۱۳۹۲/۰۳/۱۰

مرثیه ای برای یک سایت

آن روزها خون بود و خشم ، فریاد بود و گلوله ، حق بود و زندان و من خسته از نشستن و تماشا باید کاری میکردم ، نه سرداری بودم که صدای اعتراضم شنیده شود ، نه سیاستمداری که زندان کردنم هزینه ای داشته باشد و نه ستاری که خونش بجوشد و طغیان کند ، ضجه های خیابان تمام شده بود و کوچه های زخمی ، نفس های آخر را میکشید .
باید مینوشتم ، آری این تنها کاری بود که میتوانستم …
نوشتم هرچند با انگشتانی لرزان و خسته ، هر چند با مدادی کم جان و کمرنگ ، طغیان میکردم و تَن کاغذ را میخراشیدم ، عصیان من نوشته های گاه و بیگاه من بود ، اما نوشته ای که دیده نشود عقیم است و نارس ، نوشته ها اندوهگین بودند و من سردرگم ، به اینجا و آنجا سر میزدم اما من که سیاستمدار نبودم نوشته هایم به چشم بیایند ، قهرمان نبودم تا به استقبال حرفهای بیخود و با خودم بیایند .
ناامید و مایوس که کسی نشانی پشت بامی را داد آزادگی نام ، گفت کافیست بنویسیhttps://azadegi.com/login و من نوشتم ، صفحه سبز رنگی که به تو خوش آمد گوئی میکرد ابتدای آشنائی من بود ، کلمه آزاده زیستن و رمز آزاده بودن را باید انتخاب میکردی و من در تردید و دو دلی از این پشت بام نا آشنا ، از اینکه نمیدانستم اینجا جای من هست یا نه ، کسی به این غریبه اجازه نفس کشیدن میدهد یا خیر ، نوشتم » رهگذر «  شاید چون فکر میکردم در این سرا رهگذری چند روزه بیش نیستم و به زودی خواهم رفت  .
وارد شدم ، هیاهوئی بود ، انبوه آدمها که برخی از آنها را به اسم میشناختم ، هر کس کاغذی در دست داشت ، یکی آن را به شکل کبوتری در میاورد و پروازش میداد ، دیگری بادبادکی میساخت و رها میکرد .
بعد از پرواز نوشته ها جدل ها و بحث ها گُل میگرفت ، یکی ستایش میکرد و دیگری نقد ، یکی فحش میداد و دیگری شعار ، مثل یک نا آشنا گوشه ای از پشت بام کنار قفسی که کبوتر نداشت نشستم و به آسمان نگاه کردم ، آسمانی پر از کبوتران کاغذی ، پر از بادبادکهای رنگارنگ ، رقص کبوتران زیبا بود و دیدنی ، برخی بالاتر میرفتند و بیشتر خودنمائی میکردن و برخی بالشان میشکست و زود بر زمین مینشستند .
اندکی بعد جرات پیدا کردم ، نوشته ای از جیب در آوردم ، کبوترکی درست کردم و در میان کبوتربازان حرفه ای به پروازش در آوردم ، چند نفر از دوستان که بعدها رفیقشان شدم نیز کمکم کردند . حس شیرینی بود خاطره ی اولین پرواز . خاطره دلنشینی بود نفس کشیدن در کنار دوستانی خاص ، دوست داشتم آزادگی را پس ماندم و خواندم و نوشتم .
حکایتی بود داستان این پشت بام ما ، همهمه و قیل قالی داشت ، قصه های تلخ و شیرین . روزهای شاد و غمگین و دوستانی که هر کدام تک بودند .
برخی فقط کبوتر خویش را پرواز میدادند و احساس غرور میکردند ، برخی کبوتری نداشتند اما از پرواز دادن کبوتران دیگر احساس شوق میکردند و عده ای کارشان چرائی و خوبی و بدی نوشته های دیگر بود . یکی به ادبیات گیر میداد ، یکی فحش دادنش ملس بود ، یکی افتخارش از میان به در کردن بادبادک بازهای نازک نارنجی و دیگری اهل دعوا و زد و خورد ، یکی عاشق پرواز دادن عکسهای سکسی ( البته قبلش به بیمارن قلبی هشدار میداد ) ، یکی به تیم حریف و رنگ پیراهنشان گیر میداد ، دیگری یکسره چشم چرانی میکرد و به دختران متلک میگفت ، یکی سنش بالاتر بود و نصیحت میکرد ، کبوتر بازی  اهل شعر بود و ادبیات کهن و بادبادک بازی اهل موسیقی و سینما ، یکی عاشق شد ، یکی مُرد ، یکی چیز یاد گرفت ، دیگری چیز یاد داد ، یکی را راه ندادند ، دیگری خودش قهر کرد و رفت . یکی زندان شد و یکی را دشمنان آزادی کشتند اما  نامش را جاودانه کردند .
دیگر وابسته شده بودم ، باید هر روز سری میزدم و خبری میگرفتم ، گاهی دل و دماغ نداشتم اما دیدن نام های آشنا و تماشای شوخی های و کل کل کردنشان شیرین بود .
گذشت و گذشت تا یک روز هر چه گشتم پشت بام را پیدا نکردم ، محله همان محله بود و آدرس همان آدرس اما نه از صفحه سبز رنگ خوش آمد گوئی خبری بود و نه کسی کلمه آزاد زیستن و رمز آزاده بودن را از من میخواست .
نه خبری از آزادگی بود و نه سراغی از آسمان ، نه از کبوتربازان نشانی بود و نه از رقص کبوتران اثری .
میگفتند ارباب شوم و تاریکی صاحب پشت بام را گرفته است و به زودی سراغ شما نیز میاید .
دیگری میگفت ارباب شوم و تاریکی صاحب پشت بام را نگرفته اما با بلدوزر ساختمان آزادگان را ویران کرده است .
نمیدانم شاید داستان سایت آزادگی برای همیشه تمام شده باشد اما در این مدت کسانی به من آموخته اند رسم آزادگی تمام شدنی نیست .
به چشم دیدم در سرائی که جان میگیرند و بر حنجره ها تیغ میگذراند هستند دختران و پسرانی که آزادگی را فریاد بر می آورند
سایت آزادگی یک اسم بیشتر نبود اما رسم آزادگی یک سرشت .
آزادگی نیست اما بیائید به هم قول دهیم هیچگاه آزاده بودن خویش را ارزان نفروشیم .
--------------

۴۳ نظر:

  1. رهگذر گرامی با درود،
    دل‌نوشته‌ای بود که از دل برآمد و بر دل نشست.
    قلمتان همواره نافذ و پرتوان باد.
    شهاب

    پاسخحذف
  2. سایت آزادگی یک اسم بیشتر نبود اما رسم آزادگی یک سرشت
    +++
    رهگذر عزیز بسیار زیبا نوشتی کیبوردت برقرار
    از میرور عزیز هم به خاطر باز نشر این دلنوشته سپاسگزارم

    پاسخحذف
  3. خستگی‌ و افسردگی من با دیدن این نوشته‌ها که همچون آب، زلال هستند ،،،،،، کمرنگ میشود

    پاسخحذف
  4. رهگذر گرامی متن زیبایی نوشته بودی. ولی من همچنین نگران صاحب امتیاز تارنما هستم. چون احساس می کنم باید اتفاقی برای ایشان افتاده باشد که اینطوری بی خبر یکدفعه همه چیز ناپدید شده.
    خواهش می کنم بیشتر روی این نکته تمرکز کنی شاید بتوانیم خبری از صاحب امتیاز تارنما به دست بیاوریم.
    omid57

    پاسخحذف
  5. با سپاس میرور گرامی..بله تقصیر بر عهده من سنگینی می نماید و عذر تقصیر خواستن موجه نیست و محلی از اعراب ندارد..پایدار و پاینده باشید..در محیط مجازی نه زمینی هست و نه زمانی..نه خوردنی هست و نه خوراندنی..آنچه هست اندیشه و نوشته است که برپایه گوینده و متفکرش اگر نازل نباشد به یادگار می ماند و اگر پرارزش بوده باشد جاودانه می شود.مگر آنکه سخیف و خنک به منظر آید که در آن صورت فراموش می شود..
    آزادگی با ارزش بود چون منظر و مجالی برای گفتن بود..محک زدن گفتار و برون ریختن نهانکده دل بود..تیزابی بود بر کلمات و صافی بود بر جملات.برآیند اندیشه های گوناگونی بود که گرچه گاه از دو سوی کاملا متفاوت برهم می تاختند و خرده می گرفتند ولی تدبیر مدیری شایسته را به همراه داشت که می دانست شاقول ترازوی دوسو را چگونه از سنگ وزنه تعادل آکنده نماید.برخی آن را سانسور نگاشتند.گروهی آن را تحمیل عقیده تصور کردند و دسته دیگری هم بر آن تاختند.
    این همه نگفتم که مجیزی گفته باشم چون تلخکان غم رویی که از سیاه رویی خود اسباب خنده جمعی را فراهم می آورند و خود در اندرون خویش گریانند.این همه را بازگو نمودم تا بدانید چرایی کشش به تبادل و اشتراک نظر ازچه رو غمزه رو می نمود.
    امیدوارم و گمان دارم که پای فشاری رهروان و همراهان گارگشای آزادگی خواهد بود.با سپاس(شنگولی سابق)

    پاسخحذف
  6. رهگذر عزیز شاید آزادگی دیگه هیچ وقت سرو سامون نگیره ولی انسانیت و احساس مسئولیتی که دوستانی مانند شما، خانم فائزه و نیمای عزیز در این روزهای از خود نشان دادید هیچ وقت از یاد من نخواهد رفت.
    از اینکه خودم رو در جمع انسانهایی مثل شما میبینم خوشحالم.

    پاسخحذف
  7. با سپاس از مهر دوستان شهاب ، کاکا ، میرور ، امید و رامکال نازنین و دوست داشتنی ...
    تحفه ای بود پیشکشی عزیزانی که ازشون آموختم و بهشون مدیونم .
    این چند روز نظرات بچه ها رو پیگیر بودم ، خیلی فکر کردم و سناریوهای مختلفو زیر و رو کردم .
    به یه نتیجه شخصی رسیدم که تو کامنت بعدی با دوستان در میون میزارم .

    پاسخحذف
  8. این نظر من کاملا شخصیه و امیدوارم برخی دوستان نرنجنن فقط میخوام اگه بقیه هم موافقن کم کم یک گزینه رو بزاریم کنار و روشن تر آینده رو ببینیم .
    ببینید دوستان سایت بالا نیومده ، کار به جزئیاتش ندارم در کل دو مورد خیلی ساده وجود داره :
    1- ادمین دستگیر شده .
    2- نیروهای سایبری روسیه و چین در ازای بشکه های بی زبون نفت سایتو از دسترس خارج کردن و در ادامه ادمین یا نخواسته یا نتونسته سایتو برگردونه.
    در هر دو حالت من با حفظ همه خاطرات خوب از سایت آزادگی و بودن در کنار دوستان در صورت باز شدن سایت ترجیح میدم دیگه اونجا نباشم چرا ؟
    چون اگه ادمین دستگیر شده باشه مسلما باز شدن دوباره سایت یه تله هست و اگه هم حالت دوم باشه نخواستن یا نتوانستن ادمین مسئله مهمی نیست بلکه بی احترامی ایشون در ندادن حتی یک توضیح کوچک به سوالها و درخواستهای سایر کاربران در این مدت هست که به نظرم دیگه منطقی پشت فعالیت دوباره باقی نمیزاره .
    باید دنبال برنامه دیگری بود .

    پاسخحذف
  9. رهگذر جان! احتمالات بسیار دیگری هم هست، الزاما تماس نگرفتن ادمین به بی احترامی مربوط نمی شود، ولی ظاهرا نباید دیگر منتظر ماند. اگر برنامه ای طرحی داریم باید شروع کرد.

    پاسخحذف
  10. دوستان گرامی، چنددقیقه پیش ایمیلی از جانب ادمین سایت آزادگی به دست من رسید که به دلیل اهمیت موضوع، براتون نقل می کنم. البته در عنوان ایمیل خواسته شده بود پس از خواندن، نامه رو بسوزانم که با این حساب نمیتونم مدرکی از صحت گفتارم به دوستان بدهم، چون هول شدم و قبل از خواندن ایمیل اون رو سوزوندم... و هنوز هم کامپیوترم دارد دود می کند. ولی کلا فکر کنم منظورشون این بوده که هوای همدیگه رو داشته باشیم و پشت هم رو خالی نکنیم. ضمنا مثل این که قرار شده تعطیلات "ارتیحالیدی" رو در ویلای آینه جان اینا، به صرف کباب و شُربِ شراب و نغمۀ رباب، دور هم جمع بشویم و راهکاری برای برون رفت از وضع کسالت بار فعلی بیابیم. البته پیشنهاد من تشکیل شورای ملی آزادگی است.
    والسلام من تبع الهدی.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بیگ لاگ جان اون از مراسم هیئت آوارگان سایت آزادگی که اصلی ترین جزء برنامه یعنی سرویس ایاب و ذهاب رو از قلم انداخته بودی و ملت سر کار بودن ، این هم از ایمیل محرنامه که قبل از خوندن سوزوندیش ...
      حالا خدا کنه این مراسم ارتیحالیدی تو ویلا که میریم یادت نره اصلیکاری یعنی رُباب رو با خودت بیاری.
      ولی یه چیستانی برام مطرح شده ببین تو میتونی کمکم کنی ...
      به نظرت در این آوارگی که حکایتمون شده شبیه گروه تفحص هلال احمر که با دیدن هر کدوم از دوستان اینقدر خوشحال میشیم ، انگار یه زنده از زیر آوار پیدا کردیم چرا برخی از دوستان موش و گربه بازی درمیارن ، یکی مینویسه hi و دیگه تمام ، یکی میشه همانم که میدانی ، اون یکی معما و بیست سوالی طرح میکنه تا بفهمی کی هست و کی نیست . به نظرت اینکار خیلی حال میده یا دلیل دیگه ای داره ( مثلا واهمه برخی از نوشتن کامنت حتی در این صفحه ) ؟

      حذف
  11. " من هرگز کفتر باز نبوده ام ، ولیکن همیشه کفتر باز ها را دوست داشته ام . چون
    آدم های با وفا ، افتاده ، فروتن و شریف بوده و همواره کرامت انسانی را پاس داشته اند.
    اگر کبو تری آزادانه بر بامی نشست و چینه ور چید ، هرگز بر بام غریبه ای بیتوته نخواهد کرد .
    ماندنی ریشه دا ر و پر با ر خواهد بود ، که آزادی " رهگذر " تامین و تضمین شده باشد . ایدون که چنین باد ! "

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کوتاه و زیبا ...

      یقین داشتم حضور برخی از دوستان در این شرایط بیش از هر زمانی برای میرور روحیه بخش است ، به همین خاطر منتظر شما بودم .
      میدانم که آزادی رهگذران مهمترین دغدغه میرور این روزهای ماست .
      امیدوارم کاری انجام بده کارستان .

      حذف
  12. دوستی با نام " تفکر " در پست قبلی کار زیبا و شایسته سپاسی انجام داده که شاید در لابلای انبوه کامنتها خوب به چشم نیومده باشه.
    من اینجا تکرارش میکنم تا بدانیم که در هر شرایطی میتوان امید داشت و میتوان حرکت کرد .
    کافیست بخواهیم و حرکت کنیم .
    فقط باید هر چه زودتر داده های ذهنیمون رو مرتب و آرشیو بندی کرد و از این شرایط به قول بیگ لاگ عزیز کسل کننده رهائی یافت .

    .
    .
    "
    تفکرشنبه, ۱۱ خرداد, ۱۳۹۲
    .
    آئینه گرامی یکی از کاربران سایت مردمی ِ آزادگی
    به عنوان کمکی کوچک به کاربران و دوستان ِ آزادگی، دو تا دوماین را
    به صفحه آزادگان آزادگی لینک کرده است.
    1- azadegi.info
    2- azadegi.de

    اگر روی هر کدام از این دو دوماین کلیک شود، به صفحه آزادگان آزادگی لینک می شود.
    "

    پاسخحذف
  13. persiraner عزیز و نازنین، همانطور که دوست عزیزم رهگذر بیان کرد، دیدن هر نام و حضور هر یک از شما عزیزان، جان تازه‌ای بر من می‌بخشد، هر کلام از گفتار شما مرحمی بر زخم من است، تمام مدت چشم بر این صفحه دوخته‌ام تا نامی‌ اشنا بر درِ آن ضربه‌ای بزند و با ورود خودش شادی از دست رفته من را التیام ببخشد،
    به جمع یاران خوش آمدید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. " خماری را پرسیدند : آیا دسترسی نداشتن به "هرویین " بد تر است یا به " شیشه " ؟ .
      گفت : بی " آزادگی " نکشیدی ، ببینی چه کوفتیه !."
      با گرمترین درود ها به تک تک دوستان وفادار " آزادگی " . گو اینکه حالت جسمی و روانی ام
      اجازه نمیدهد ، تا در کنار دوستان باشم ، با وجود این از مردمی بدور دیدم ، که در این بیگاه
      نفس گیر عزیزان را تنها گذاشته و دست کم تسلی خا طری نباشم .با اینکه تقریبن یک هفته از
      شوک از بین رفتن سایت " آزادگی " میگذرد ، با این وجو د در بهت و حیرت شدید قرار دارم .
      دیری نیست که از تدبیر شایان قدردانی Mirror گرامی آگاه شده ام .
      بدون تعارف و تملق " آزادگی " برای من به پناهگاه امن و دلخواسته ای تبدیل شده بود ، که
      در آن بیشترین آرامش و قرار را می چشیدم . اگر نگویم هزاران ساعت ولیکن بی گمان
      بیشتر از هزار ساعت در آن خواندم و نوشتم و یاد گرفتم . افسوس میخورم ، که چرا کپی از
      نوشته هایم بر نداشتم ، تا از آنها در وبلاگم استفاده کنم . امیدوارم که بزودی زود سایت
      دوباره فعال گردد . زیرا ضربه و لطمه ای که به اعتماد و اطمینان بسیاری از کاربران
      خواهد خورد ، غیر قبل تصور و جبران ناپذیر است . از خطراتی که برای هموندان ساکن
      ایران پیش خواهد آمد ، به قصد سخنی نمی گویم ، که حتا از تصورش تنم مور مور می شود .
      با آروزی هر چه زودتر در آغوش گرفتن مجازی همه دوستان در زیر سایه " آزادگی " .

      حذف
  14. ضمن سپاس از تفکّر گرامی و یادآوری رهگذر دوست داشتنی، من نیز تشکر قلبی خودم را از همراهی این دوست گرامی، خدمتشان عرض می‌کنم،
    تفکر جان، امیدوارم که بتوانیم به همت و تلاش یکدیگر، بار دگر در کنار هم باشیم ،،

    پاسخحذف
  15. این پست رو یکنفر عزیز هم در وبلاگش قرار داده :

    http://ieknafar.wordpress.com/2013/06/01/%D9%85%D8%B1%D8%AB%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%8C-%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87-%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%A2%D8%B2/

    همدلی برخی از دوستان چون zanroz و ieknafar و یکی دوتای دیگه که ترجیح دادند به قول کاکا جیمز باندی ابراز همدردی بکنند در این شرایط خیلی زیباست .

    پاسخحذف
  16. میگم میرور جون..حالا که داریم کم کم دور هم جمع میشیم میگم چطوره یه پایگاه مقاوت بسیج آزادگی تشکیل بدیم بریم دخل هرچی سایته مثله بالاترین و بی رنگی و ریشه ها رو دربیاریم؟ یا اصلا اسمشو بذاریم این گروه خشن؟!(شاه شنگولی اول)

    پاسخحذف
  17. سهل انگاری من را در نوشتن کلمه "مرهم " که در تایپ، به غلط "مرحم" درج گردید ببخشید

    پاسخحذف
  18. حضرت میرور با درود فراوان..تمامی دوستانی که اکنون در بخش نظرات درحال ابراز مودت هستند به گمان حقیر در خارج از کشور مقیم هستند و نمی دانم از کاربران داخل کشور کسی تاکنون نظری ابراز کرده است یا خیر؟توانایی شناسایی آی پی های نظر دهندگان برای شما در محیط بلاگ اسپات مقدور است؟(شاه شنگولی اول)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شنگولی جان من از داخل دارم نظر می دهم، ولی دلم با هموطنان غربت نشین است. تهران هوا بدجور گرم شده و ما فقط به عشق ساندیسها و سن ایچ های این چند روز ارتحال، دوام آورده ایم. جانم فدای قدوم مبارک "شاه شنگولی دوم" که ایشالله بیان و ما را یه شکم سیر، نجات بدهند. آمین یا رب العالمین!

      حذف
  19. دلیورنس
    "شاه شنگولی" مزاح می کنند، امکان بررسی آی پی ها برای هیچ کس در گوگل و بلاگ اسپات میسر نیست، حتی برای سربازان آبگوشتی و احمق آقا امام زمان چه برسه به امت شهید پروری مثل من و میرور. ضمنا خیلی ها هم از داخل ایران هستند مثل رهگذر و بیگلاگ و.......
    ضمنا من هم از دوستی بنام "تفکر" خیلی تشکر می کنم، اگر روزی از این دامین ها استفاده بشود (که با info من بسیار موافق هستم)، باید بصورت کامل و بدون اما و اگر، دامین به نام میرور (یا ادمین سایت جدید) تغییر کند

    پاسخحذف
  20. رهگذر عزیز!
    دوستانی که یک به یک پیدایشان می شود، از طریق نوشته زیبای شما در بالاترین بوده. آیا برای شما مقدور هست نوشته دیگری داشته باشید تا لینک بدهم؟
    دلیورنس

    پاسخحذف
  21. استاد کسروی گرامی، همانطور که دلیورانس جان توضیح دادند، من به آی پی‌‌های نظر دهندگان دسترسی‌ ندارم و این غیر ممکن است که بدانم چه کسی‌ از چه کشوری برای ما در اینجا کامنت میگذارد ، ضمن اینکه بنده تا بحال از هیچ کاربری هم در این مورد سوال نکرده‌ام و بعد از این هم سوال نخواهم کرد، زیرا این یک مسئله شخصی‌ و امنیتی میباشد ،

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. شما به آی پی های ما دسترسی ندارین؟ شما که هر روز تعدادی از جوانان "فعال" و "برانداز" این مملکت رو شناسایی کرده، به دام انداخته و تحویل مقامات حکومتی می دهید؟ د نذار بگم ای عاملِ هفت رنگ! تازه با ایادی خودتون، گیر هم داده بودین که بیایین همکاری کنین رای بدهید، اون هم به کسانی که از شدت فعالیت وقت سر خاراندن و ریش جمباندن ندارند توی غربت، بمیرم الهی دلم کباب شد! برای چی؟ خب برای این که با هر رای، شما به اهداف شومتان نزدیک تر می شدین... ننگ بر شما باد! آی پی من رو پس بدین! صلا رای من، آی پی من!
      بذارین از مراسم روحانی "از حرم تا ورم" که قراره با پای پیاده از تهرون بریم تا دم مفعد آقا، تموم بشه! اونوقت میام تکلیفم رو با شما روشن می کنم!... کباب هم به آدم نمی دین!

      حذف
  22. من اجازه می خواهم همین جا، به تمامی دوستان عضو آزادگی و دوستان دیگر در "جاهای دیگر" که شدیدا نگران هستند ظاهرا، اعلام کنم خیالتان راحت باشد، هیچ اتفاق خاصی نیافتاده و خطری کسی را تهدید نمی کند. صاحب امتیاز این سایت هیچگونه تضمینی به ما نداده بوده که تا ابد الاباد، هزینۀ یک محیط مجانی بدون تبلیغات بی دردسر را برای ما فراهم کند. دلیلی هم ندارد برای ما توضیح دهد چه شده و چه کرده، چون روز ثبت نام این مسائل برای اکثر دوستان مهم نبوده و با خیال راحت ثبت نام نموده اند. این مسئله در مورد باقی فضا ها هم صدق می کند. خود من شخصا در یکی از وبسایتها درخواست بستن حساب کاربری ام را دادم که به من ایمیل زده شد "نمی شود! و تا ابد حساب شما باز است نمی خواهید لاگین نکنید!" حالا دیگر عاقلان خود دانند باید از چه فضا و چه کسی ترسید. ما که در این خراب شده هستیم و هر آن ممکن است کسی بیاید دم در و یقه مان را بگیرد ببرد انقدر واهمه نداریم که برخی دوستان!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. بیگ‌لاگ عزیز با این نظر شما موافق نیستم. البته این نکته مهم رو باید بگم "این عدم موافق بودن کلی هست" و به قضیه آزادگی و ادمین اون منحصر نیست.
      و بخصوص مطلقاً مرتبط با Mirror عزیز که همیشه زحمت کارها رو بدوش می‌کشیدن، نیست.

      موافق نیستم چون این مشتری یا کاربر هست که اصناف از هر جنس که باشه رو معتبر می‌کنه. بیخود نیست که تجار موفق قبول دارن که "همیشه حق با مشتری هست" چون اگه مشتری نباشه که چهاردیواری اختیاری اون تاجر که فقط یه زندان انفرادی براش خواهد بود و نه محل کسب و سود و شهرت.

      وقتی گفتم صنف منظورم انواع و اقسام سایتهای اینترنتی بخصوص سایتهای اجتماعی مثل فیس‌بوک یا سایتهایی از نوع Web2 هست. راه‌اندازی اولیه همیشه با ادمین یا تیم ادمین هست، اما فعالیت و کسب اعتبار و معروف شدن هم همیشه با کاربران هست.
      این قضیه یه معامله دوطرفه هست. گرداندگان امکانات می‌دن و درعوض اعتماد و اطمینان رو از کاربران می‌گیرن. قبلاً هم همین مشکل رو توی بالاترین و دنباله هم دیده بودیم که بحث می‌شد ادمین چون پول داده هر کاری دلش می‌خواد می‌تونه بکنه. توی بالاترین دیکتاتوری راه بندازه و یا توی دنباله هیچ وقت به مشکلات کاربران توجهی نکنه و در سکوت هم سایت رو برای همیشه تعطیل کنه.

      یه دلیل دیگه برای صحت حرفم هم این هست که توی اینجور سایتها زمانی که نیاز به جذب کاربر هست، گردانندگان حرفهای قشنگ می‌زنن و یا حداقل چیز بدی که به مذاق کاربران خوش نیاد رو نمی‌گن. اما زمانی که کاربر نیاز به پاسخ‌گویی داره، با بی‌محلی و حتی مشابه وضعیت بالاترین با تهدید و اخراج و بی‌ادبی برخورد می‌کنن.
      درصورتی که اگه اینجور ادمین‌ها، همون اول کار بگن که سایتشون چهاردیواری اختیاری هست و هر کس نخواست می‌تونه راهش رو بکشه و بره،‌ که شک نکنید تعداد کاربرانشون خیلی کمتر خواهد بود و به احتمال زیاد همون اول کار به کسادی خواهند خورد.

      حذف
  23. بیگی جون..همه دوستانی که داخل لاگین می کنند ممکن است مثل نیما آپلوس حرفه ای عمل نکنند و چون مخابرات هم متعق به سپاه است پس امکان ردگیری و ردیابی خیلی سهل و آسان تر خواهد بود..البته که نگرانیم..تصور نکنید خارج نشینی یعنی رفتن به استار کاپ و لاگین شدن و پشت رایانه مبارزه مجازی راه انداختن!وقتی من بدونم حرفی که می زنم ممکنه بر کاربر داخل ایران تاثیر گذار بوده باشه بر تبعات بعد از آن که گریبانگیر وی خواهد شد مسئولم...نگاه نکنید این رهبران ابله سیاسی فقط با جان و مال افراد دیگر برای خودشون هزینه می کنند و بعد روی کثافت کاری خودشون با توجیه کردن سیفون می کشند! مثالی بزنم.. فرماندهی که در میدان جنگ افتخارش این باشه که با پل انسانی معبر باز می کنه اول باید در تیمارستان بستری بشه(اگه بیمار روانیه)..وقتی کمی عقلش سرجاش اومد در دادگاه نظامی محاکمه بشه و به اشد مجازات محکوم بشه که بقیه حساب کار دستوشن بیاد که فرمانده موفق اونیه که با حداقل تلفات و با حفظ رویه تدافعی و نه تهاجمی(در تهاجم همیشه تلفات بالاست) میشه فرمانده میدان جنگ شد..قربونش برم که نه رهبر باکفایت سیاسی داریم نه فرمانده با تدبیری..وقتی لینکی میذارم باید دقت کنم که به جای دیگه ای هدایت نشه و چیزی بهش وصل نباشه!اونی که به من اعتماد داره و کلیک می کنه- مخصوصا اگه داخله -نباید باعث بشم سرمایه اعتمادش از بین بره..حالا البته در بعدی فراتر روی سخن با ادمین سایت هست که اگه نه با کاربرا بلکه حداقل باید با مدیرش هماهنگ بوده باشه..حداقل یه نفر بعنوان مدیر وقت میذاره یه محیط مجازی رو مدیریت می کنه...آخه حداقل یک توضیح کوچولو و یه تشکر خشک و خالی که نه چیزی از ادمین کم می کنه و نه چیزی به مدیر اضافه می کنه!همه ماها پیاده نظام آزادگی بودیم..میرور سرگرد اونجا بود و ادمین فرماندهی اونجا رو به عهده داشت.حالا میرور داره نفرات پیاده گردان آزادگی رو جمع می کنه و خبری از فرمانده نیست!(شاه شنگولی اول)

    پاسخحذف
  24. بیگ لاگ عزیز اکه اشتباه نکنم شما در همون سایت کذایی در خواست بستن اکانتتون رو داده باشید.
    نمیخوام به این سایت انگ بزنم ولی خیلی کاراشون برام عجیبه، روزی که فائزه عزیز لینکی از آزادگی در این سایت فرستاد برای تشکر از فائزه و همچنین دادن توضیحاتی در مورد آزادگی در آن سایت لاگین کردم، باور کنید فقط با نوشتن رتبه آزادگی در آلکسا در یکی از کامنت هایم ، به گفته ادمین این سایت به علت تبلیغ (یک سایت از کار افتاده) اکانتم مسود شد!!!
    ولی امروز که اونجا سر زدم میبینم اکانت من و همچنین میرور رو برای افتادن در بازی یکی کاربران عقده ای اون سایت باز کردند.
    فقط برای کاربر عزیز یکنفر دلم میسوزه که چند ساعتی هست داره قران میخونه ( سوره یاس) .
    امیدوارم به موارد امنیتی که خودشون اشاره میکنند در همون سایت هم عمل کنند.
    یه جای کار میلنگه لینکی که فائزه در اون سایت داده بود بخش نظراتش غیر فعال شده بود . اما به علت اینکه: نقل از همون سایت (آرام شدن محیط و خوابیدن شور و هیجان‌های ناشی از این اتفاقات) دوباره باز شده. فکر کنم بدشون نمیاد یبار دیگه اب رو برای ماهیگیری گل آلود کنند...

    پاسخحذف
  25. اول بگم که این کامنت رو در جواب رهگذر عزیز می‌دم، ولی به پیشنهاد Mirror عزیز ته نظرات می‌نویسم که جدید بودنش راحت قابل تشخیص باشه.

    می‌دونم گفتن این حرف باعث ناراحتی می‌شه، ولی رهگذر عزیز متاسفانه بحث دیگه از رنجیدن گذشته و به قول متن خودتون اگه کاربران براشون رسم آزادگی مهمتر از خود سایت و اسمش هست که بهتره پرواز رو یاد بگیرن و از روی این موقعیت به بن‌‌بست رسیده آزادگی بپرن.

    منظورم این هست که احتمال کمی وجود داره که ادمین دستگیر شده باشه و یا سرور هک شده باشه، چون اگه بود منطقاً برای سایبریها بهتر بود که سایت حتی بخاطر انتخابات هم که شده نگه دارن و از موقعیتش به نفع خودشون سوءاستفاده کنن و بعد از انتخابات اگه خواستن تعطیلش کنن. بالاخره اینکه حتی اگه سرور هم از دست ادمین خارج شده باشه که باز می‌تونه به میرور ایمیل بزنه و وضعیت رو خبر بده که تابحال اینکار رو نکرده (البته به شرط احتمال دستگیر نشدن).
    احتمال حادثه غیرامنیتی برای ادمین، از حدس قبلی هم ضعیف‌تر هست که البته امیدوارم واقعاً هم اینطور نباشه.

    برای همین بیشترین احتمال می‌تونه این باشه که اطلاعات شخصی ادمین به نوعی لو رفته، اما خارج بوده و دستگیر نشده. ولی شاید خودش و خانواده‌اش غیرمستقیم تهدید شده باشن و خواسته برای دفع شر سایت رو ببنده که دیگه کاری باهاش نداشته باشن. این وضعیت تقریباً برای مهیار سایت دنباله هم اتفاق افتاد و دیگه هرگز سایت رو بعد از تعطیلی، بازش نکرد.

    اگه نگید آیه یاس خوندن هست، حدس می‌زنم که به احتمال زیاد اینجا هم دیگه باز نخواهد شد و اگه Mirror عزیز و باقی کسانی که با همکاری ایشون، قدرت و توان ایجاد یه سایت جدید رو دارن، بهتره که به فکر باشن و خیلی بالای مرحوم فعلی گریه نکنیم که وقت رو از دست می‌دیم. متاسفانه من خودم نه از نظر توان برنامه‌نویسی و نه امکان اجاره سرور، نمی‌تونم کمکی بکنم و خیلی شرمنده هستم.

    نهایت هم اینکه اگه این حدس بستن بخاطر مشکلات امنیتی درست باشه که ایشون هم بی‌احترامی نکرده و بخاطر همون مسائل امنیتی نتونسته به کاربران یا حتی میرور توضیح بده و در اینصورت وضعیتشون قابل درک هست.

    پاسخحذف
  26. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جریده عالم دوام ما

    " آزادگی " تنها با تلاش پیگیر و شبانه روزی بسیارانی ، که بدون مزد و منت و با
    صرف نظر از خواب و خوراک و تفریح به این درجه از اعتماد و اعتبار رسید .
    برای اینکه نام و یادی از آن عزیزان کرده باشم ، به یک پستی ،که به مناسبت سال نو
    میلادی فرستاده بودم ، اشاره میکنم .
    همانطور هم که درآن نوشته تاکید کرده بودم ، آوردن نام همه عزیزان غیر ممکن بود .

    +++++++++++++++++++++++++++++

    سرود " آزادگی " ، شاد باشی برای سال ٢٠١٣ میلادی

    برای آخرین باردر" آیینه " نگاه کرده و از خانه خارج می شوم . آخه بناست ، که به بهانه سال نو " میلاد" ی همه در میدان مجازی " آزادگی " گرد هم آمده ، دیداری تازه کرده وتجدید پیمان و" آرمان " کنیم . تا زمان
    گرد همآیی واقعی در جای جای میدان های " آزادی " و " آزادگی "میهن مان " ایران " از آگاهی دادن به مردم و رسوا کردن این " رژیم " جهل و " خرافه " ، که چون " اختاپوس " ی به جان مردم ایران افتاده ، از پای
    ننشینیم . ما " رویا "یی در سر داریم . این " سرگرمی " نیست . داستان گیتانجلی و " رامایانا " ی تاگور هم نیست . حدیث تلخ و درد آور به صلیب کشیده شدن عیسی ناصری به روایت " متی " و شمع آجین شدن منصور "حلاج " است . این جزیی از ادای بدهی ما به میهن مان است . ما باید راویان داستان جگر سوز مادرانی باشیم ، که از گورستانی به گورستانی در پی یافتن عزیزانشان راه را به مهمانی تاولهای پایشان دعوت کردند ، تا
    " حافظه " تاریخی مان را زنده نگاه داریم .
    از قضیه پرت نشوم .در خیابانی تاریک چون " شبگرد مست "ی به راه میافتم .نه " سراجی " نه " چراغی " ، در تاریکی گم می شوم . در " آسمان " " ستاره " ها می درخشند . ناگهان " شهاب "ی سینه آسمان را شکافته و خاموش میگردد . " روشن" ای کم سو نمایان شده و از دور " رهگذر "ی پیدا و " سایه " اش بزرگ و بزرگتر می شود. " عصیان " زده به من نزدیک شده و تنه میزند.روی بر میگردانم . در تاریکی حل شده است. داد می زنم : هی " مشتی " فکر کردی ما چغندر یا " شلغم " ایم . صدا دریافت نشده برگشت می خورد .می گویم :چه بهتر ، چه بسا " فتنه گر"ی بوده باشد و در پی مرافعه .
    آرام آرام خیابان روشن تر گردیده و کم و بیش مردمی در رفت و آمد به چشم می خورند.از دور جوانی غرق در بهر تفکر هویدا گشته و تا چشم اش به من می افتد ، سریع روی برگردانده و به آن طرف خیابان میرود. می شناسمش ."بسیجی سابق " است . می گویم شرم کسانی را باد ، که گذشته خود را پوشانده و انکار و کتمان میکنند. چون آن " اصفهان "ی که برای رد گم کردن ، تاج از سر خود بر میدارد.هوا سرد نبوده ولیکن بسی پس است .درست مانند هوای ایران .نم نمک برف به باریدن می آغازد .گو اینکه هوا با خست ذره ذره میبارد ، ولیکن زمین با گشاده دستی فرسنگ فرسنگ خود را در آن میپیچد . ماشینی بوق زنان گذر کرده و حسرت سواری را در من زنده میکند. " شکوه "، "فائزه "،"هیپا تیا " و " میریام " در آن نشسته اند.میگویم . بی معرفت ها حتی یک تعارف خشک و خالی هم نکردند. به خودم هی میزنم : تند نرو ! این طفلک ها باید زودتر برن و در آماده کردن و تزیین میدان کمک کنند. ایشالا که سفید بخت شده و سال دیگه همین موقع دست یک کاکل زری رو گرفته و زیر درخت کاج JINGLE BELLS خوانده و پای کوبند.
    " بابک پرس " و " بهداد " از خیابان فرعی وارد خیابان اصلی شده و گرم گفتگویند."بهداد " تند و تند به سیگار اشنو پک زده و بادگیری در دست چپ دارد.میگویم : وای به حال کسانی ،که آش رشته با کلی سیر داغ نوش جان کرده اند!. میدان " آزادگی " چون دریای نوری از آتش " فروزان "چشم را خیره میکند .نفس هایم به شماره میافتند.چهره ها از شا دی درخشیده و گویی همه را چند قرن میشناسی . زیرا آنکه مینویسد ، مسئولیت بر دوش گرفته و نوشته هر کسی چون اثر انگشت ا ش ،شناسنامه و هویت اوست. بناگه چشم ام به " قوامین "میافتد

    پاسخحذف
  27. دنباله ..............
    میگویم : اینهمه پیامبر و "جرجیس ". با دو میل بافتنی در دستان در حال بافتن با نخی کلفت است . تعجب میکنم .متوجه شده و با شرارتی در چشمان و در حالیکه تهدید از گوشه لب اش می چکد ، با زبانی " سم " آلود می گوید : انشاء الله طناب دار است. میگویم : خدا کنه خیرش رو ببینی ! و اولین مصرف کننده اش خود شما
    باشین !. " دوش العرب " پارچه نوشته ای بزرگ در دست گرفته ، که روی آن نوشته :
    " پت کارنامک " آزادگی " اتون نپشت استات : ........"
    در حال سرچ در گوگل برای یافتن میخی برای ترجمه هستم ، که " رامکال " ندا داده : دادا اینکه نیازی به میخ و ترجمه نداره .این پارسی سره سره بوده و یعنی :
    " در کارنامه " آزادگی " اینچنین نوشته شده است : آزادی -برابری -برادری ."
    میگویم : اندکوکی لحن کمونیستی دارد. "کاکام " با خنده میگوید : بون جوق مسیو ساعت خواب ! .این روی سکه های فرانسوی نوشته شده . میگویم نمره این حاضر جوابی اگر (++A ) نباشد حتما (+A ) هست.
    بچه ها در گروه های کوچک دور میدان " آزادگی " ، که با عکس و تندیس های فردوسی ، کسروی ،بابک خرمدین ،مازیار ،افشین ، یعقوب لیث صفاری و رستم فرخزاد آرایش شده است ،جمع شده و مشغول گل گفتن و شنفتن اند. دیگر " کیوان " نه تنها "بی ستاره " نیست ،که خود ستاره است . شعله های آتش رقص کنان و دامن کشان چون " سمندر رها "یی از خا کستر بر خا سته و خرامان به آسمان پر میکشند. یک گوشه " پرداد " و " لیبارو " پچ پچ کرده و گوشه ای دیگر " دکتر سبز الله " از مقامات معنوی خوا جه خضر میتینگ داده و
    " عرب کش " با افسوس سر تکان میدهد . بچه ها زحمت کشیده و از سر تا سر دنیا راهی شده اند. از
    " تورونتو " بگیر تا "شهریار " کرج ،از " رضا "های گوناگون و "سبز " های رنگارنگ گرفته تا " تخم فتنه " و از " در پیت "ی بگیر تا "نسل انقلاب" . بچه ها به نشانه سر پیچی از هر گونه محدود کردن آزادی بیان به بهانه " ممنوعه " بودن ، هر یک سیبی را گاز میزنند. " علی ٧٠ " سیب را چندبار به مشام برده و بو میکند . هوس گاز زدن سیب و رویارویی با پیکر عریان حقیقت از لب ولوچه اش سرازیر میشود .با عصبانیت سیب را در تاریکی پرتاب کرده و خود در تاریکی فرو میرود .میگویم :هر کسی به همانجا بر خواهد گشت ، که از آنجا آمده . یا خجالت میکشد در روشنایی حقیقت را بپذیرد و یا به آغوش همگنان شب پرست اش پناه برده است .کاش یکمی درست باشد !.همه دور میدان " آزادگی " جمع شده اند .
    دستهایم از دوطرف ادامه یافته ودور گردن ها بهم رسیده و جفت میشوند.دریک آن همه یک صدا فریاد میکشند :

    زنده باد آزادی و " آزادگی " . سا ل نو میلادی ٢٠١٣ بر همگان مبارک باد . تندرستی ،شادکامی ، بهروزی و

    کامیابی در کار و درس و زندگی بر همه روا . تنها صدایی میماند ، که از کی بورد بر خا سته و ..................
    +++++++++++++++++++++

    بی تردید نام بردن از همه عزیزان نه تنها ممکن نیست ، بلکه موجب طولانی شدن نوشته شده ،که خواندن اش دیگر چنگی به دل نمی زند.
    افزون بر آن پاره ای از نامها را با هزار من چسب هم نمی توان در متن وصله کرد . تنها نامهایی که در خاطرم
    مانده بودند را یاد آور شده ام و هیچ ویژه گی برای کسی قائل نشده و نمی شوم .

    پاسخحذف
  28. persinar عزیز، ظاهرا در بالاترین هم هستید، اگر موافقید به این نوشته زیبایتان در بالاترین لینک بدهید. البته باید تیتر تغییر کند، مثلا به یاد سایت خاموش شده آزادگی و........... به اینصورت می توان دوستان آزادگی را بیشتر متوجه اینجا کرد و البته یاد آزادگی را برای قدمهای احتمالی بعدی زنده نگه داشت.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. عزیز جان :
      با سپاس از لطف تان . یکم آنکه اگر چه من عضو بالاترین هستم ، ولی فعالیتی نداشتم تا
      اینکه پس از اتفاق ناگواری که افتاد ، برای خبر گیری هراز گاهی به آنجا سر میزنم .
      و دو دیگر آنکه این نوشته تنها برای کاربران "آزادگی " میتواند جالب باشد ، چون همدیگر
      را می شناسند و با نقطه نظرات هم آشنا هستند .
      با وجود این اگر شما صلاح دانستید و زحمت لینک آنرا بکشید ، بی اندازه شادمان و خرسند
      خواهم شد .

      حذف
  29. یادم رفت خودم را معرفی کنم، دلیورنس هستم. من بیشترین احتمال در مورد مسئله آزادگی، همان که دوست عزیز Freevoice گفت، آنست که به هر صورت ادمین متوجه شده و یا احتمال داده که سایبریها متوجه شده اند او چه کسی است برای همین بی سر و صدا سایت را جمع کرده است، ما هم بودیم شاید همین کار را می کردیم اما از قدم اول شاید سایت را بگونه ای جناب ادمین می چرخاند که کار به اینجا نکشد.

    پاسخحذف
  30. احتمالي كه من ميدم حمله گسترده "ديداز" در يك زمان مشخص به هر دو سايت آزادگي و بالاترين هستش...كه ظاهرا ً بنا به دلايلي آزادگي بعد از حمله و به احتمال خيلي زياد با فشار شركتي كه خدمات پشتيباني و سروري ميداده، به اين جهت كه ميخواسته از شر حمله ها خلاص بشه ؛ مواجه شده و قيد فعاليت رو زده...!
    شايد دنبال يه شركت ديگه ميگرده...اما اين احتمال كمه چون هيچ گونه ارتباط و توضيحي به كاربران نداده.
    اگر سايت هك ميشد يا پرچم ارتش سايبري بر روي قله آزادگي به اهتزاز در ميآمد و يا اينكه سايت به روال گذشته به فعاليت ادامه ميداد...از اين جهت بايد همين را هم توضيحي سر بسته و ناخوانا از طرف آدمين در نظر گرفت.
    .
    .
    آزادگي يك فضاي مجازي خصوصي بود(هست!) و صاحبانش حق داشتند و دارند كه در هر زمان كه خواستند فعاليتش رو متوقف كنند.
    اما كاش توضيحي در اين مورد ميدادند.مطمئنا ً از طرف كاربران شناخته شده (ونه سايه هاي بدخواه) محق شناخته ميشدند.
    بهرحال اينجا محلي-ست براي خبر گرفتن دوستان از همديگه و خوشحالم هر روز اسمهاي كاربران فعال رو ميبينم.

    پاسخحذف
  31. با درود دوباره ... از خیلی وقت پیش از خاموش شدن آزادگی با دوستانی که بهمراه اونها در مسیر خبر رسانی در فضای دیگری بجز وب فارسی همکاری میکردیم این زمزمه نیز ایجاد شد که فضای جدیدتر و آزادی های بیشتر به کاربرانی که در زمینه خبر رسانی و خبر گیری فعالیت میکنن فراهم بشه این طرح مسکوت بود تا زمانی که آزادگی متاسفانه خاموش شد، اما خبر جدیدی رو که خواستم به دوستان بدم این هست که در این چند روز این طرح دوباره فعال شده و امکان اون هست در کوتاهترین زمان یک سایت با المان های جدید البته بدور از کپی برداری از سایتهای مشابه بالا بیاد ... داریم روی امکانات کار میکنیم تا بتونیم هرچه بیشتر کاربرا رو بهم نزدیکتر کنیم تا اینکه گروه ها یا سلیقه ها به جنگ همدیگه برن ... این سایت سخنگویی خواهد داشت که هر ٢ هفته یکبار به سوالات و مشکلات کاربران با ویدئو پلاس و یا امکانات دیگه با کاربران در تماس باشه تا یک اینکه شبه ای از نظر اینکه سایت متعلق به جمهوری اسلامی و دیگر گروه های اسلامیست از بین بره و ٢ اینکه همکاری بصورت نزدیکتر و خبر رسانی با رعایت اصول حرفه ای انجام بشه ...مکانی باشه برای شنیدن همه صداها جز اسلامیست های پشمالو و بسیجی های گردالو! چون اونها به اندازه کافی تریبون در اختیار دارن ... در ارسال خبر هم استاندارد های امنیتی رعایت خواهد شد مثلا هنگامی که لینک رو در قسمت خودش قرار میدین با چندین آنتی ویروس صفحه لینک خبر رو بررسی کنه اگه ایرادی نداشت مجوز ارسال رو خواهد داد ،،، مهمترین نکته امنیت کاربران خواهد بود ...و موارد بسیار زیاده دیگه که در حال تکمیل شدن هست تا شروع به پیکر بندی اون بشیم این موارد رو به چند تن از دوستان ارسال کردم و منتظر پیشنهادات این عزیزان هستم از کاربران محترم آزادگی هم خواهش مندم اگه ایده و یا پیشنهادی دارن به ایمیلم ارسال کنن ،،، شاد و پیروز باشید ... nima.aplus@gmail.com

    پاسخحذف
  32. با درود به نیما گرامی ، ممنون از خبری که در اختیار ما گذاشتی‌ ، امیدوارم که دوستان بزودی بتوانند در فضایی که همه ملاحظات در آن رعایت شده باشد دوباره جمع بشوند ، همانطور که قبلا من و تعدادی از دوستان به آن اشاره کرده بودیم باید به فکر چاره باشیم ،،

    پاسخحذف
  33. من در اینجا اجازه می خواهم، مراتب ادب و ارادت خودم را، خدمت تک تک دوستان حاضر و غائب تقدیم کنم و به همگی دست مریزاد بگویم. دمتان گرم. پاینده باشید عزیزان من. از رهگذر پر احساس خودمان تا پارس ایرانر خوش فکر، از نیمای گرامی که به فکر راه حل است تا احسان عزیزم که در غربت به عشق میهن نفس می کشد. از شهاب با دانش و استاد کسروی نکته بین، از فری وویس دوست داشتنی تا رامکال گرامی، از تفکر و آینه و کاکا گرفته تا تک تک دوستان نادیده و ناشناخته، از همگی شما سپاسگزارم. شما چکیدۀ مهر و دانش ایرانی هستید. شما، هر کجای دنیا که باشید؛ عنصر زایش زیبایی هایید. دور از تفکرِ عفن و مرداب گندیدۀ حسد و حقد و بدبینی... من خاک پای شما، بیگ لاگ خطاکار، به همگی شما درود می فرستم. ارزش این رفاقت را منِ رفیق بیشتر از همه می دانم. بیایید با هم متفاوت باشیم اما از هم متنفر نباشیم.
    به قول یکی از کاربران فهیم یک "وبسایت" وزین، من، بیگ لاگ، "چاکرِ پفیوز"ِ همۀ شما دلشدگان هستم... آن هم با افتخار!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من پاره ای از کامنت هایم را ذخیره میکردم . و هراز گاهی برای سیر تحول و تطور سایت
      آنها را می خواندم . این کامنت را با احساس قلبی برادرانه و به دور از هر گونه پاچه خواری وتملق نوشتم . همین حالا که پس از یک سال و نیم خواندم ، نا خود آگاه اشک ریختم .
      ++++++++++++++++++++
      ١١.١١.٢٠١١
      سر خم می سلامت ، شکند اگر سبویی .
      Biglog جان باز گشت ات را به سایت از ته دل شادباش گفته و برایت تندرستی و انگیزه ای برای
      تلاش به مراتب بیشتر از گذشته آرزومندم . یقین دارم ، که اینها را حمل بر تملق و چرب زبانی نخواهی کرد . اگر چه خیلی از دوستان ترس مبهمی از بیان نبودنت داشتند ، که مبادا ، نکند ،خدای نکرده ، زبان ام لال ..................با این وجود جای خالیت بطور محسوسی در لابلایکامنت ها موج میزد .چندین و چند بار این وسوسه شیطانی بر من چیره شد ، در آن تنگستان ، که از هوای عفن اش آفات و سموم باریده و از زمین اش قارچ گزمه و بسیجی روییده و آب دریاچه ارومیه اش اشک چشم مادران شده و در پایان خشک ، بر او چه می تواند رفته باشد ؟ . و آرزو کردم ، که جان نازنین اش را گزند هرگز مباد ! .
      قربانت نیازی نبود ، برای باز گو کردن سبب غیبت ات . زیرا همگی نیک می دانستیم و می دانیم .چرا که :
      بوی شراب میدهی ، لقلقه در دهان مکن .
      گر چه غیبت تک تک عزیزان را جای دریغ است ، ولی زهی خیال باطل ، که نازنینانی دیگر
      بگذارند ، که چراغ " آزادگی " کم سو و یا سویی دگر گیرد .
      Biglog جان : اگر چه چشم ات رنجور است ، با این همه قدمت روی تخم چشم همه " آزادگان "و چه خجسته ! .

      بیگ لاگ گمگشته آمد سوی یاران غم مخور
      چند روزی بود پنهان ،شد نمایان غم مخور
      چشم جسم اش گشته مجروح ،از پی آزادگی
      چشم دل روشن تر از صد ماه تابان غم مخور
      گر سبویی ریخت و یا گر بشکند پیمانه ای
      خم می باشد سلامت ، باش شادان غم مخور
      می رسد صبح سپیدی از پس این شام تار
      عاقبت پایان پذیرد دوره سفله شغالان غم مخور
      سر شکستند ت به باتوم و چماق
      لیک شکستی تو طلسم از بد سگالان غم مخور
      می رسد روزی بهار و جملگی گردیم سبز
      تو نوشتی زین زمستان بر زغالدان غم مخور
      گر چه بودی غایب از چشمان ما
      جای خالیت بوده است در قلب دوستان غم مخور















      حذف