۱۳۹۲/۰۴/۰۸

به اندیشیدن خطر کن!

 گفته می‌شود که اندیشیدن یکی از بزرگ‌ترین سرگرمی‌های آدمی است. شاید این سخن درستی باشد. ولی در مورد این سرگرمی هم باید مانند دیگر سرگرمی‌ها، همواره سه نکته‌ی مهم را درنظر داشت: نخست اینکه آدمی باید از پس آن برآید. دوم اینکه سرگرمی‌هایی وجود دارند که بی‌دردسرتر، آسان‌تر و کم‌خطرترند. و سوم اینکه همواره کسانی پیدا می‌شوند که با این سرگرمی مخالف‌اند؛ چرا که اندیشیدن دارای این ویژگی‌ست که می‌تواند پیامدهای محاسبه‌ناپذیری داشته باشد، هم برای اندیشنده و هم برای دیگران.

اندیشیدن در وهله‌ی نخست یعنی شک و تردید کردن و بدیهیات را معروض پرسش قرار دادن. پیش‌شرط اندیشیدن، احساس نادانی است. یعنی درست عکس آن احساسی که یک «فاضل» یا «علامه» دارد و خود را دانا و از دانستن بی‌نیاز می‌داند. البته امروزه برای اندیشیدن فقط کافی نیست که آدمی ـ بر خلاف آن حکایت معروفی که به سقراط نسبت می‌دهند ـ بداند که چیزی نمی‌داند و دانستن همین نکته یک عمر برایش کافی باشد. آگاهی آدمی نسبت به جهل خود طبعا دستاورد ذهنی مهمی است، ‌ولی فقط گامی کوچک در راه دشوار و بی‌پایان آگاهی واقعی است. در نتیجه، کسی که از دانسته‌های موجود خود با چنگ و دندان دفاع ‌‌کند، ناگزیر روش ابلهانه‌ای اتخاذ کرده است، حتا اگر خود را فرزانه جلوه دهد.

بر این پایه می‌توان گفت که اندیشیدن یک پیکار دائمی است: پیکار اندیشنده علیه زور و قدرت، پیکار اندیشنده علیه ممنوعیت تفکر، پیکار اندیشنده علیه اکثریت نیندیشا و پیش از هر چیز پیکار اندیشنده علیه راحت‌طلبی، آسان‌پنداری، درجا زدن و تخدیر و تخمیر فکری خود.

روش‌های بیشماری وجود دارد که اندیشیدن را از سر آدمی بیندازد: از زندان و شکنجه گرفته تا مواد مخدر، از وعده و وعید گرفته تا تهدید و ارعاب، از تخدیر ذهن گرفته تا تحمیل مرجعیت، از ترساندن از آتش جهنم گرفته تا نشان دادن سراب و ناکجاآباد و برانگیختن امیدهای کاذب.

کسانی که اندیشیده‌اند، در همه‌ی ادوار تاریخ با موانع سخت و خطرات جدی روبرو بوده‌اند. آنان را بدنام و بی‌آبرو کرده‌اند، از آنان توبه و اعتراف به «گناه» گرفته‌اند، آنان را آواره ساخته، به زندان انداخته و حتی کشته‌اند. آری، اندیشه در هر عصری بدنام شده، مورد سوء‌استفاده و تحت پیگرد قرار گرفته است. فقط اشکال این بدنامی، سوء‌استفاده و پیگرد متفاوت بوده‌اند.

یکی از راه‌های موثر مبارزه با اندیشیدن، «ممنوعیت تفکر» است. «ممنوعیت تفکر» مفهومی است برای توصیف سرکوب عقاید و جلوگیری از اظهارنظر آزاد آدمیان. با «ممنوعیت تفکر» در جایی روبرو هستیم که آموزه‌ای ـ اعم از دینی یا ایدئولوژیک ـ که همواره بر تفسیری ویژه از انسان و جهان مبتنی است، شک و پرسش را که ارکان اصلی اندیشیدن هستند، ممنوع اعلام کند. قلمرویی که در آن ممنوعیت فکری برقرار شود، مانند مناطق مین‌گذاری شده است که ورود به آن هر دم می‌تواند با خطر جانی همراه باشد. پس «پرسش ممنوع»، یعنی «تفکر ممنوع» و «تفکر ممنوع» یعنی گشودن فضا برای جزمیات چون و چراناپذیر و باورهای مقدس لایتغیر!

ولی اهمیت اندیشیدن برای آدمی چنان است که اگر از آن دست بردارد، ناچار است تحت سرپرستی دیگران بسر برد. تحت سرپرستی دیگران بسر بردن، یعنی هنوز از نظر روحی و فکری صغیر و نابالغ بودن و مآلا «پیرو» باقی ماندن. و آن زندگی که در پیروی از دیگران بگذرد، شایسته‌ی آدمی نیست. کسی که از فکر کردن دست می‌کشد و آن را به دیگری وامی‌گذارد، عملا عنان اختیار خود را به دیگری می‌سپارد و همواره در بند اوست. پس آزادی آدمی مستلزم آگاهی است و آگاهی نتیجه‌ی اندیشیدن.

ادیان بطور اعم و دین اسلام بطور اخص، بنا بر سرشت خود هرگونه اندیشیدن واقعی را در نطفه می‌کشند و با همه‌ی وجود مانع رشد و رویش آن می‌گردند. چرا که آزاد شدن واقعی نیروی پرسش و اندیشه در فرد مؤمن، بطور قانونمند پی‌آمدهای محاسبه‌ناپذیری برای باورهای ایمانی او به همراه می‌آورد. ما در ایران فقط با یک جامعه‌ و فرهنگ اسلامی سروکار نداریم، بلکه با حکومتی بدخیم نیز روبرو هستیم. بدخیمی این حکومت به دینی بودن آن است. حکومت دینی نه تنها در ذات و نهاد خود تام‌گرا، تجاوزگر، انسان‌ستیز و «ممنوع التفکر» است، بلکه از بنیاد با اندیشیدن مخالف است، از آن وحشت دارد و به آن کینه می‌ورزد.

نظام اسلامگرای شیعی حاکم بر ایران، دارای یک ایدئولوژی استیلاگرایانه‌ی افراطی است که از گذرگاه برقراری پیوندی از دین مطلق، جهان‌بینی مطلق، اخلاق مطلق و حقوق مطلق، برتری‌طلبی نظام ارزشی خود را به جامعه تحمیل می‌کند. این ایدئولوژی سرکوبگر، بر جزمیات دینی و خرافات آخرالزمانی استوار است و از «امت» خود جز اطاعت محض هیچ انتظاری ندارد. بدیهی است که چنین نظام اندیشه‌کشی، شهروند پرسشگر و اندیشه‌ورز را تهدیدی جدی برای خود به‌شمار می‌آورد، زیرا چنین شهروندی «خواب خوش اسلامی» جامعه را پریشان و به کابوس مبدل می‌کند.

رژیم اسلامگرای حاکم، برای مقابله با چنین شهروندی، بیش و پیش از هر چیز  آنچه را که «فضای فکر» جامعه نام دارد، محدود و مسموم می‌سازد. «فضای فکر» اصطلاحی تصویری برای کلیت و جامعیت امکانات فکری فرد یا گروهی از افراد یا مردم است. محدودسازی و مسموم‌سازی این «فضای فکر» از طریق حاکم کردن «جبر فکری» صورت می‌پذیرد. در فضایی که «جبر فکری» حاکم است، آدمیان ناگزیر می‌شوند به روال فکری معین و فوق‌العاده محدودی که ایدئولوژی حاکم تحمیل کرده بسنده کنند. «جبر فکری» یعنی عادت دادن و پیوند زدن اشکال ویژه‌ای از اندیشه به قوانین منطق، به گونه‌ای که تنها آن شیوه‌ی تفکری اعتبار یابد که روند و روال و نتایج اندیشه را در چارچوبی تنگ محبوس می‌سازد.

با این همه، امروزه دانستن این موضوع که چنین رژیمی با اندیشه و آزاداندیشی و دگراندیشی از بنیاد مخالف است، به خودی خود دیگر به معنی «اندیشیدن» نیست و هر انسان غیرمغرضی با عقل سلیم و هوشی متوسط حتی صرفا با غریزه دریافته است که این رژیم دشمن اندیشه و خردورزی است. پس باید از اینگونه «اطلاعات عمومی» و «دانستنی‌های روزمره» فراتر رفت. باید کوشید و «جبر فکری» را درهم شکست و «فضای فکر» را دگرگون ساخت. ولی این کار چگونه میسر می‌شود؟ پادزهر مقابله با مسمومیت «فضای فکر» و زهری که در رگ‌های جامعه تزریق می‌شود چیست؟ این پادزهر، همانا اندیشیدن واقعی است. پس ببینیم اندیشیدن واقعی یعنی چه و جلوه‌های گوناگون آن برای ما چگونه می‌تواند باشد؟

گفتیم که اندیشیدن پیش از هر چیز یعنی شک کردن و بی‌‌قید و شرط و با سماجت پرسیدن. اندیشیدن فراتر از آن یعنی بر جهل بیکران و آگاهی اندک خود واقف شدن و خود را «علامه» و «همه‌چیزدان» نپنداشتن. اندیشیدن یعنی در راه کسب مداوم و مستمر آگاهی از پای نایستادن و درجا نزدن. اندیشیدن یعنی از رسیدن به پاسخ‌های احتمالا ناخوشایند نهراسیدن و «ملاحظات و تدابیر احتیاطی» را در زمینه‌ی «پرسش‌های مزاحم» کنار گذاشتن. اندیشیدن یعنی در امور چون و چرا کردن و داده‌ها را هرگز بطور بدیهی نپذیرفتن. اندیشیدن یعنی در احادیث و نقالی‌ها و داستان‌سرایی‌ها و روایات کهن آرامش نپذیرفتن. اندیشیدن یعنی بر روی واضحات و دانسته‌های پیش‌پا افتاده‌ی روزمره لم ندادن و دائم در جستجو بودن. اندیشیدن یعنی از پندارهای دینی، اوهام خرافی و تصورات افسانه‌ای فاصله گرفتن و روش تفکر علّی و منطقی را جانشین آن‌ها ساختن. اندیشیدن یعنی در بسیاری از امور بدیهی مورد پذیرش همگانی مساله دیدن و بر تاریکخانه‌های تاریخی و فرهنگی نورتاباندن.

اندیشیدن یعنی فراسوی امور جزیی، به امور کلی نگریستن و اجزا را در ارتباط با هم نظم دادن و آنها را در وحدتی عالی‌تر پیوند زدن. اندیشیدن یعنی صرفا در پی فایده‌ی عملی نبودن. اندیشیدن یعنی شخصیت مستقل داشتن، بر تفرد خود پای فشردن و تصویر ذهنی خود را از جهان ساختن. اندیشیدن یعنی از طرح‌های غیرارادی و ناخودآگاه و تصویری گسستن و آنها را با صورت‌های آگاهانه، پیوند دهنده و مفهومی تفکر جایگزین ساختن. اندیشیدن یعنی در سطح امور نلغزیدن و دلیری نفوذ به کنه و واپسین علت پدیده‌ها را داشتن. اندیشیدن یعنی تناسب و موازنه‌ای معقول میان تخیل و فهم و نیروی زنده‌ی تجسم و قابلیت انتزاع برقرار کردن. اندیشیدن یعنی زیاده‌روی‌ها و مبالغه‌ها و اغراق‌ها را تعدیل و مهار کردن و از درغلتیدن به خشک‌مغزی و انعطاف‌ناپذیری فکری از یکسو و نیروی انگارشی افراطی و احساسی از دیگرسو پرهیز نمودن.

اندیشیدن یعنی قاطعانه در برابر رسم و رسوم و سنت‌های پوسیده و ناسازگار با زمانه‌‌ی جامعه‌ی خود ایستادن و ضعف‌های فرهنگ خود را کاویدن و بی‌امان نقد کردن. اندیشیدن یعنی عدم التزام به سخنان «بزرگان» و در برابر «مفاخر فرهنگی» سرفرود نیاوردن. اندیشیدن یعنی خود را از بند اقتدار مضاعف دین و دولت از یکسو و آموزگاران کهن و نو از دیگرسو رهاندن. اندیشیدن یعنی از چهره‌ی واعظان فرقه‌های مذهبی و مبلغان قبیله‌های سیاسی نقاب برگرفتن و مشت همه‌ی کسانی را که وعده‌ی بهشت‌ آنجهانی یا اینجهانی می‌دهند بازکردن. اندیشیدن یعنی همه‌ی مشاطه‌گران دینی و «سکولار» را که می‌کوشند با بزک کردن چهره‌ی عفریت اسلامگرایی حاکم بر میهن آن را تلطیف و «فرشته‌ای رحمانی» وانمود کنند رسواکردن و بی‌تزلزل رویاروی آنان ایستادن. اندیشیدن یعنی به منجی و امام و خلیفه و پیشوا و رهبر و سلطان امید نبستن و به شهروند صاحب فکر و قائم به ذات تکامل یافتن!

سال‌ها پیش یکی از شاعران نامدار معاصر ما در توصیف فضای اختناق حاکم بر جامعه‌‌ی ایران هشدار داده بود که: «به اندیشیدن خطر مکن!». به باور من اما به‌رغم همه‌ی خطرات موجود، ما برای برون‌رفت از مهلکه‌ی کنونی، هیچ چاره‌‌ای جز اندیشیدن و تکیه بر تفکر مستقل نداریم. از راه اندیشیدن است که می‌توان به آزادی رسید. آزادی آدمی با اندیشیدن می‌آغازد و اندیشیدن تنها راه ضروری برای رسیدن به آزادی درونی و برونی است.

شهاب شباهنگ
تیر ۱۳۹۲

۱۳۹۲/۰۴/۰۶

قانون مسئولیت مدنی ایران

ماده ۱
هر کس بدون مجوز قانونی عمداً یا در نتیجه‌ی بی‌احتیاطی، به جان یا سلامتی یا مال یا آزادی یا حیثیت یا شهرت تجارتی یا به هر حق دیگری که به موجب قانون برای افراد ایجاد گردیده لطمه‌ای وارد نماید که موجب ضرر مادی یا معنوی دیگری شود، مسئول جبران خسارت ناشی از عمل خود می‌باشد.

ماده ۲
در موردی که عمل واردکننده‌ی زیان، موجب خسارت مادی یا معنوی زیان‌دیده باشد دادگاه پس از رسیدگی و ثبوت امر، او را به جبران خسارات مزبور محکوم می‌نماید و چنانچه عمل وارد کننده‌ی زیان، موجب یکی از خسارات مزبور باشد، دادگاه او را به جبران همان نوع خساراتی که وارد نموده محکوم خواهد نمود.

ماده ۳
دادگاه میزان زیان و طریقه و کیفیت جبران آن را با توجه به اوضاع و احوال قضیه تعیین خواهد کرد؛ جبران زیان را به صورت مستمری نمی‌شود تعیین کرد مگر آنکه مدیون، تأمین مقتضی برای پرداخت آن بدهد یا آنکه قانون آن را تجویز نماید.

ماده ۴
دادگاه می‌تواند میزان خسارت را در موارد زیر تخفیف دهد:
۱- هر گاه پس از وقوع خسارت، وارد کننده‌ی زیان به نحو مؤثری به زیان‌دیده کمک و مساعدت کرده باشد.
۲- هر گاه وقوع خسارت، ناشی از غفلتی بوده که صرفاً قابل اغماض باشد و جبران آن نیز موجب عسرت و تنگدستی وارد کننده‌ی زیان شود.
۳- وقتی که زیان دیده، به نحوی از انحا موجبات تسهیل ایجاد زیان را فراهم نموده یا به اضافه شدن آن کمک و یا وضعیت وارد کننده‌ی زیان را تشدید کرده باشد.

ماده ۸
کسی که در اثر تصدیقات یا انتشارات مخالف واقع به حیثیت و اعتبارات و موقعیت دیگری زیان وارد آورد مسئول جبران آن است.
شخصی که در اثر انتشارات مزبور یا سایر وسایل مختلف، حسن نیت مخاطبانش کم و یا در معرض از بین رفتن باشد می تواند موقوف شدن عملیات مزبور را خواسته و در صورت اثبات تقصیر، زیان وارده را از واردکننده مطالبه نماید.

ماده ۱۰
کسی که به حیثیت و اعتبارات شخصی یا خانوادگی او لطمه وارد می‌شود می‌تواند از کسی که لطمه وارد آورده است جبران زیان مادی و معنوی خود را بخواهد. هر گاه اهمیت زیان و نوع تقصیرایجاب نماید دادگاه می‌تواند در صورت اثبات تقصیر، علاوه بر صدور حکم به خسارت مالی، حکم به رفع زیان از طریق دیگر از قبیل الزام به عذرخواهی و درج حکم در جراید و امثال آن نماید.

ماده ۱۶
وزارت دادگستری مأمور اجرای این قانون است.
Biglog

۱۳۹۲/۰۳/۳۱

آزادگان آزادگی در "آزادنامه" گرد می‌آیند


 در پی از دست دادن وبلاگ "آزادگان آزادگی"، با ایجاد این "آزادنامه" خانه‌ تازه‌ای ساختیم تا محفل دوستداران "آزادگی" را بار دیگر در این کانون پذیرا شویم. با این اقدام تصمیم به ادامه راهی داریم که از خانه پیش آغاز کرده بودیم. طبعا مسائل و مشکلات و پرسش‌های نگران‌کننده و آزاردهنده در رابطه با سایت آزادگی همچنان در جای خود باقی هستند، ولی ما در اینجا به دور از بدبینی‌های بیمارگونه، دیدگاه‌های مغرضانه و عصبیت‌های مقطعی همچنان در پی یافتن پاسخ‌ها و ریشه‌یابی مشکلات و نیز ترسیم راه آینده خواهیم بود.
"آزادنامه" فراتر از آن، همایش و تریبونی برای دوستانی خواهد بود که به "آزادگی" نه فقط به عنوان یک سایت، بلکه به مثابه منش و رویکردی در زندگی سیاسی و اجتماعی باور دارند. آرزوی ما این است که از پراکندگی دوستداران آزادگی جلوگیری کنیم و حلقه‌های زنجیر آزادی‌خواهی، انسان‌‌دوستی و خردباوری را بار دیگر محکم‌تر از پیش به هم پیوند زنیم.

Mirror

۱۳۹۲/۰۳/۲۲

بازی موش و گربه و «انتخابات» در قلمرو خلافت شیعی

الیاس کانتی، نویسنده و متفکر بلغاری، در اثر مهم خود به نام «توده و قدرت»، مرز ظریف ولی روشنی میان دو مفهوم «قهر» و «قدرت» ترسیم می‌کند. به باور او، آدمی معمولا با مفهوم «قهر» تصوری را پیوند می‌زند که حی و حاضر و نزدیک است. «قهر» الزام‌آورتر و بی‌واسطه‌تر از «قدرت» است. به همین دلیل هنگامی که از «قهر» سخن می‌گوییم، معمولا گونه‌ای از «خشونت فیزیکی» به ذهن متبادر می‌‌شود. به دیگر سخن، هر آینه «قدرت» به سطحی بهیمی تنزل یابد، جای خود را به «قهر» می‌دهد.

کانتی برای ژرفکاوی و توضیح دقیق‌تر این تفاوت، به تمثیل روشنگر و گویایی متوسل می‌شود: در زندگی جانوران، طعمه غالبا با «قهر و خشونت» شکار و به داخل دهان فروبرده می‌شود. حال اگر این حرکات «قهرآمیز» با تأنی و زمان بیشتری همراه شوند، شاهد بروز پدیده‌ی «قدرت» هستیم. با این همه در لحظه‌ای حاد که هر آن ممکن است فرارسد و لحظه‌ای تعیین‌کننده و بی‌بازگشت است، چنین «قدرتی» بار دیگر به صورت «قهر ناب» جلوه‌گر می‌شود و آن لحظه‌ی دریدن و بلعیدن طعمه است. تفاوت میان «قهر» و «قدرت» را می‌توان در مناسبات میان گربه و موش به آسانی نمایش داد.

اگر موشی اسیر گربه‌ای شود، در چنگال «قهر» گربه گرفتار است. گربه موش را گرفته و محکم نگه می‌دارد و نهایتا آن را خواهد کشت. ولی به محض اینکه گربه شروع به بازی با موش کند، شاهد شکل‌گیری پدیده‌ی تازه‌ای هستیم. گربه موش را رها می‌کند و به آن اجازه می‌دهد چند گامی بدود. محدوده‌ای که موش می‌تواند در آن آزادی عمل داشته باشد و بدود، اگر چه دیگر در معرض «قهر» بلاواسطه‌ی گربه نیست،‌ ولی هنوز در قلمروی «قدرت» گربه است. چرا که گربه هر لحظه اراده کند، دوباره با یک جهش می‌تواند موش را بگیرد. ولی اگر گربه در حین بازی با موش اندکی غفلت کند و اجازه دهد که موش از قلمروی «قدرت» او هم خارج شود، دیگر گرفتن دوباره‌ی موش ناممکن می‌شود و موش از خطر رسته و می‌تواند خود را آزاد کند.

محدوده‌ای که گربه در آن قادر است هر لحظه که می‌خواهد دوباره موش را شکار کند، قلمروی «قدرت» گربه است. این محدوده برای گربه فضایی است که باید آن را به خاطر منافع خود کنترل کند و دائما بر آن نظارت داشته باشد، بدون آنکه حتی لحظه‌ای علاقه‌ی خود را برای گرفتن دوباره و نابودی موش از دست بدهد. ولی این فضا همزمان برای موش، فضایی توام با بیم و امید است. بیم از دوباره گرفتار و بلعیده شدن و امید برای رهایی.

برای کانتی «فضا»، «نظارت»، «کنترل»، «علایق»، «امید» و نیز «نابودی» را می‌توان جزو عناصر پیکره‌ی «قدرت» به‌شمار آورد. بر این پایه، «قدرت» عمومی‌تر و نسبت به «قهر» از فضای بیشتری برخوردار است. «قدرت» مایه و محتوای بیشتری دارد، اگر چه مانند «قهر» پویا نیست. «قدرت» پردردسرتر و حتی تا اندازه‌ای شکیباتر است. «قدرت» بر خلاف «قهر» مکان و زمان بیشتری می‌طلبد. رابطه‌ی میان این دو را می‌توان با دو وضعیتی مقایسه کرد که موش در قلمرو اختیار گربه یا در دهان اوست. موش در دهان و زیر دندان‌های گربه دیگر نه امیدی دارد، نه فضایی و نه زمانی. ولی موش در قلمرو «قدرت» گربه می‌تواند چند گامی به این‌‌سو و آن‌‌سو بدود و هنوز امید دارد که رهایی یابد؛ مانند یک زندانی که زیر نظارت نگهبان خود فقط می‌تواند چند گام این‌طرف و آن‌طرف برود ولی امید دارد که روزی بتواند از زندان بگریزد.

تمثیل تعمق‌برانگیز و هوشمندانه‌ی کانتی مرا به یاد نمایش انتخابات در جمهوری اسلامی می‌اندازد که هر چهار سال یکبار برگزار می‌شود. این‌‌که یک «نظام الهی» ضدبشری و انسان‌سوز که ترکیبی از «تئوکراسی» و «اوکلوکراسی»، یعنی آمیزه‌ای از حکومت روحانیان و اوباش است، اساسا چگونه می‌تواند «انتخاب‌پذیر» باشد، موضوع این یادداشت نیست و بحث جداگانه‌ای می‌طلبد. ملاحظات ما در اینجا بیشتر معطوف به مناسبات میان موش و گربه است. می‌توان بطور نمادین حاکمیت جمهوری اسلامی را همان گربه و مردم را همان موش فرض کرد. این گربه‌ی چاق چهار سال به چهار سال منظما با قهرعریان مشغول شکار و دریدن و بلعیدن موش‌هاست. ولی هر بار در آستانه‌ی انتخاباتی که صرفا جبر زمانه به او تحمیل کرده است، ناگزیر است فعالیت بی‌وقفه‌ی‌ کارخانه‌ی دریدن و بلعیدن خود را برای مدت بسیار کوتاهی متوقف و موقتا فضایی فراهم سازد تا موش‌ها در آن بتوانند کمی این‌سو و آن‌سو بدوند.

ولی شوربختی ما در آنجاست که موش‌های نمادین ما اساسا چیزی به نام رهایی از چنگال گربه را نمی‌شناسند و حتی مانند یک موش واقعی با غریزه‌ای طبیعی خطر مهلک بلعیده شدن را درنمی‌یابند. از این‌رو هر بار خوشباورانه آنقدر در محدوده‌ی اختیار و «قدرت» گربه باقی می‌مانند تا سرانجام بار دیگر اسیر چنگال «قهر» او و نهایتا بلعیده شوند. در ایجاد این خوشباوری و نگاه‌داشتن موش‌ها در تیررس گربه و نهایتا تبدیل کردن آن‌ها به طعمه‌هایی آسان برای گربه، «نخبگان»، «تحلیلگران»، «کارشناسان» و «همه‌چیزدانان» ما بیشترین نقش را دارند. باور نمی‌کنید؟ بار دیگر به تلاش‌های تب‌آلود و مهوع آنان برای گرم کردن بازار این «انتخابات» نگاهی بیندازید!

شهاب شباهنگ
خرداد ۱۳۹۲
-------------------------
مقاله‌ای از دوست عزیز و گرانمایه
شهاب

۱۳۹۲/۰۳/۱۹

چرا ناگزیر به کناره‌گیری از مدیریت سایت آزادگی هستم

سایت آزادگی چند روز پیش پس از وقفه‌ای دو هفته‌ای دوباره راه‌اندازی شد. ولی در میان ناباوری همه دوستداران و کاربران این سایت که دو هفته در بیم و امید بسر برده بودند، هیچ توضیحی از طرف ادمین برای دلایل این وقفه ارائه نشده بود. من به عنوان مدیر سایت در طول دو هفته‌ای که آزادگی در محاق بود هر چه در توان داشتم برای آرامش و بردباری کاربران انجام دادم و از آنجا که ارتباط خودم نیز با ادمین سایت قطع شده بود، بیش از گمانه‌زنی در مورد دلایل این خاموشی ناگهانی کاری از دستم برنمی‌آمد. گمان و امید من و اغلب کاربران این بود که حتی اگر سایت آزادگی مورد حمله سایبری رژیم قرار گرفته باشد، ادمین سایت قادر خواهد بود آن را پس از مدت کوتاهی دوباره راه‌اندازی کند.  پس از راه‌اندازی دوباره آزادگی، توضیحی کوتاه و قانع کننده برای کاربران و علاقه‌مندان  این سایت از طرف ادمین آن می‌توانست به تمام شایعات و اتهاماتی که در این دو هفته متوجه این سایت و مسئولان آن و نیز شخص من بود پایان دهد. ولی متاسفانه اکنون با گذشت چند روز از راه‌اندازی دوباره سایت، کماکان هیچ توضیحی در این باره ارائه نشده است و این جای تعجب و تاسف دارد. من به عنوان مدیر سایت، آگاهی از دلایل تعطیلی ناگهانی و دو هفته‌ای سایت را حق همه کاربرانی می‌دانم که با تلاش‌های خود در گذشته این سایت را اعتلا بخشیده و آن را به جایگاهی معتبر و قابل احترام در فضای مجازی رسانده‌اند. من با توجه به فضای کنونی که آکنده از تردید و عدم اطمینان و شبهه و شایعه و اتهام است، دیگر هیچ دلیل موجهی برای ادامه سکوت  ادمین سایت و بی‌اعتنایی به درخواست‌های مکرر خودم و کاربران وفادار سایت نمی‌بینم و حاضر به ادامه کار در این وضعیت نیستم. بدین‌وسیله کناره‌گیری خود را از مدیریت این سایت اعلام و از خود در قبال آن سلب مسئولیت می‌کنم. از اینکه سرانجام یک سایت معتبر و مترقی به اینجا رسیده است عمیقا متاسفم
Mirror

۱۳۹۲/۰۳/۱۵

در بازگشت یک سایت

 دو هفته پر التهاب را پشت سر گذاشتم و چشم از پنجره آزادگی بر نداشتم. در این چشم انتظاری من تنها نبودم. نگاه‌هایی‌ نگران‌تر از آنچه که می‌‌پنداشتم به این دریچه کوچک چشم دوخته بودند و همراه و همگام با من در خلأ یک سایت که به آن خو گرفته بودیم، شریک و یاور اندوه من شدند. از همه آنان سپاسگزارم.
اکنون نوبت ادمین محترم سایت آزادگی است که توضیحی برای علت این وقفه دوهفته‌ای سایت به همه کاربران و دوستداران آزادگی ارائه دهند و همه ما را از سرگشتگی و نگرانی بیرون آورند. این توضیح بویژه از آن جهت ضروری می‌نماید که سایت آزادگی و مسئولان آن در این دو هفته خاموشی از هر سو هدف تیرهای زهرآگین تهمت و ملامت و شایعات بوده‌اند
Mirror

آزادگی بازگشت

دوستان عزیز و گرامی و آزاده ، امروز بر طبق عادت همیشگی‌ به سایت آزاد‌گی رجوع کردم و با بازگشت آزادگی روبرو شدم ، شما نیز بنگرید ،،،،،،،،
Mirror

۱۳۹۲/۰۳/۱۳

در خلأ یک سایت

هر ساعت و هر روزی که از خاموشی آزادگی می‌گذرد، جای خالی‌ آنرا بیشتر احساس می‌کنم ، پنداری که عزیزی را از دست داده‌ام. آرام آرام به اهمیت و جایگاه آن بیشتر پی‌ می‌برم. همیشه در چنین لحظات و بزنگاه‌هایی‌ست که می‌توان نیکخواه را از بدخواه تشخیص داد و کسانی را بهتر شناخت که به دلیل تنگ‌نظری و خودمحوربینی، نسبت به خاموشی یک سایت همگانی که در واقع در جوامع بسته مانند نهادی مدنی عمل می‌کند بی‌تفاوت هستند و حتی از چنین رویدادی احساس شادی می‌کنند. من همیشه از حسادت و بدگوییِ  بدون برهان در باره افراد و سازمان‌های آنان گریزان بوده‌ام. اما به جرات می‌گویم که هیچگاه با ارج نهادن به کار و زحمات آنهایی که شبانه روز در راه آزادی وطن تلاش می‌کنند و از جان خود در این راه مایه گذاشته‌اند مخالف نبوده‌ام. اختلال و اتفاقی که برای آزادگی پیش آمد فرصت خوبی‌ برای محک زدن بود. بد نیست در این وقفهِ  پیش آمده کمی‌ هم فکر کنیم و به پشت سر نگاهی‌ بیندازیم. نگاه من، نگاهی حسرت‌آلود است. من می‌دانم و حتی مطمئن هستم، همان‌هایی‌ که از این فرصت بدست آمده استفاده کردند و شمشیرشان را برای ما از رو بستند و عقده‌ها خالی‌ کردند، بعد از اندکی‌ که شور و هیجانِ  جنگ و آشوبشان فروکش کند، دردِ  خالی‌ بودن و خلأ چیزی را احساس خواهند کرد. آنوقت است که اگر کمی‌ در خود فرو بروند، شاید وجدانشان برای آن‌ها سخنی داشته باشد.
آمار بازدید کنندگانِ  این وبلاگ کوچک و موقت را که نگاه می‌کنم می‌توانم ببینم که چه تعداد و از چه کشور‌هایی‌ به ما مراجعه کرده‌اند. این تعداد امیدبخش است و اهمیت این وبلاگ تازه  را که به نام آزادگی و به یاد سایت آزادگی افتتاح شده است بیشتر برایم آشکار می‌کند. دوستان گرامی باید بدانند که ما تنها نیستیم و نگاه انبوهی از ایرانیان, ما و گام‌های بعدی‌مان را دنبال می‌کند.

من سعی‌ می‌کنم که در پست بعدی مطلبی در رابطه با اینکه چه باید بکنیم، بنویسم و برای برون رفت از این بن بست به چاره اندیشی‌ بنشینیم

 Mirror