولیت آزادی خویشتن، احساس غریبی و دلتنگی میکند و مانند کودکی که میخواهد دوباره به دامان گرم مادر پناه ببرد، چاره را در بازگشت به «اصل خویشتن» و «ارزشهای سنتی» جستجو میکند. تا اینجای قضیه البته هیچ اشکالی ندارد چون این «بازگشت» تصمیمی شخصی است. این خانم جوان حق دارد نماز بخواند و روزه بگیرد و این امر مادامی که انتخابی شخصی است قابل احترام است و به هیچ کس مربوط نیست. ولی اگر همین خانم پس از مدتها پشت تلفن به داییاش بگوید که روزه گرفته است، دارد از طرح این موضوع برای اعتقادات دینیاش سوء استفادهی ابزاری میکند و برای خود امتیاز ویژه قائل میشود و گرنه هیچ ضرورتی وجود نداشت که او این موضوع را برای داییاش بازگو کند. ماجرا زمانی از دایرهی اعتقادات شخصی بیشتر خارج میشود که این خانم تلاش میکند برای روزهگرفتن که امری کاملا ایمانی است، به دنبال محملهای «علمی» بگردد و بقول نویسنده وارد عالم «هپروت» و بحثهای آنچنانی شود. در چنین صورتی مخاطب حق دارد باد را از بادبان این خانم بگیرد و به او تفهیم کند که نباید اعتقاداتش را به عنوان «ارزش» به رخ دیگران بکشد، چون ممکن است آنها برای دیگران «ضد ارزش» باشند و واکنش منفی برانگیزند. در واقع دین و اعتقادات هر آدمی تنها تا زمانی قابل احترام است که آن آدم آنها را اموری کاملا خصوصی و شخصی تلقی کند و برای خودش نگاه دارد. دین مانند پدر و مادر آدم است. هر کس حق دارد پدر خودش را دوست داشته باشد و به او احترام بگذارد، اما نباید انتظار داشته باشد که دیگران هم پدر او را دوست داشته باشند. حال اگر کسی بخواهد با زور دیگران را مجبور کند که پدر او را دوست داشته باشند، میتواند این واکنش را برانگیزد که کسی بیاید و بگوید چون پدر تو آدم شیاد و دروغگو و نیرنگبازی است، من حاضر نیستم به او احترام بگذارم. در این صورت آن شخص دیگر نباید برنجد که آدمی آمده و شخصیت پدر او را افشا کرده است! در حکایت بالا ما با خواهرزادهای متظاهر و اتفاقا داییای روادار روبرو هستیم که وقتی میبیند، خواهر زادهاش علاوه بر «تظاهر به روزهداری» دارد وارد عالم «هپروت» میشود، به عوض اینکه با او وارد بحث و جدل شود و تلاش کند بیپایگی سخنان او را نشان دهد، با گفتن این جمله که «دایی جان از درس و مشقت بگو» به آرامی مسیر بحث را عوض میکند و در واقع به خواهرزادهی خود خیلی محترمانه تفهیم میکند که بهتر است اعتقاداتش را برای خودش نگاه دارد و آنها را به دیگران حقنه نکند!
پاسخحذفحالا که توانستید به این خوبی توجیه کنید که گرچه دایی " از لابلای حرفهای او متوجه میشه که خواهر زادهاش روزه است." در واقع مورد تبلیغ مستقیم و "حقنه" دین قرار گرفته، کمی هم در مورد ژنتیک معیوب ایرانیان " بفلسفید" تا بیشتر مستفیض شویم.
حذفدر واقع ایراد من به این شیوه برخورد، با توجه به بازتاب و نتیجه ی آن است که همان نتیجه ای را تا بحال داشته که تبلیغ مستقیم ضدیت با کفار از سوی جمهوری اسلامی در سوی دیگر گرفته است!
اگر تصور می کنید درست است ادامه دهید و موفق باشید!
حکایت میکنند که آخوندی میخواست برای روضهخوانی بالای منبر برود. عدهای عبای او را گرفتند و گفتند حاج آقا لطفا مراقب باشید علیه معاویه چیزی نگویید چون در این مجلس عدهای طرفدار او هستند و به آنها برمیخورد. آخوند گفت بسیار خوب پس علیه یزید خواهم گفت. آن عده گفتند نه علیه یزید هم چیزی نگویید چون طرفداران یزید هم در این مجلس حضور دارند و به آنها هم برمیخورد. آخوند هم با کمی ناراحتی گفت بسیار خوب پس مجبورم فقط علیه شمر سخنرانی کنم. ولی آن عده باز به او حالی کردند که چون در آن مجلس عدهای هم طرفدار شمر هستند و ممکن است بهشان بربخورد بهتر است علیه شمر هم چیزی نگوید. آخوند هم که مستاصل شده بود با عصبانیت گفت: پس چه بگویم؟ بگویم امام حسین روز عاشورا از بیماری ایدز مرد؟!
حذفحالا حکایت ماست. در جامعهای که دینمحوری و دینداری و دینزدگی و دینخویی و دینمنشی از درو دیوار آن میبارد و اسلام حتا کوچکترین منفذی را برای تنفس باز نگذاشته، به توصیهی شما ما باید خاموش باشیم و دربارهی دین و تجاوزات آن هیچ چیز نگوییم، چون ممکن است به عدهای از مومنان بربخورد و قهر کنند!!
با درود به دوستان گرامی
حذفحاج آقا شهاب، از شما بعید است. نوشته بالا، یکنفر از مردم را هدف گرفته، هیچ افشاگری "در باره ی دین و تجاوزات آن" در میان نیست. برعکس حق یک فرد برای آزادی عقیده (هر عقیده ای) زیر پا گذاشته شده است.
اگر ملایان در منبر علیه بی دینان سخنرانی می کنند و با بستن دروغ به آنها، مردم دین دار را تحریک، و بی دینان را تمسخر یا تکفیر می کنند علت فقط فضای استبدادی دردرو و بیرون جامعه است. در چنین فضایی می توان در سمت مقابل هم بالای منبر رفت و درست همانند ملا،مقابله به مثل کرد. همانطور که در بالا گفتم" اگر تصور می کنید درست است ادامه دهید و موفق باشید!" ولی یادتان باشد امروز و در اینجا باز هم برای Nمین بار یادآوری می کنم این متن یکی از مردم راهدف گرفته...این ره که می روید ...اگر راه درستی است ادامه بدهید!
پایان مدافعات یکنفر (همان وجیهه خانم سر سفره بی بی رقیه اینترنتی)، وکیل مدافع افتخاری یک نفر دیگراز مردم
ضمنا" کفایت بحث را هم اعلام می کنم!
یکنفر گرامی، به نظر من تمام مسلمانان دنیا به صورت مستقیم و غیر مستقیم و به تناسب، در جنایات و جرائم دین اسلام شریک هستند (مطالب را ساده مینویسم که بعدا نگویید جواب شما را نداده ام) زیرا آنها به دلیلِ قانونِ غلطِ ارثی بودنِ دینِ اسلام که از طرف ملایان و دین فروشان وضع شده است پشتوانه و لشکرِ اصلی جنایتکاران هستند و با اتکأ به همین پشتوانه، جنایتکاران هر آنچه که بخواهند انجام میدهند، آموزشهای اجباری و مستبدانه اسلام، تلقین و تحمیل دستورات دینی، اجبار به انجام فریضههای دینی و در صورت سرپیچی مجازات و شکنجه در این دنیا و آن دنیا، چیزهایی است که از بدو تولد یک مسلمان زاده در گوش او خوانده میشود و به فراخور حالِ آن مسلمان، این گفتهها به مقدار کم یا زیاد در او ذخیره میشود و به همان نسبت تراوشات و اثرات آن در جامعه پخش میشود، اسلام راه فرار از این دین را برای مسلمان باز نگذاشته است، زیرا اگر کسی چنین کاری بکند با مجازات مرگ و چیزهایی شبیه به آن طرف میشود. اگر فکر میکنید که این اتفاق در همه جا نیفتاده است به علت این است که این غده هنوز در موضع ضعف قرار دارد و به رشد کافی نرسیده است.
پاسخحذفاغلب جرقههای بظاهر کوچک باعث انفجار میشوند، مکالمه تلفنی این دو شخص بهانه ی دوبارهای برای رسیدن به بحث روشنگری و خردگرایی بود، زاویه اختلاف دیدِ دو نفر نسبت به یک هدف مشترک در اینجا اشکال دارد که یکی در پی آرامش درد است و دیگری در پی ریشه کن کردن درد، صحبت من بسیار شفاف و واضح است و به دنبال حاشیه روی و دور زدن مسئله اصلی نیستم، من معتقد به این هستم که غده سرطانی دین باید ریشه کن بشود و اینکار نه با قهر و اجبار، بلکه با آموزش و آگاهی دادن به انسانها برای استفاده از عقل خودشان است، مدارا با عقاید مردم آنزمان ارزش دارد که آن عقیده مزاحم کارِ دیگران نباشد، و این لبّ مطلب بود.
تصور می کنم اگر تا کنون کسی به ایرادهای دین و اسلام و استبداد مذهبی و بدتر از آن حکومتی توتالیتر بنام خدا پی برده، تنها حاصل کار ملایان است نه کسانی که به این شکل با دین مبارزه می کنند {و در واقع بر برانگیختن تعصب(یعنی جانبداری بی دلیل) مسلمانانی که از بدو تولد،رسم و آیین والدین خود را در پیروی از دین و ترس از خدا و کفر گویی دنبال می کنند) زیرا خود این شکل مبارزهف-از آنجا که خود فرد را هدف می گیرد بدلایل گوناگون از جمله احساس اهانت، لجبازی و...،- دوباره آنها را به لشکر ملایان باز می گرداند...
حذفدر هر حال دیگر بحثی ندارم یعنی بحث جدیدی ندارم. فقط اینکه مساله از نظر من استبداد است حالا فوقش در این برهه استبداد مذهبی.
یکنفر عزیز،
پاسخحذفمن خود از کسانی هستم که مخالفِ مبارزه با دین به شکلی که شما به آن اشاره کردید هستم و هیچ زمان با آن همراه نشدم و با این گفته شما موافقم که بخش بزرگی از ایرادهایی که به دین گرفته میشود ، حاصل کار ملایان و دین فروشان بوده است، در واقع آنها بودند که چهره واقعی دین را نشان دادند(حداقل از نظر من) اما در کنار آن بدون توجه به شکل مبارزه ی سطحیای که امروزه در تلویزیونها و اینترنت شاهد آن هستیم، دیدگاهها و استدلالهای متفکرین سهم بسزایی در تغییر نگاه من داشته است، من هیچوقت از اینکه بگویم از این شخص و آن شخص آموخته ام، احساس حقارت نکرده و آنرا کسرِ شان ندانسته ام. تمام گفتههای من بر این پایه قرار گرفته است که انسانِ امروزی باید به مقام والای انسانی و به آن درجه از درایت برسد که از اندیشه ی خود بطور مستقل استفاده و زنجیر وابستگی را پاره بکند .
از اینکه در این بحث با ما بودید از شما بسیار ممنون هستم.
خدمت دوستان گرامی سلام عرض کرده و "بفلسفم" که: من تا حدودی با هر یک از دوستان موافق هستم، چون در این نوع بحث هیچ شر و خیر مطلقی وجود ندارد. اما خواستم به این نکته اشاره کنم که معمولا فرد مذهبی، چندان نگرانی بابت توهین به شخصیت و شان خود نباید داشته باشد، چون اولین شرطِ پذیرفتن مذاهب ابراهیمی، کنار گذاشتن تعقل و شان انسانی است. بنابر این، کسی از توهین به چیزی که خودش آنرا دستی دستی کنار گذاشته، نباید ناراحت شود.
پاسخحذفاما دوستان خارج نشین زیادی هستند که از این مقوله، مثل روزه و غیره، به عنوان ریسمانهایی برای مرتبط بودن با جامعه مادر استفاده می کنند. چون چیز دیگری بلد نیستند. طرف تا میرود دانمارک و سوئد و استرالیا، یاد نماز و روزه می افتد. دوستی داشتم که بعد از 6 سال تحصیل در مجارستان وقتی برگشت، در فرودگاه از شنیدن "بانگ ملکوتی اذان" خر کیف شده بود و اشک به چشم آورده بود که : "خدایا، آدم چقدر دلش برای وطن تنگ میشه!"... البته وطن هم دلش برای ایشان تنگ شده بود چون برگشت اروپا و دیگر از جایش تکان نخورد!
بیگ لاگ جان، هر چند که شما دقایقی بیش نیست که این دیدگاه را گذاشتید ولی من دو برابر آن زمان را خندیدم :)))
حذفمطلبی را که نوشتید واقعیت محض است و مشابه آنرا همه دیده اند، آنجا که من میگویم این ژن آزار دهنده است به این دلیل است که اگر کسی میخواهد به تهذیب نفس و اعتماد بالا و اینجور چیزها برسد دلیل ندارد که از ریسمان دین استفاده بکند، و یا آن آقایی که دلش برای موسیقی ایرانی تنگ شده است چرا باید با "بانگ ملکوتی اذان" خودش را گول بزند، این نقب زدن به دین ناشی از وجود همان "ژن ژوراسیکی" است. در این باب مثال زیاد داریم، مثل همان خانمی که دلش از غصه گرفته و میخواهد گریه بکند، و بهترین استارت برای ریختن اشکش نشستن پای سفره "حضرت رقیه" و گوش ندادن به آنچه که "آقا" میگوید است!!! حالا گریه نکن! کی بکن!
البته دوستان گرامی، من دیدگاه بانوی ایرانی را کاملا درک می کنم و معتقدم از نظر تئوریک، تحقیر کردن کسی که می خواهیم تغییرش دهیم (اگر حق این کار را داشته باشیم) عمل مثبتی نیست... اما با آدمهایی روبرو هستیم که اصرار عجیبی دارند خودشان را با حقارت همنشین بدانند و اینچنین هم احساس امنیت خاطر می کنند! تغییر آدمهایی که به حقارت خود خو کرده و اجازه می دهند تا خرافات غیر علمی، زندگی انان را تحت تاثیر قرار دهد، کلا کار سختی است. درست است که نباید "صغیر" را حقیر شمرد، ولی وقتی "کبیر" خودش تن به حماقت می دهد (مثلا عمر جهان را 6 هزار سال می پندارد)، اوضاع پیچیده می شود.
پاسخحذفشخصا تا کنون چندین جوان را از دام مذهب رهانده و به دام خود افکنده ام، اما هیچگاه آنان را تحقیر نکردم، بلکه حقارت اندیشه های انها را به ایشان نمایاندم.. و این کار جز با "شوک درمانی" میسر نمی شود. به نظر من البته!
"این متن بیش از هر چیز، بیانگر سطحی نگری و کلی گویی، عدم احترام به آزادی اندیشه و عدم احترام به فردیت و خود فهیم انگاری همان دایی است که بدون توجه به شخصیت و روحیه خواهر زاده در خارج از کشور فورا" همان چیزی را از این برخورد بیرون می کشد که می خواهد..."
پاسخحذفبنظر من، این گفته می تواند سبب مشکلات فراوانی شود. با این نوع نگاه بانوی عزیز، مبارزه با خرافات و حماقتهای بشری بی نهایت سخت می شود. مثلا فرض کنید این حکایت در مورد کسی گفته شده بود که دختر خود را ختنه کرده است، یا شیشه مصرف کرده یا به یک گروه جهادی پیوسته.. آیا باز هم در این مورد می توان از حق انتخاب فردی، آزادی اندیشه و امثال آن نام برد و کسی که این عمل را تخطئه کرده، سطحی نگر و گَنده دماغ خواند؟ به نظر من خیر. روزه گرفتن یک جوان تحصیلکرده که لابد نمازش را هم نمی خواند و حجابش را هم رعایت نمی کند ولی به "شرعیات"ش بنا به سلیقه خود عمل می کند، یکنوع شیادی است و برخورد با شیاد، تکلیف دینی هر انسان مومنی است... ما هم که همگی مومن!
:))
با درود به شما بیگ لاگ گرامی
حذفنمی خواستم دوباره این بحث را "کش " بدهم ولی در مورد اینکه برخی از مسلمانان را،- چون به دستور ملایان یا جمهوری اسلامی عمل نمی کنند،-شیاد تصور می کنید می خواهم چند نمونه از برخی از خانم های همسن و سال خودم که در مراحل مختلف دین زدایی یا در موارد غیرممکن دین اصلاحی به سر می برند ذکر کنم ( با این ایده که هر کس آزاد است فهم خود از خدا و دین را عملی کند و نباید حتما" پیرو و "مقلد" این و آن باشند)
نمونه 1. روزه تا ساعت 5 بعد از ظهر بدلیل بیماری ، حذف نماز صبح و اضافه کردن رکعت هایشی آن به سایر شیفت ها.
2. حذف روزه بطور کل و انجام خدمات در خیریه ها(نظیر امین آباد) بجای آن و خواندن نماز به فارسی
3. تغییر سفره حضرت رقیه و جلسه ختم انعام به دوره دوستانه شامل جلسه یادگیری کار با رایانه و اینترنت و زبان انگلیسی، قطع کمک ماهانه به مسجد محل که خیلی سر و صدا کرد.
4. عدم اعتقاد به پیامبر و امامان ولی اعتقاد راسخ به خدا و بهشت و جهنم
و رعایت حجاب از چادر به روسری...، نرفتن به حج واجب پس از سالها انتظار و هزینه آن برای کودکان بی سرپرست.
روشن است که هر آخوندی بمحض اطلاع از این تغییرات انگ "کافر بودن" بر آنها می زند، شما چطور؟
متاسفانه تمام کوشش های من برای ورود این بانوان گرامی به فضای مجازی و... با مسایلی که پیش آمد به هدر رفت.امیدوارم با برخوردهایی از این دست، این دوستان گرامی (برای من) دوباره به قرائت متحجر و عقب مانده جدید(!) که در این سی و چند سال مدام بدتر و بدتر می شود باز نگردند.
ضمنا" یادآور می شوم که بقول یک ضرب المثل "دستی که گهواره را تکان می دهد برملت و سرنوشت آن حکم می راند." و من به روشنی تاثیر تغییرات ناچیز این مادران و مادربزرگ ها را در زندگی فرزندان، دامادها و عروس ها و نوه ها و بویژه در بانوان معاشر و همگن خودشان می بینم. امیدوارم دوستانی که بغیر از فضای مجازی در فضای واقعی هم فعالیت هایی هر چند کوچک دارند متوجه علت زاویه دید و اصرار من بر ابراز این دیدگاه های تکراری بشوند.
راستش نمیدونم این حکایت واقعی هست یا تخیلی، ولی اگه واقعی هست امیدوارم که صاحب اصلی حکایت از حرفهام ناراحت نشه. بماند دیدم صحبت عزیزان خیلی سنگین و فلسفی هست و از سطح سواد من بالاتر هست، برای همین ساده و با زبان عامیانه نظرم رو میگم که امیدوارم مفهوم مورد نظرم رو برسونه.
پاسخحذفچیزی که اینجا توی صحبت همه دیدم، حقیقت بودن یه فرض هست که اتفاقاً به نظر من نکته اصلی هست و دیدم که خیلی وقتها هم صحت نداره. اون هم ایمان واقعی اون خانم خواهرزاده هست.
یعنی واقعیتش شخصاً همیشه برای کسی که به اعتقاداتش ایمان داره، احترام میذارم و این احترام رو تا زمانی که نخواهد به زور عقیده من رو عوض کنه، هم نگه میدارم. اما برای مومنینبالله جعلی که در باطن به قول فردوسی حکیم آن کار دگر میکنن و توی ظاهر میشن قدیس و باکره مقدس احترامی قائل نیستم.
به عبارت بهتر برای شریعتمداری کیهان ارزش بیشتری قائل هستم تا کسانی مثل مهاجرانی یا کدیور که در ظاهر با دینمداران نیستن و توی غرب ساکن میشن، ولی در عمل حافظ همون دین و مکتب هستن.
برای همین شاید بیشتر تعجب دائی جان از اون بوده که کسی که عاشق دین و گریزان از کفر هست چرا بلاد مسلمین رو ترک کرده و رفته لای کفار بیدین.
چون دیگه نمیخوام بحث رو سیاسی-امنیتی بکنم در مورد علت اینکه چرا بعضی از ایرانیهای در ظاهر کافر ولی در باطن مومن و برعکس در ظاهر مقدس ولی در باطن کافر اینقدر توی خارج زیاد شدن، چیزی نمیگم. مطمئن هستم همه عزیزان خیلی آگاهتر از من هستن و میدونن منظورم چی هست.
با سلام و دورد خدمت بانوی گرامی، بله، "دقیقا" تمام مواردی که بر شمردید را مصداق بارز شیادی میدانم. آدم شیاد که فقط دیگران را گول نمی زند! میتواند خودش را هم فریب بدهد. این مهمترین شاخه شیادی است. من تعجب می کنم چگونه شما معتقدید هر کس میتواند "برداشت" خودش را از دین داشته باشد! این اصولا با تعریف دین، بعنوان "مجموعه دستورات و قواعدی که پیروانش ملزم به پذیرفتن آنها هستند"، تفاوت اساسی دارد. برداشت شخصی از دین، سبب پدید آمدن مذاهب می شود. با این دیدگاه، من کاملا موافقم دوستان و آشنایانی که در بالا ذکر کردید، کافر محسوب می شوند. چه نیازی است یک انسان عاقل، نه لزوما تحصیلکرده، چیزها را به خاطر خودشان بخواهد؟ چرا حتما باید روضه و سفره و زوزه را با چیزهای خوب جایگزین کرد؟ می شود کار خوب کرد بدون وصل کردنش به منبع الهی و خیر! این همان "ژن معیوب" و ایراد اساسی است که دوست گرامی آینه به آن اشاره کردند، یعنی ترس تاریخی! این ترس از "خودسرانه عمل کردن" و یک لنگ را لای در گذاشتن که مبادا در بسته شود و ملت از انوار رحمت الهیش بی نصیب بمانند، و در عین حال آن ور در مشغول رقاصی و لهو و لعب بودن، ما را به هیچ جا نخواهد رساند. "رزا پارکس" و امثال آن بسوی تکامل قدم برداشته اند نه وجیهه خانم با سفره بی بی رقیه اینترنتی!
پاسخحذفبیگ لاگ گرامی
حذفشاید برای شما درکش مشکل باشد ولی وقتی می بینم بانویی که در محیط بسته کودکیش را سپری کرده بعد به مدرسه اسلامی فرستاده شده در یازده سالگی به یک مرد متعصب سی ساله به عنوان ازدواج سپرده شده، در سن چهل سالگی درسش را ادامه می دهد، دیپلم می گیرد با نوه جوانش همدلی می کند و روز بروز تغییرات مثبت دیگری می کند از او انتظار ندارم که ناگهان مشابه جوانی که در این دوره و در خانواده ای مرفه و روشنفکر حداقل طبقه متوسط رشد یافته رفتار یا تغییر کند. جدا" معتقدم انسان عاقل به دیگری اجازه می دهد مراحل رشد خودش را طی کند و یا حتی به اعتقاد خودش پایبند بماند. اگر از نظر شما،هر کس دینی مشابه دین اخوندهای فعلی ندارد شیاد باشد در کدام جبهه قرار گرفته اید؟! آیا دین اسلام و مسلمان در سی و چند سال پیش چنین بودآیا همه این شهادت ها، پیش از این فقط رحلت نبود!
حالا اگر کسی قرائت خودش را از دینش بمثابه امر شخصی داشته باشد باید نه فقط از سوی رژیم توتالیتر دینی (که مدام دین را مطابق منافع خودش بازخوانی می کند و تغییر می دهد) محکوم شود بلکه از سوی افرادی چون شما هم مورد طعن و لعن باشد. در مورد مثال های بالا هیچ نگفتم ولی مقایسه کسی که در حوزه خصوصی خودش به کاری مشغول است(روزه داری) با مرد شیشه ای یا ختنه دخترش یا گروه جهادی (امر عمومی) یکی دانستن، مغلطه نیست؟ اگر معتقدید همه مسلمانان باید یک شبه مطابق ایده شما، تغییر کنند خوب شکنجه گران و مزدوران حکومت همین کار را کرده اند چون اساسا" دین برایشان یک ابزار منفعتی بوده و می توانند بدلیل عدم اعتقاد به دین(یا در واقع به هیچ چیز جز منفعت آنی خودشان)بسرعت تغییر کنند ولی در مورد همه مسلمانان این امرممکن نیست.
گمان ندارم این بحث بجایی برسد. در ره حال، من به دوستانی که گرچه با تربیتی اسلامی، ذهنی روشن و باز برای پذیرش "تدریجی" تغییرات مثبت دارند بیشتر اعتماد دارم تا به کسانی که چشم بسته با کلی گویی و محکوم کردن آدم و عالم می خواهند داد از روزگار و بنی بشر بستانند. دین امری خصوصی است و در حوزه شخصی می تواند بهر شکلی و تاویلی ازنظر فرد دین دار بماند. فرد دین داری که برای دیگری نسخه نمی پیچد و کسی را بابت اعتقادش تحقیرو محکوم نمی کند برای من محترم تر از کسی است که بدون ارزیابی واقعیت ها و دلایل، از همه توقع دارد مطابق ایده متغیر ملای حاکم، مسلمان باشند و گر نه شیاد و کافر هستند. در هر حال بنظر من، با پیشرفت دانش و آگاهی، دین به عقب می خزد نه یک شبه بلکه "بتدریج"، "مگر آنکه بدین شکل با آن مبارزه شود!"
موفق باشید!
بانوی گرامی، چرا باید درکش برای من مشکل باشد؟ من خودم در چنین محیطهایی بار آمده ام و از فقر و جهل خود را رهانیده ام... جوانهای زیادی را هم از این محیطها بیرون کشیده ام. مشکل اینجاست گرامی، که شما برای بیماریهای مختلف، "نسخه واحد" می پیچید. آن آدم تحصیلکرده فرنگ نشین که بزور خودش را به جهل و تعصب می چسباند، فرق دارد با رقیه خانم که دارد اش نذری اش را می پزد و تازه یک گوشی موبایل خریده است. بله، بنظر من وقت تنگ است، قطار پیشرفت بشریت سرعت گرفته و تا چندی دیگر یا همین الان هم دیگر نمی شود به گردش رسید. الان دیگر دورۀ لالایی خواندن و ناز کشیدن گذشته، گاه باید بیمار را با یک سیلی سر حال آورد که چشم باز کند ببیند دنیا دست کیست. جامعه ما، دیگر نه آن تمدن گذشته را دارد و نه امیدی به آینده. فرصتی دیگر باقی نمانده تا ده نسل دیگر بفهمند نباید درخت قطع کرد و جایش امامزاده کاشت. وقت تنگ است، باید یخه مردم را گرفت و سرشان را فرو کرد توی آب سرد... اینکار درد دارد، تحقیر هم دارد. اما مجبوریم. مثل مربی باشگاه من که بالا سرم می ایستد و فحش مادر می دهد تا من دو تا وزنه بیشتر بزنم. این نسخه پیچی که یکوقت به تریج قبای احساسات مذهبیون سه عالم برنخورد، مال 50 سال پیش است. در این راه کسانی قربانی خواهند شد ولی بالاخره عده ای هم خواهند جنبید. این هِلک و هِلک کردنهای تاریخی، ما را به جایی نمیرساند. نمونه های فرنگی آن هم فراوانند. از ولتر و آسیموف تا داوکینز. دیگر فرصت بازی کردن و رعایت حال هم را نداریم. جهان رفت و ما جا ماندیم، مشغول رعایت حال همدیگر و گل مالیدن و سفره انداختن.
پاسخحذفاتفاق مشکل ما آن خانم و امثال ایشان نیستند، کسی هم با ایشان چنین رفتاری نخواهد داشت. مشکل ما همان جوان مرفه تحصیلکرده خوش پوشِ بر ما مگوزید است که شاهین نجفی و کیوسکش را گوش می کند و ادعاهای فلسفی اش ما را پاره کرده، ولی می دود میرود به ضریح دخیل می بندد و رفع چشم زخم به گردنش می اویزد و روزه می گیرد و با عرق افطار می کند. اینها هستند که مخاطب این متنند. این جماعت به ظاهر تغییر کرده ولی در باطن اسیر فرمان همان ژن معیوب، یعنی "ترس"! بر آنکس که خودش را از محرومیت بیرون می کشد نه تنها حرجی نیست، بلکه آفرین هم گفته می شود. اما اگر همان ادم بعد از دیپلم گرفتن برود شاش بچه نابالغ بگیرد بپاشد دور خانه تا چشم هوویش کور شود، دیگر باید یخه اش را گرفت... مشکل ما اینجاست که تغییر کرده هایمان هم تغییر آنچنانی نمی کنند. مشکل من رقیه خانم و اصغر سنگکی نیستند. این است که "استاد" شجریان ما دو تا آدم در موسیقی جهان نمی شناسد و فقط از سلین دیون خوشش می اید... مشکل ما اینجاست! ژن معیوب از این درد سخن می گوید گرامی.
پاسخحذفبیگ لاگ گرامی
پاسخحذفامیدوارم نرنجید ولی هر کسی به راه خود! در مورد آن مربی هم که فحش مادر می دهد به روش مطلوب خودتان، توضیح دهید یا به شخص شما فحش بدهد(!) یا بطور مساوی به والدین گرامی، تا در رفع عادت زن ستیزی هم قدمی بر داشته باشید. اگر هم با روش فحش درمانی، رکوردی را جابجا کردید یا به موفقیتی دست یافتید من یکی، به شما تبریک نمی گویم چون به دردی بدتر مبتلا شده اید(فحش خوری)!
در مورد این رقیه با "آش نذری و خرید گوشی موبایل" یا "آش نذری اینترنتی" هم به خودم امیدواری می دهم که قصدتان من یا یکی از دوستان محترمم نبوده ایم! هر چند زیاد هم مهم نیست، من تجربه بزرگ تری داشته ام و معمولا" در تمام بحث ها و جمع ها، در دفاع از چیزی که به آن معتقدم، تک و تنها تا آنجا که می توانم دفاع می کنم و با هیچ فحش و ناسزا و...(مگر با استدلالی منطقی و موجه)تغییر عقیده نمی دهم! هر چند ممکن است از آن جمع فرار کنم ولی همچنان با پایبندی به اصول مدارا، به عقیده مخالفم احترام می گذارم.
بانوی گرامی، وقتی کسی دارد در آغوش شما جان می سپارد، شما برای بهوش نگهداشتن او به هر کاری دست می زنید، بصورت او سیلی هم میزنید.. این عمل طرف مقابل را سیلی خور بار نمی اورد! این عمل ضروری است. مشکل جوامعی مثل ما این است که "مخالف رادیکال" کم دارد! من بالاتر پرسش کردم اگر مخاطب این متن، یک آدم جهادی یا یک فاشیست یا کسی که دخترش را بزور ختنه می کند بود، باز موضع شما همین می بود؟ همینقدر به مدارا و حق انتخاب فردی اهمیت میدادید؟ دیگر وقتی برای سلانه راه سپردن نداریم. این را تمام جهان، تاریخ و بشریت دارد در گوش ما داد میزند.روشهای ما برای تغییر، کهنه و بی اثر شده اند. گاه باید به بیمار شوک داد تا زنده بماند، بعد درمان دارویی را شروع کرد.
پاسخحذفدوست عزیز، بسیار نکته خوبی را گفتید: واکنش با توجه موقعیت. در موارد حاد، واکنش حاد خواهد بود. من هیچگاه از واژه "ناآگاه" استفاده نکردم زیرا از روی تجربه می دانستم کسانی که بازجویی و شکنجه زندانیان را به عهده داشتند ناآگاه نبودند و اینکه با وضو چنین می کردند و ... یاوه است. در مواردی باید مقابله به مثل کرد. با کسی که با چماق بر سر من می زند وارد بحث و روشنگری او نخواهم شد ولو در هیات مخالف رژیم باشد (مثل نمونه اخیر در آنجا) هیچکس در بحث با احمق یا مزدور پیروز نمی شود.
حذفدر پزشکی، برای بیماری های حاد و وضعیت وخیم، روش های تهاجمی نظیر جراحی یا حتی قطع اعضای بدن استفاده می شود و در موارد دیگر درمان دارویی. در این یک مورد با شما موافقم. اساسا" ز این دست کسان در حلقه دوستان ما راهی نخواهند یافت (و اگر هم خطایی روی دهد فورا" تصحیح می شود). برای شما در فعالیت های اجتماعی تان آرزوی موفقیت دارم.
جوانی است از یک خانواده مذهبی، که من دو سال است روی او کار کرده ام. این بچه که فارغ التحصیل کامپیوتر است و باهوش، را به کوه برده ام، فرستادم زبان انگلیسی و آلمانی اش را تکمیل کند، به او گیتار یاد داده ام... با استعدادی که دارد، الان طرز رفتار، پوشش، تفکر و کلا زندگی اش تغییر کرده. اما این کارها همه با ملاحظه و "احترام به عقیده" صورت نگرفته است، چون در اینصورت تغییری در او حاصل نمی شد. الان آدمی که تا دختری در کوچه می دید به مادرش می گفت این را برای من بگیر، می نشیند با زنها مثل آدم صحبت می کند. خانواده او هر سال دست جمعی میروند مشهد دخیل می بندند. امسال با مادرش دعوا کرده و به من می گوید نمیدونم بروم یا نه. به او گفتم همین ترس و تردید، مرز تغییر توست. اگر نتوانی بر این تردید و ترس غلبه کنی، تمام تغییراتی که کرده ای بیهوده خواهد بود. باید در این خانواده، این تغییر ژنتیکی بوجود بیاید حتی برای یک نفر. عرض کردم که مخاطب این متن بنظر من، آدمهایی هستند که تغییر کرده اند "بدون اینکه بر ترس خود غلبه کنند". بحث آدمهای در حال تغییر چیز جدایی است. البته این هم نظر من است.
پاسخحذف"خاک بر سر"، اصطلاحی است در فرهنگ عامیانه ما. به کسی می گویند "خاک بر سرت" که دانش و توانایی انجام کاری را داشته باشد، ولی آن را خراب کند. به کسی که دانش یا توان انجام آن کار را "ندارد"، نمی گویند خاک بر سرت. می گویند برو یاد بگیر یا دوباره تلاش کن. آن ادمی که در مرحله تلاش برای تغییر است، قابل مذمت نیست. اما، اگر تغییر کرد و بعد برگشت به بیست سال گذشته و رفتارهای جاهلانه خود را تکرار کرد، دیگر قضیه فرق می کند. من بعد از 20 سال تحصیل دیگر میدانم که آب نرساندن به بدن جنایت است یا دولا راست شدن هیچ خدای محترمی را خشنود نمی کند!
پاسخحذفزمستان گذشته، زیر قله ریزان (حوالی افجه)، یکی از دوستان ما در برف زمیگیر شد و گفت مرا ول کنید همین جا بمیرم! من در آن لحظه او را با مشت و لگد و سیلی و ناسزا وادار به حرکت می کردم. در حقیقت او برای مردن و من برای زنده ماندن، با هم گلاویز شده بودیم. نمی شد در حین مردن، من به عقیده او احترام بگذارم. باید تلاشم را می کردم تا موقعیت او را تغییر دهم و بعد با هم به تفاهم برسیم. او الان زنده است و مادرش هفته ای یکبار به من زنگ میزند. جواب کتکهای مرا هم داد اما زنده ماند. جامعۀ به کما رفته، این حرفها حالیش نمی شود. اگر قرار بود ولتر و گالیله هم به عقاید مسیحیان احترام بگذارند، الان حیات زمین شکل دیگری داشت. باید به کسی که تغییر کرده یا تلاش برای تکامل می کند، احترام گذاشت اما، نه به کسی که این واژه ها را بی اعتبار می سازد!
deliverance
پاسخحذفشاید در این مورد کلا دوستان به خطا می روند. بعضا دوستان (مثلا بیگ لاگ) می دانند که مدتی هست که از ایران خارج شده ام و اوایل حتی حمالی می کردم که الان بمرور در حال بهتر شدن هست. من به دفعات ناخواسته و بعضا بصورت ارادی به طرف مذهب گرایش پیدا کردم و البته دوباره خودم را جمع و جور نمودم می دانید چرا؟ وقتی از ایران خارج می شوی و در دریایی از مشکلات در حال غرق شدن هستی و هیچ پناهی هم نداری (واقعا هیچ پناهی نداری) ناخودآگاه دنبال یک پناهگاه می گردی و مفت و مجانی مذهب این را در اختیارت قرار می دهد. انصافا وقتی کمی می آوری مذهب می تواند یک دلگرمی برای تو باشد شاید مثال آن بچه ای باشد که با یک شکلات آرام می گیرد در حالیکه چیزی فرق نکرده است. من چون در موقعیت این خانم بوده ام و تا اندازه ای هنوز هستم احتمال می دهم که این خانم از نظر روانی کم آورده است و ناخودآگاه به سمت مذهب گرایش پیدا نموده. من توانستم خودم را کنترل کنم ولی ممکن است این خانم این توانایی را نداشته. از این دید ندیدم که دوستان به موضوع نگاه کنند.
نغز است! و جای من بسیار خالی است!دفاع از دین داران و اجازه داده شدن به نقد دین مرا یاد این مثال می اندازد: تصور کنید شمسی خانم از بازار تجریش از یک مغازه مستعمل فروشی آفتابه خریداری می کند..چون آفتابه مستعمل بسیار بکارش می آید تمامی دور و همسایه را دعوت می کند که از این مستعمل فروشی(کهنه فروشی)بازدید بعمل آورده و حاجت خود از آن برگیرند..وقتی همسایگان به مستعمل بودن وسایل فروشنده مورد نظر پی می برند و شمسی خانم را مورد خطاب قرار می دهند که این چه نوع مغازه ای بود که به ما معرفی نمودی؟در جواب می گوید که مرا شماتت نکنید!اشکال از فروشگاه مستعمل فروشی است!! و بعد با قیافه حق به جانب می گوید:"آفتابه های مستعمل خوبی دارد..برای تزیین که نمی خواهید!کمی دستمال بر سر و گوشه اش بکشید برق می اندازد!جلایش دهید و با خیال راحت برای ماتحت شوری استفاده فرمایید!(کسروی)
پاسخحذفواقعا" نغز است! جای خالی شما راهم دوستان همفکر شما پر کردند. اینکه کار از "شمسی خانم" به "آفتابه مستعمل" و "ماتحت شوری" رسید نشان از وضعیت روشنفکری و روشنفکران اپوزیسیون دارد و اینکه چرا مردم هنوز به ملا اعتماد می کنند و به روشنفکر اپوزیسیون نه!
پاسخحذفدلیلش "آفتاب آمد دلیل افتاب". نمی توانید در مورد دفاع از آزادی شخصی هر کس به اعتقاد به هر عقیده یا {ولو چرند و تا زمانی که موجب سلب آسایش دیگری نشده}حرفی بزنید، (که در این مورد گرفتن روزه هیچ آزاری به کسی دیگر نمی رساند ) آن را ...انه به دفاع از دین تعبیر می کنید تا دست خالی نباشید.در مورد نقد هر چیزی هم آزاد هستید تا زمانی که موجب توهین و تحقیر دیگری نباشد.
تعبیر "شمسی خانم" هم لابد بدلیل زن ستیزی و تحقیر و تخفیف کسی بابت زن بودنش نیست!
می بینید مردمی که یک بار برای رهایی از "استبداد فردی" به "ملایان" اعتماد کردند و گرفتار "حکومت توتالیتر مذهبی" شدند این بار دیگر، به کسانی که این گونه آشکار عدم اعتقاد خود را به آزادی مدنی و دینی افراد نشان می دهند اعتماد نمی کنند تا بار دیگر گرفتار همان استبداد فردی (آفتابه مستعمل واقعی) تحت هر شکل و شمایل شیک و مدرنی نشوند.
سالروز 28 مرداد هم به شما و همه همفکرانی مبارک باد که هنوز هم اصرار دارند با باتوم، حکومت مدرن دمکراسی هدایت شده را با تحقیر و توهین مستمر سی و چندساله بر سر مردم عقب افتاده و نفهم بکوبند! برخلاف عقیده ی هم عقیده شما در بالا، استمرار این حکومت "تقصیر" مردمی نیست که هنوز هم اصرار دارند نماز بخوانند و روزه بگیرند و دنباله روی یک ملا پس از خیانت ملای دیگری باشند، تقصیر و کوتاهی از کسانی است که در برج عاج خود هنوز منتظر فرمان بردن رعیت هستند و علیرغم شعار آزادی و آزادیخواهی، در عمل حتی آزادی دختری در خارج از کشور برای روزه رفتن را برنمی تابند و اوقات شریف را با تقلیل آن به لطیفه گویی در مورد آفتابه مستعمل و .. صرف می کنند.
اپوزیسیون هر حکومت مستقر از دو نوع است کسانی که در رویای بازگشت به دوران طلایی حکومت قبلی سابق و اسبق در "گذشته" هستند و کسانی که با اعتقادی واقعی به دمکراسی و ازادی برای همه،به حکومتی نوین در "آینده" چشم دارند. شما از چه گروهی هستید؟
شمسی خانم همراه با آفتابه مستعمل و...
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/08/130819_l45_cia_coup_role.shtml
پاسخحذفبا گذشت ۶۰ سال از سرنگونی دولت محمد مصدق به دست ارتش، سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده، سیا، با خارج کردن اسنادی از طبقهبندی محرمانه به نقش خود در این کودتا اعتراف کرد.
بسیار خوشحالم از اینکه بالاخره نتیجه بحث های طولانی ما با سلطنت طلبان مشخص شد و اثبات شد که حکومت دیکتاتوری پهلوی که این همه ازش حمایت می کردند توسط کودتای آمریکا ماندگار شد. همین طور بر کسی پوشیده نموند که با این کار تنها حکومت دموکرات در منطقه در اون زمان از بین رفت و مقدمات بروز دیکتاتوری شدید پهلوی بعد از کودتا و ج.ا. بعد از سال 57 شکل گرفت. آمریکا و شاه با این کارشون سرنوشت کشور ایران رو برای همیشه در تاریخ عوض کرده و بر باد دادند.
مهندس جان درود، فکر میکنم که شما قصد داشتید این کامنت را در زیر پست "ایام رضاییه" بنویسید که اشتباها در اینجا ثبت کردید، اگر مایل به جابجایی آن هستید لطفا آنرا دوباره در زیر پست مربوطه بنویسید و بعد از آن اگر خواستید من این کامنت را حذف میکنم ، با سپاس
حذفبعد از چند وقت استراحت اجباري و دوري از دنياي مجازي كه از الطاف خفيه الهي بود... با ديدن نظرات دوستان سر شوق آمدم.جا داره كه از همين جا دست همه را به گرمي بفشارم و خالصانه عرض ارادتي بكنم بخصوص به دوست نديده ام يكنفر گرامي.
پاسخحذف.
.
.
نگاه منتقدانه ميرور گرامي از اين منظر كه باورمندان(و يا حتي كساني كه تحت تبليغات مداوم مذهبي رشد و نمو كرده اند) به اصول دين هر كجا كه باشند رفتارشان را بر همان شيوه قديمي منطبق ميكنند و با بيان شهاب گرامي در اينكه اينها! صددند تا با قرار دادن باورهايشان بر محمل هاي علمي برايشان توجيهات دهن پر كن بيابند؛ كاملا ً موافقم...كه اين رويه اسلام گرايي در مسلنانان ،هم در وقت انزوا و هم در قدرت تحقيقا ً اثبات شده و ميتوان شواهد بسياري در در همين تاريخ معاصر ايران برايش جست.اين رفتارها آنچنان شايع هستند كه حتي ميتوان نمونه هايي عيني را از آنها در خودمان ببينيم تا لازم نباشد كه براي ديدنشان به خواهر زاده ها و ديگر افراد دور و نزديك مراجعه كنيم...!
همينطور بشخصه در بيانات مشعشعانه دايي در گفتگو با خواهر زاده عزيزش(م!) چيزي از تخفيف يا تحريز و تشويق از چيزي به هيچ چيز ديگر نديدم الا درد و دلي كه با دوستي ديگر كه از قضا ميبايد مشترك هم باشد و بيان گلايه هايش از اين رفتار ها كه بدرستي از كج روي ها و غفلت هاي ايرانيان(و شايد شهروندان ساير ممالك) امروزي از باب در افتادن/به/ و پيروي از پيامدهاي مدرنسيم حكايت دارد.
در اينجا لبه تند و تيز انتقاد "روزه" را نشانه گرفته ،كه امروزه كمتر كسي به مضراتش براي بدن آنهم در اين تابستان گرم و طولاني كه مدت زمان دهان بستن باورمندان-ش به 16 ساعت در شبانه روز هم ميرسد؛ شك دارد، و با اينحال ميبينيم هستند افرادي كه با نايده گرفتن اين مضرات در صددند با توجيهاتي كه بيشتر به توهم شبيه هستند تا به بحث علمي و منطقي براي در پيش گرفتن چنين رفتار و عملي به خيال خودشان راه حل هاي امروزي يافته اند...!
http://shilaazodi.wordpress.com/2013/08/03/%d8%aa%d9%84%d9%86%da%af%d8%b1/
پاسخحذف