همه جا حضور دارد و این روزها بیش از هر جا در فضای مجازی. تجسم بیفرهنگی و
تحقیر آزادی بیان است. ستیزهجو، پرخاشگر، درشتگو و بیپرواست. آسان اهانت میکند
و راحت حرمت میشکند. گستاخی او را حد و مرزی نیست. با احساس شرم یکسره بیگانه
است. اگر قلم زمانی حرمتی داشت، او اینک از آن برای زخمزدن استفاده میکند، درست
مانند تیغهی چاقو!
نادان است ولی پرگو. نابخرد است ولی پرمدعا. ارزش سکوت و خاموشی را نمیداند.
بیش از هر چیز نسبت به جهل بیکران خود ناآگاه است، ولی الگوی مضحکی از «بهتردانی»
و «همهچیزدانی» است. دهانش را میگشاید حتا پیش از آنکه بداند چه میخواهد بگوید
و پیش از آنکه بسنجد خروجی این حفرهی عفن چه خواهد بود.
بی دلیل نیست که سخنانش زمخت و آزاردهنده است. هرزهگویی و هرزهنگاری را
«صراحت» میپندارد و آن را فضیلت میشمرد. فضای مجازی برای او حکم «چاله میدان»
را دارد. پس آمده تا «نسق بگیرد» و «رو کم کند» و به این آمدن خیلی هم میبالد. گر
چه نمادی از حمق است، ولی حماقت برای او پدیدهای است که فقط دیگران میتوانند آن
را مرتکب شوند!
در بیشتر موارد محصول خانوادهای بیفرهنگ و عقب مانده بوده و در مناسبات
خانوادگی اقتدارگرایانهای بالیده است. قطعا کودکی خوبی نداشته و با او بدرفتاری و
از او سوءاستفاده شده است. روحش از ناملایمات روزگار کودکی زخمهای عمیق برداشته
است. اکنون بطور ناخودآگاه آن زخمها و آسیبهای روحی را از چشم دیگران میبیند و در
پی تلافی و انتقامجویی است. بیهوده نیست که از تحقیر دیگران لذت میبرد و از زخمزدن
به دیگران خشنود میشود.
نیاز عمیقی به جلب توجه دارد. با بیقراری در پی «چشم و گوش رایگان» میگردد.
کافیست چند نفر در جایی گردآیند، تا او بسرعت خود را به میان آن جمع پرتاب کند و مطرح
سازد. فقط به چند تماشاچی یا اندک تشویقی نیاز دارد تا معرکهگیری خود را آغاز کند
و در آن محو شود. ولی هدفش فقط خشنود کردن تماشاچی نیست، بلکه همزمان خود را ارضا
میکند.
بیتوجهی به او برایش دردناک است. او همواره و به هر قیمتی باید در مرکز توجه
باشد. خرسندیاش زمانی تکمیل میشود که در جمع «یارانش» باشد، در میان موجودات مشمئزکنندهای
از سنخ و قماش خودش. در میان کسانی که تاییدش کنند و برایش هورا بکشند، کسانی که تملقاش
را بگویند و او را بالا ببرند، کسانی که او را ترغیب و تحریص کنند تا بیپرواتر فرافکنی
کند، اوباشانهتر به دیگران بتازد و بیآزرمتر به حرمت آنان تجاوز کند.
دچار خودشیفتگی است و عاشق خویشتن. همواره با دیدن تصویر خود در آینه لبخند میزند،
چرا که در آن موجود «ایدهآل» را میبیند. از بهرهی هوشی اندک خود همواره شگفتزده
است و آن را «نبوغ ذاتی» میپندارد! هرگز از رفتار و گفتار خود احساس پشیمانی نمیکند.
با انتقاد از خود بیگانه است. خود را معصوم و بری از خطا میداند. به توصیهها و
تذکرها بیتوجه است. او فقط یک چیز میخواهد: همانگونه بماند که هست.
نزاکت نمیشناسد. با جهان آدابدانی احساس بیگانگی میکند، چرا که در چنین
جهانی افراد فقط «حق» ندارند، بلکه همچنین «وظیفه» دارند. مدعیالعموم است و بر
جایگاه «دادستان جهان» تکیه میزند. با قیافهای حق به جانب از همگان راستگویی و
قانونگرایی میطلبد، ولی خود هرگز به آنها پایبند نیست.
گاهی موعظهی اخلاقی میکند و خود را به اصول وجدانی متعهد نشان میدهد، ولی آنقدر
بیاخلاق است و ناشیانه ایفای نقش میکند که خیلی زود خود را لو میدهد. گاهی نقش
میانجی را برعهده میگیرد، ولی در اصل آتشبیار هر منازعهای است. گاهی زبانی
دلسوزانه اتخاذ میکند، ولی چون نهایتا در پی ویرانگری حرمت آدمی است، با نخستین
تلنگرها، اتهامزنی و هوچیگری را جانشین دلسوزی دروغین اولیه میکند و مکنونات قلبیاش
را بیرون میریزد.
برای اینکه کسی برای دیگران قابل تحمل باشد، باید قادر باشد گاهی از خود فاصله
بگیرد و از دور رفتار خویشتن را بپاید و بسنجد. ولی برای او این فاصلهگرفتن مقدور
نیست. او آنچنان مجذوب خویشتن است و در خود استحاله شده که نمیتواند از خود اندکی
فاصله بگیرد تا با نگاهی انتقادی خود را برانداز کند. اساسا برای کسی که در مرکز
عالم ایستاده و همهی ثوابت و سیارات در مدار خود به گرد او میگردند، چنین امری
چگونه میتواند ممکن شود؟!
درست است که خشم، حسادت و خودپرستی همواره جزو خصوصیات آدمی باقی میمانند،
ولی انسان اجتماعی در تلاش است این ویژگیها را چنان محبوس و مهار کند تا وجودش
برای دیگران قابل تحمل شود، ولی او یکسره فاقد چنین بصیرتی است.
فضیلت به معنی انسان کامل و بی عیب و نقص بودن و تعهد بیچون و چرا به وظایف
اخلاقی داشتن نیست. فضیلت همزمان به معنی آنست که آدمی تلاش کند رذیلتهای خود را
مهار سازد. شخصیت آدمی از طریق یافتن چنین نیروی مهارکنندهای برجسته میشود. ولی از
او چنین انتظاری داشتن بیهوده است.
جمهوری اسلامی به مثابه حکومت روحانیان و اوباش، نسلی از این فرومایگان را در
دامان خود پرورده و روانهی جامعه و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی کرده است. قطعا
جملگی اینان سخنگویان و قلم بهمزدان بیواسطهی نظام حاکم نیستند، ولی بیتردید
همهی آنان محصولات جانبی و قانونمند این نظام سفلهپرورند و با فرهنگ آن سنخیت
دارند.
اینان با نیرویی ویرانگر، هم در جهان واقعی و هم در فضای مجازی، همواره در
مناسبات میان انسانها اخلال میکنند و بنیاد امر اجتماعی را سست و نهایتا ویران
میسازند. حضور اینان در هر محیطی، فضای گفتوگو را مسموم و غیرقابل تحمل میکند.
با چند ویژگی اساسی، میتوان شخصیت وبش را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بازشناخت:
هر آینه دیدید کسی بیپروا اهانت میکند و تهمت میزند و از تحقیر و هتک حرمت دیگران
لذت میبرد، کسی از ناکامی دیگران شاد میشود و آنان را ریشخند میکند، کسی خود را
به هر قیمتی در کانون همهی رویدادها قرار میدهد و به همه تحمیل میکند، و کسی با
پیگیری بیمارگونه، به بدبینی نسبت به دیگران، جو دشمنپنداری و توهم توطئه دامن میزند،
بدانید که وبشی دارد کارت ویزیت خود را به شما ارائه میدهد!
شهاب شباهنگ
آذر ۱۳۹۲
آذر ۱۳۹۲