۱۳۹۳/۰۵/۰۷

«ایمان عقلانی» و «کوسه‌ی ریش‌پهن»

استدلال کردن یکی از فعالیت‌های بنیادین ذهن آدمی و کوششی برای اثبات حقیقت یک گزاره یا تز ‌است. آدمی به یاری زبان و از طریق استدلال می‌کوشد دیگر انسان‌ها را نسبت به درستی دیدگا‌ه خود قانع سازد و نشان دهد که گزاره‌های معینی که ساختار استدلال او را تشکیل می‌دهند، پذیرفته‌شده یا پذیرفتنی هستند. هر استدلال درستی باید تابع قواعد منطق باشد و هنگامی که گزاره‌ای از گزاره‌های دیگر حاصل می‌شود، مورد بررسی منطق قرار می‌گیرد.

استدلال کردن در برابر مخاطب گاهی با کامیابی همراه است و در بسیاری موارد نیز با ناکامی. یکی از مواردی که استدلال‌ در آن کارایی خود را از دست می‌دهد، عرصه‌ی رویارویی حوزه‌های خرد و ایمان است. با ذکر نمونه‌ای می‌خواهیم این نکته را روشن‌تر ‌‌کنیم: فرض کنید شما در گفت‌وگو با آدمی دیندار تلاش می‌کنيد با استدلال عقلی او را قانع سازید که سياست در جهان امروز، به مثابه امر هدايت جامعه و تمشيت امور اجتماعی و تنظيم مناسبات ميان انسان‌ها، دانشی است که  فرضا مانند هدايت يک هواپيما، به آموزش و آگاهی و تخصص کارشناسانه نياز دارد و همانگونه که نمی‌توان از «خلبان اسلامی و مکتبی» سخن گفت، از «اسلامی و مکتبی کردن سياست» نيز نمی‌توان به نتيجه‌ی مطلوب رسيد. حال ممکن است این شخص در پاسخ استدلال شما بگوید: «ولی در عوض، حکومت اسلامی آماده کننده‌ی ظهور امام زمان است!».

با چنین پاسخی چه می‌توان کرد؟ برای شما روشن است که شخص دیندار با کشيدن بحث به اموری که جزو اعتقادات مذهبی اوست و به حوزه‌ی پندارهای دینی تعلق دارد و حقانیت خود را از مرجعی به نام خرد نمی‌گیرد و صحت و سقم آن را نمی‌توان در میدان تجربی سنجید، قصد به بن‌بست راندن گفت‌وگو را دارد. از آنجا که استدلالات عقلی در برابر اعتقادات دینی کارایی ندارد، پس در این‌گونه موارد نیز چاره‌ای باقی نمی‌ماند جز آنکه آدمی از ادامه‌ی گفت‌وگو خودداری کند. این وضعیت اهمیت تفکیک حوزه‌های خرد و ایمان را در برابر دیدگان می‌گشاید و نشان می‌دهد که آن دو از سنخ واحدی نیستند و به اصطلاح در دو سیاره‌ی متفاوت زیست می‌کنند. می‌خواهیم ببینیم این تفاوت در کجاست.

۱۳۹۳/۰۴/۲۹

بازار پررونق کالایی به نام دین


کالا وسیله‌ای در خدمت ارضای نیازهای آدمی است. یکی از ویژگی‌های کالا کمبود آن‌‌ است و کالاها وسایلی هستند که در هر زمان و مکان دلخواهی در کیفیت و کمیت مطلوب یافت نمی‌شوند. علم اقتصاد بر این پایه استوار است که انسان‌ها نیاز‌های بیکران دارند و در این پیوند گونه‌ای اشباع‌ناپذیری بر رفتار آدمیان حاکم است. معنای این سخن آن است که همواره اندازه‌ی نیاز و تقاضای آدمی بزرگ‌تر از میزان عرضه‌ی کالاهاست. در نتیجه‌ی همین کمبود است که کالاها شالوده‌ی امر اقتصادی را می‌سازند و آدمیان را به رفتار اقتصادی وامی‌دارند.

بر این پایه می‌توان گفت که کالا عنصری کانونی در پژوهش‌های اقتصادی است و مطابق تعریف‌های رایج، عملا همه‌ی وسایل و خدماتی را دربرمی‌گیرد که از نوعی «سودمندی» یا «فایده‌رسانی» برخوردارند و به درد کسی، کاری یا چیزی می‌خورند. این سودمندی می‌تواند مادی باشد یا نباشد.

از این رو، کالاها را از جمله به کالاهای «مادی» و «غیرمادی» تقسیم می‌کنند. کالاهای مادی آنهایی هستند که به صورت اشیاء عرضه می‌شوند و می‌توان آنها را انبار و ذخیره کرد، مانند اتومبیل، تلویزیون، کامپیوتر، خوراک، پوشاک و غیره. قابلیت دیگری که این کالاها دارند آن است که می‌توان مستقیما آنها را در بازار خرید و از آن‌ها استفاده کرد. ولی کالاهای غیرمادی جزو اشیاء و «چیزگونه» نیستند و جسمیت ندارند. این نوع کالاها معمولا به صورت خدمات عرضه می‌شوند، برای نمونه توسط بیمه‌ها و بانک‌ها و هتل‌ها و غیره.

فرض کنیم یک شرکت بیمه با شما قراردادی می‌بندد و مطابق آن قرارداد، شما هر سال مبلغی به این شرکت بیمه می‌پردازید و اتومبیل یا خانه‌ی خود را در برابر حوادث بیمه می‌کنید. حال اگر روزی شما با اتومبیل خود تصادف کنید یا خانه‌ی شما بر اثر توفان یا آتش‌سوزی آسیب ببیند، شرکت بیمه در قبال حق بیمه‌ای که پیش‌تر بطور منظم پرداخته‌اید، خسارت وارده به شما را جبران می‌کند. ولی در ضمن ممکن است شما یک عمر پول بیمه بپردازید بدون اینکه با اتومبیل خود تصادف کنید یا خانه‌ی شما آسیب ببیند و بنابراین نتوانید از حق بیمه‌ی خود استفاده کنید. در این صورت جز «اطمینان خاطر» چیزی عاید شما نشده است. این «اطمینان خاطر» حکم «کالایی غیرمادی» را دارد که شرکت بیمه به شما فروخته است و شما با خریدن چنین کالایی، خیال خود را برای وضعیت‌های اضطراری پیش‌بینی‌ناپذیر آسوده کرده‌اید.

جهان امروز ما جهانی «اقتصادی‌شده» است. به دیگر سخن، اقتصاد و قوانین آن، خود را به همه‌ی گستره‌های اجتماعی تحمیل و حتی به خصوصی‌ترین زوایای زندگی ما نفوذ کرده‌اند. حتی در مناسبات میان اقتصاد با سیاست هم وضع به همین منوال است و شمار زیادی از منتقدان فرهنگی در غرب نسبت به گسترش فزاینده‌ی نفوذ اقتصاد در سیاست و کمرنگ‌شدن نقش دولت‌ها در برابر مونوپل‌ها، کارتل‌ها، تراست‌ها، بانک‌ها و دیگر شرکت‌های غول‌آسای تجاری و مالی هشدار می‌دهند و این روند را برای گسترش شکاف‌های طبقاتی و مآلا صلح اجتماعی خطرناک می‌دانند. بگذریم از آنکه گوش کمتر کسی به این هشدارها بدهکار است و روند «اکونومیزه» شدن در همه‌ی عرصه‌ها با شتاب در جریان است و همه‌ی موانع را بر سر راه خود با قدرت درهم می‌شکند!

۱۳۹۳/۰۴/۲۲

مهد کودکی به نام ایران... لَــلِــه‌ای به نام حکومت!

حتما در روزهای اخیر، ویدئویی از خشونت یک مربی مهد کودک با کودکی که غذا نمی‌خورد را دیده‌اید و حتما هم از دیدن آن متاسف و بر‌افروخته شده‌اید. به نکات زیادی هم در مورد این رویداد اشاره شده، خب پس بگذارید من هم به یک نکته اشاره کنم.
راستی چه شباهتی است میان این مهد کودک و کشور ما؟ آن کودک و خود ما؟ آن لَــلِــه‌ و حکومت ما؟ آیا شباهت‌های غیر قابل انکاری نمی‌بینید؟

امروز کشور ما، بیش از پیش به مهد کودک غیر استانداردی تبدیل شده که مردمان ساکن آن، همگی صغیر فرض می‌شوند و به همین دلیل باید لِنگِ حاکمان بر گلوی ما فشرده شود و به زور و اصرار، چیزی به ما خورانده شود: مطبوع یا حال به هم‌زن، علمی یا خرافی، استاندارد یا تاریخ مصرف گذشته. کسی هم نمی‌پرسد چرا این کودکِ صغیر لج‌بازی می‌کند، نمی‌خورد، ادا در می‌آورد، اصلا شاید دلش درد می‌کند، شاید دلتنگ چیزی شده، شاید نفخ کرده و شاید به سادگی، حالش دیگر از این معجونِ دل به هم‌زنِ حکومتی، به هم می‌خورد!
خیر، "مربی" این مهد که همچون مربی ویدئوی فوق، معلوم است نه دوره‌ای دیده و نه تخصصی دارد و تازه خودش هم در "منطقه" کلی گرفتاری و خرج دارد، تنها به این بسنده می‌کند که دائم قاشق معجون فرهنگی-اعتقادی خودش را در گلوی کودک معصوم وطن فرو کند، و هر از گاهی هم خشمگین و عصبانی به سر و کلۀ ما می‌کوبد و با چوب و چماق از خجالت ما در می‌آید تا هم زهرِ چشمی بگیرد و هم خودش را کمی خالی کرده باشد. گرچه دوربین‌های مخفی زیادی هم از اعمال و رفتار او و شکنجه‌هایی که بر ما وارد می‌آورد، تصویر گرفته و تمام جهان هم می‌بینند، اما چون خودش را وکیل و قیم و آقا بالاسرِ ما می‌داند، ککش هم نمی‌گزد. هر چه نباشد او صلاح ما را بیش از همه می‌داند. نهایتش اینست که غذا می‌پرد گلویمان و خفه می‌شویم دیگر. چه فرقی می‌کند. صغیرِ نافرمان بی‌ایمان، نباشد بهتر است تا باشد.
البته در این مهد بزرگ، بچه‌های حرف‌شنو و رام و مطیعی هم هستند که نه تنها برای مربی و "ولی" خود دردسری درست نمی‌کنند، بلکه بر حسب ضرورت حتی می‌توانند به عنوان یار کمکیِ "ولی"، برای اینکه چند صباحی در چشم او عزیز شده و چند تکه‌ای هم بیسکوییت بیشتر گیرشان بیاید، حق بچه‌های شرور و حرف نشنو و غم‌زده را کف دستشان بگذارند!

بدتر این که بر خلاف کودک ویدئو، "صغیران وطنی" از سوی دوستان و همسایگان به حال خویش رها شده‌اند. همسایگان این مهدِ بزرگ، تنها زمانی که چیزی به ایشان بماسد به یاد این صغیران مورد ظلم قرار گرفته می‌افتند و با قیل و قالی کوتاه مدت، به خیال خود وظیفۀ انسانی خویش را انجام می‌دهند. هر چند ما صغیران وطنی هر گاه که وقتی پیدا کنیم، بدمان نمی‌آید بر غریبی و مظلومیت "مربیانِ" دیگر مهدِ کودک‌ها هم اشکی بریزیم و بر سینه بکوبیم. شاید همین است که همسایه‌ها هم زیاد زجرهای ما را جدی نمی‌گیرند. کسی چه می‌داند!

مهد کودک ویدئوی فوق، پلمپ می‌شود، مربی آن (که لابد هزار گرفتاری هم دارد) از کار بر کنار و علیه مدیران آن شکایت می‌شود...
اما کسی هست که "ولی" مهدِ کشور ما را از کار برکنار کند، به تعقیب قضایی‌اش برخیزد و حقش را کف دستش بگذارد؟

بیگ لاگ

۱۳۹۳/۰۴/۱۲

برپایی «خلافت اسلامی» با یک کلیک!

اینترنت کار را برای همگان آسان کرده است. از طریق این رسانه‌ی عصر «پست‌مدرن» نه تنها می‌توان در کوتاه‌ترین زمان ممکن با دیگران پیوند برقرار و پیام ردوبدل کرد، یا فیلم مورد علاقه‌ی خود را دید و موسیقی مورد علاقه‌ی خود را شنید، یا خیلی راحت کالای مورد نیاز خود از کیف و کفش گرفته تا کباب‌پز و آب‌میوه‌گیری را سفارش داد و دم در خانه تحویل گرفت، بلکه این روزها همچنین می‌توان یک «خلافت اسلامی» تأسیس کرد!
http://www.alhadathnews.net/wp-content/uploads/2013/09/%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A9.jpg


رسانه‌ها گزارش داده‌اند که ابوبکر البغدادی، رهبر گروه جهادگرایان آدمخوار موسوم به «دولت اسلامی در عراق و شام» (داعش)، از طریق اینترنت و لابد با یک «کلیک» برپایی «خلافت اسلامی» در بخش‌هایی از کشورهای جنگ‌زده‌ی عراق و سوریه را به جهانیان اعلام کرده است. وی در پیام اینترنتی خود که افزون بر زبان عربی، به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی نیز منتشر شده، همچنین از مسلمانان جهان خواسته است که به این سرزمین اسلامی نوبنیاد مهاجرت و برای ساختن و شکوفایی آن تلاش کنند. البغدادی که خود را «خلیفه‌ی مسلمین» خوانده است، البته برای رعایت «حق انتخاب اسلامی» تصریح کرده که هیچ مسلمانی موظف نیست با خلیفه‌ی جدید مسلمین بیعت کند!

ناگفته نماند که بسیاری از روحانیان دیگر کشورهای اسلامی که با برپایی این «خلافت اسلامی» بساط دین‌فروشی خود را در خطر کسادی دیده‌اند، این اقدام را نکوهش کرده و ادعای البغدادی برای خلیفه‌گری را «ارتداد» خوانده‌اند! برای نمونه، یکی از وعاظ سرشناس مصری پیام هشدارباشی خطاب به پیکارجویان «داعش» فرستاده و از آنان خواسته است که به راه راست بازگردند وگرنه مورد «غضب الهی» قرار می‌گیرند. گفتنی است که پیام این واعظ مسلمان نیز از طریق «توئیتر» به آگاهی جهادگرایان رسیده است!

بدین‌سان حدود ۹۰ سال پس از زوال واپسین «خلافت اسلامی» و برچیده‌شدن بساط «عبدالمجید دوم» آخرین خلیفه‌ی امپراتوری عثمانی توسط دولت ملی‌گرای کمال آتاتورک، بومرانگ رها شده دوباره بازمی‌گردد و خاورمیانه‌ی بحران‌زده در دومین دهه‌ی سده‌ی بیست و یکم بار دیگر شاهد برآمد نوع دیگری از «خلافت اسلامی» است. گفتنی است که البغدادی به عنوان «خلیفه‌ی مسلمین» خود را از این پس به مثابه جانشین محمدبن عبدالله در راس جامعه‌ی اسلامی و رهبر توامان سیاسی و دینی آن می‌بیند.

برای ما ایرانی‌جماعت که ۳۵ سال پیش به یک «انقلاب شکوهمند اسلامی» دست زدیم و قدرت را دو دستی به روحانیان شیعه تقدیم کردیم، این نمایش مسخره قاعدتا نباید تازگی داشته باشد. البته ما ایرانیان که استاد سلب مسئولیت از خویشتن هستیم، در این مدت با خونسردی آدمی که انگشت در سوراخ بینی خود کرده، به تماشا ایستادیم تا کشورمان تدریجا به یک «خلافت شیعی» تبدیل شود. تازه باد هم به غبغب می‌اندازیم که ما «مردم‌سالاری دینی» داریم و هر چهار سال یکبار می‌توانیم از میان چند مهره‌ی دستچین‌شده شورای نگهبان «ولی فقیه» که در واقع همان «خلیفه‌ی شیعی» است، یک نفر را «آزادانه» برگزینیم! جرئت اعتراف هم نداریم که تفاوت «خلافت داعش» در بخش‌هایی از عراق و سوریه با «خلافت شیعی» در ایران فقط در آن است که در اولی البغدادی خود را «خلیفه‌ رسول‌الله» یعنی جانشین محمد می‌پندارد و در دومی ولی فقیه خود را «نایب برحق امام‌ زمان»! و آنچه در این میان تعیین‌کننده است این است که هر دو آنان جایگاه مقدس و خدشه‌ناپذیری دارند و به هیچ انسان زمینی پاسخگو نیستند، چون هر دو مستقیما به «آسمان» وصل‌اند!

آری، منطقه‌ی خاورمیانه سخت بیمار و روان‌پریش است و به گستره‌ی تاخت و تاز این جانوران ماقبل تاریخ تبدیل شده است. ولی اگر واقع‌بینانه بنگریم، پدیده‌ی «خمینیسم» و قدرت‌گیری روحانیان شیعه در ایران، نخستین سلول سرطانی به نام «اسلام‌گرایی» بود که در کالبد این منطقه شکل گرفت و اکنون متازتازهای خود را به همه‌ی نقاط این پیکر در حال احتضار گسترده است. در واقع قدرت‌یابی اسلام‌گرایان در ایران، تکانه‌ی نیرومندی به دیگر نیروهای اسلام‌گرا در کل منطقه و  تحریص آنان بود تا تلاش کنند مطابق الگوی ایران بر قدرت دولتی چنگ اندازند و با ایجاد حکومت‌های دینی، «قوانین شرعی» و «ارزش‌های اسلامی» را یکسره بر جوامع خود حاکم گردانند.

از «داعش» در عراق گرفته تا «طالبان» در افغانستان، از جنبش «اخوان‌المسلمین» در مصر گرفته تا «لشگر طیبه» در پاکستان، از «حزب النهضه» در تونس گرفته تا «جبهه النصره» در سوریه، از «حزب‌الله» لبنان گرفته تا «جنبش حماس» در باریکه‌ی غزه، از سازمان «امارات قفقاز» در چچن گرفته تا «حزب النور» در مصر، از گروه «الشباب» در سومالی گرفته تا «ائتلاف اسلامی سبز» در الجزایر، از «بوکو حرام» در نیجریه گرفته تا «جماعت اسلامی» در بنگلادش، از «حزب الاصلاح» در یمن گرفته تا «جنبش المهدی» در عراق، از «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه گرفته تا دولت کودتایی حسن البشیر در سودان، از حکومت مطلقه عربستان سعودی گرفته تا کلیه‌ی طرفداران بقا و «اصلاح» نظام جمهوری اسلامی در ایران، همه‌ی این نیروها به‌رغم راهکارهای گوناگون و تفاوت‌هایی که در سیاست‌های عملی خود دارند، هدف استراتژیک واحدی را دنبال می‌کنند: برقراری «حکومت دینی» در کشورهایی که هنوز در آنها به قدرت نرسیده‌اند؛ یا حفظ «حکومت دینی» با چنگ و دندان در کشورهایی که در آنها به قدرت رسیده‌اند. از این منظر آنان هیچ تفاوتی با هم ندارند و همگی میوه‌های زهرآگین درختی هستند که با «انقلاب اسلامی ایران» به ثمر نشست!

ولی آنچه در این میان قابل تأمل است، آن است که این نیروهای برآمده از گورستان سیاه تاریخ، اگر چه حامل و مروج واپسگراترین و پوسیده‌ترین ارزش‌ها هستند و می‌خواهند قوانین ۱۴۰۰ سال پیش مناسبات قبیله‌ای در صحرای عربستان را به همگان تحمیل کنند، برای دستیابی به هدف، از به کار بردن ابزارها و وسایل عصر «مدرن و پست‌مدرن» هیچ ابایی ندارند. آنان فقط با ارزش‌های امروزی مانند آزادی و فردیت و حقوق بشر و منزلت آدمی و در یک کلام جامعه‌ای باز و متکثر مشکل دارند و آن را «غربی» و «منحط» و «شیطانی» می‌دانند، ولی با ابزارها و تکنولوژی ساخته و پرداخته در غرب هیچگونه مشکلی ندارند. برای آنان کامپیوتر و اتومبیل و تلویزیون «غربی» و «شیطانی» نیستند. حتی موشک و پهپاد و خمپاره‌انداز و از همه مهم‌تر بمب اتمی هم «غربی» و «شیطانی» نیستند، چرا که از همه آنها می‌توان برای حفظ «ارزش‌های اسلامی» و تحمیل «قوانین شرعی» به دیگران به بهترین صورت استفاده کرد!

سال‌ها پیش یک فضاپیمای روسی آماده‌ی پرتاب به کیهان بود و یکی از سرنشینان آن فضانوردی از کشور مالزی بود که در سراسر «جهان اسلام» با افتخار از او به عنوان «نخستین فضانورد مسلمان» یاد می‌کردند. ولی مهم خود این رویداد نبود. امری که خیلی مهم‌تر از این رویداد در حاشیه‌ی آن جریان داشت، بحث داغ و تندی میان «علمای دینی» مالزی بر سر این «معضل» بود که فضانورد مالزیایی به هنگام بی‌وزنی و معلق‌شدن در فضای لایتناهی، باید به کدام سو نماز بخواند؟!‌ در پایان این بحث نیز میان «علمای دینی» توافقی صورت گرفت و دستورالعملی ۱۷ صفحه‌ای به فضانورد بیچاره داده شد تا به وظیفه‌ی شرعی خود در فضا درست عمل کند!

اکنون ادامه‌ی همان حکایت است. وقتی می‌توان در برابر دوربین سر کسی را برید یا قلب او را از سینه بیرون کشید و سپس فیلم آن را در خدمت سیاست اسلامی «النصر بالرعب» در اینترنت به نمایش عمومی گذاشت؛ یا چرا راه دور برویم، هنگامی که می‌توان با صدها نیروی مسلح مغول‌وار به خوابگاه دانشجویان شبیخون زد و از جزئیات قلع و قمع آنان با آب و تاب فیلم تهیه کرد و برای «عبرت» دیگران در «یوتیوب» گذاشت؛ یا مدرن‌ترین وسایل شنود و تعقیب و مراقبت را از چین و روسیه یا کشورهای غربی وارد کشور کرد و از طریق آنها رد مخالفان فکری را حتی در فضای مجازی یافت و آنان را بازداشت کرد و به دست شکنجه‌گران در اوین و دیگر سیاه‌چال‌ها سپرد تا پس از چندی جنازه‌ی آنان را به خانواده‌هایشان تحویل دهند، چرا نتوان در بی‌وزنی نماز خواند یا از طریق اینترنت و با یک کلیک پیامی برای برپایی «خلافت اسلامی» صادر کرد؟ مگر این‌ها همه از یک سنخ نیستند؟!

آری، بپذیریم که خاورمیانه، این منطقه‌ی مبتلا به سرطان اسلام‌گرایی، بیمار است، سخت بیمار است!

شهاب شباهنگ
تیرماه ۱۳۹۳
   

۱۳۹۳/۰۴/۱۰

روزه و حقوق بشر

 ماده‌ی ۱
تمام ابنای بشر آزاد زاده شده و در حرمت و حقوق با هم برابرند. 
 
منظور این جمله بسیار واضح است. انسان‌ها درحقوق اساسی خویش با هم برابرند. آن انسانی که تصمیم می‌گیرد چیزی نخورد و نیاشامد، همانقدر کرامت و حق انسانی دارد که آن انسانی که می‌خواهد بخورد و بیاشامد. اجبارِ یک گروه به عدم بهره‌مندی از حق انسانی خود، نقض آشکار حقوق انسانی و قوانین بین‌المللی است.

ماده‌ی ۲
همۀ انسان‌ها، بی هیچ تمایزی از هر سان که باشند، اعم از نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا هر عقیده‌ی دیگری... سزاوار تمامی حقوق و آزادی‌های مصرح در این اعلامیه‌اند. به علاوه، میان انسان‌ها بر اساس جایگاه سیاسی، قلمرو قضایی و وضعیت بین‌المللی کشور ... هیچ تمایزی وجود ندارد.
 
میان آن آدمی که از مذهبی پیروی می‌کند که نوشیدن و خوردن را بر او ممنوع می‌کند، و آن آدمی که از عقیده‌ای پیروی می‌کند که نخوردن و ننوشیدن را مضر می‌داند، هیچ تمایز و تفاوتی وجود ندارد. هر دو علیرغم این که در چه کشور و جامعه‌ای زندگی می‌کنند، حق پیروی از عقیدۀ خود را دارند. همان‌طور که هر دو موظف به پرداخت مالیات هستند.

 ماده‌ی ۳
هر فردی سزاوار و محق به زندگی، آزادی و امنیت فردی است.
 
روزه گرفتن یک فرد، نباید امنیت روانی و شخصی فرد دیگری را به خطر بیندازد. اگر ما معتقدیم خوردن و آشامیدن یک شخص در ماه حرام به مومنان لطمه وارد می‌کند، باید پاسخ‌گوی لطمه‌ای که روزه داری مومنان و برخوردهای سلبی  بر دیگران وارد می‌کند نیز، باشیم.

ماده‌ی ۴
هیچ کس نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشته شود: بردگی و داد و ستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی باید باز‌داشته شده و ممنوع شود.

اجبار انسان‌ها به انجام یا عدم انجام کاری بر خلاف میل شخصی آنها، در زمان و مکان معینی، مصداق بارز برده‌داری است که در تمامی قوانین جهانی، ممنوع و مذموم شمرده شده است. کسی که با امر و نهی در خوراک و پوشاک و رفاه دیگران، قصد اجبار کسی به عملی یا اعمال محدودیت بر زندگی وی داشته باشد، مجرم و در پیشگاه عدالت، محکوم است.

ماده‌ی ۵
هیچ کس نمی‌بایست مورد شکنجه یا بی‌رحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی و یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.
 
هیچ‌کس نباید بخاطر رفتار گروهی از مردم جامعه، دچار آسیب شود. اگر روزه‌داری عده‌ای از مردم، سبب ناراحتی و آسیب مردمی که از انجام این عمل اکراه دارند شود، چنین امری مصداق شکنجۀ روحی و جسمی در سطح گسترده است. نیات شخصی بخشی از جامعه نباید موجب فشار و شکنجه بر بخش دیگری از جامعه شود.

ماده‌ی واحده
در حقوق جهانی اسلام، برخورداری از آزادی، مشروط به عدم اخلال در انجام دادن تکالیف فردی و اجتماعیِ ناشی از حقوق جامعه است و هیچ انسانی نمی تواند با تکیه بر حقّ آزادی، خودش و یا دیگر انسان ها را به مهلکه بیندازد!
(تحقیق در دو نظام حقوقی جهانی بشر، محمدتقی جعفری، تهران: دفتر خدمات حقوقی بین المللی، اول، 1370)

در مذاهب توحیدی، "تکلیف" مقدم بر "ترجیح"  و "اجبار" مقدم بر "اختیار" است. بنابر این هیچکدام از مواد مطرح شده در بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر (که تمامی کشورهای پیش‌رفته و مترقی امروز به آن پای‌بند هستند) نمی‌تواند در یک حکومت مذهبی پیاده شده یا مورد احترام قرار گیرد. خودتان را خسته نکنید!

 بیگ لاگ (با رخصت آینه جان)