فرانسوا ماری آروئه که بعدها برای خود نام «ولتر» را برگزید، یکی از تاثیرگذارترین متفکران عصر روشنگری بود. پژوهشگران تاریخ اندیشه معتقدند که ولتر تقریبا به اندازهی عمر یک انسان از نظر فکری بر اروپا حکومت کرده است. تاثیر او بر اندیشههای عصر روشنگری در اروپا چنان گسترده و ژرف بود که برخی از او به عنوان «شهریار روشنگری» یاد کرده و سدهی هجدهم را «سدهی ولتر» خواندهاند. ولتر متفکری آزاداندیش، ادیبی برجسته و نویسنده و منتقدی صریح و چیرهدست بود و بیتردید در حوزهی نقد دین و کلیسا در میان متفکران زمانهی خود از جایگاه ویژهای برخوردار است.
زندگی ولتر سراسر نابسامانی و کشمکش و پیکار بود. آشفتگیهای زندگی او از همان دوران کودکی آغاز شد. هنوز از تاریخ و محل دقیق تولد او آگاهی موثقی در دست نیست. برخی از پژوهشگران، تاریخ تولد او را سال ۱۶۹۴ در پاریس ذکر کردهاند. گفتهاند که چون پس از تولد امیدی به زنده ماندنش نبوده، دایهاش او را با شتاب و بطور غیررسمی غسل تعمید داده بود و بعدها با زحمت و صرف هزینه مجبور شدهاند او را بطور رسمی غسل تعمید دهند. خود او دیرتر گفته بود: معلوم است که من از همان دوران شیرخوارگی با «آسمان» مشکل داشتهام!
چنین نیز شد و ولتر بعدها به یکی از مخالفان سرسخت کلیسا و متولیان آن تبدیل شد که خود را «نمایندگان خدا» بر روی زمین مینامیدند. اما ولتر فقط با «نمایندگان آسمان» درنیفتاد، بلکه با نمایندگان قدرتهای زمینی نیز که از زیردستان خود فرمانبری مطلق میطلبیدند به پیکار برخاست و با آنان نیز سر سازگاری نداشت. بسیاری سست شدن پایههای سلطنت مطلقه در اروپا را از جمله مرهون تلاشهای فکری او میدانند. بیهوده نبود که مستبدان با تحریکات کلیسا، اقامت او را در پاریس ممنوع کردند و حتی او را به زندان معروف باستیل انداختند؛ او را لعنت و تکفیر کردند، آثارش را «ضددین» و «گمراهکننده» و افکارش را «پلید و شیطانی» خواندند، کتابهایش را سوزاندند، و سرانجام او را از شهر و دیار خود راندند و آوارهی تبعید ساختند. یک پروفسور تئولوژی حتی علنا از «مشیت الهی» انتقاد کرده بود که چرا باعث زنده ماندن ولتر شده است!
ولتر همهی این فشارهای طاقتفرسا را تاب آورد. تسلی خاطر او این بود که همهی این ناملایمات فقط نتیجهی سرنوشتی شخصی نیست، بلکه: «به محض این که سر و کلهی فلسفه پیدا میشود، پیگرد و سرکوب نیز آغاز میگردد». قلم ولتر گزنده و صریح بود و او با افکار کهنه و پوسیدهی زمانهی خود سر آشتی نداشت. بسیاری از کتابهای ولتر بینام منتشر شدند تا اگر تفتیشگران عقاید در صدد تعقیب نویسندهی آنها برآیند، او بتواند انتساب آنها به خود را انکار کند. ولتر بارها تصریح کرده بود که نمیخواهد به «شهید» تبدیل شود.
زندگی شخصی ولتر هم آشفته و نابسامان بود. او سالهای زیادی را در تبعید گذراند. در سال ۱۷۲۶ اهانت او به یک شوالیهی فرانسوی و دست انداختن او باعث کتکخوردن و زندانی شدن ولتر در زندان باستیل شد. پادشاه فرانسه به او که در محافل فکری و ادبی آوازهای به هم زده بود، پیام داد که حاضر است او را از زندان آزاد کند به شرطی که خاک فرانسه را ترک کند. ولتر پذیرفت و پس از آزادی به انگلستان رفت و در آنجا به مطالعهی منظم آثار جان لاک، اسحاق نیوتن، ویلیام شکسپیر و نیز فیلسوفان تجربهگرای انگلیسی پرداخت. نتیجهی این سفر پربار پس از بازگشت کتاب «نامههای فلسفی» (نامههای انگلیسی) بود که آن را مانیفستی برای اندیشههای روشنگری در قارهی اروپا میدانند.
ولتر مدتی را نیز در دربار فریدریش بزرگ گذراند. پادشاه پروس که آوازهی ولتر را شنیده بود، او را در سال ۱۷۵۰ نزد خود فراخواند و از این که نامدارترین فیلسوف زمانه را در کنار خود داشت خوشحال بود. گفتهاند که ولتر در آشنا کردن فریدریش با اندیشههای روشنگری نقش مهمی داشته است. اما رابطهی میان آن دو دیری نپایید و بر اثر یکسری سوءتفاهمات که ولتر نیز در آن بینقش نبود از هم گسست.