۱۳۹۲/۰۶/۰۷

سوریه به کجا می‌رود؟

امروزه پیش‌بینی‌ آینده سیاسی سوریه کار آسانی نیست. جهان از حالت دو قطبی خارج شده و نیروهای قدرِ  دیگری وارد صحنه سیاسی شده‌اند که تاثیرگذارند. تجربه تلخ و ناموفق آمریکا و متحدانش در جنگ‌های افغانستان و عراق این اجازه را به آنها نمی‌دهد که وارد یک جنگِ  دیگر با سرانجامی نامعلوم شوند. اپوزیسیون و نیروهای مخالف در سوریه یکدست نیستند. نباید از نیروهای جهادگرای سلفی و وهابی و القاعده‌ای غافل بود. آنها نیز خود را وارد این کارزار کرده‌اند و سهم خود از قدرت را می‌طلبند.

شیعیان حزب‌اللهی و دیگر مزدوران رژیم جمهوری اسلامی هم یک طرف دیگر این ماجرا هستند. مداخله قدرت‌های منطقه‌ای در بحران سوریه کلاف سردرگمی در این کشور ایجاد کرده است و معلوم نیست سرنگونی بشار اسد پایان ماجرا باشد. ترورها، آدمکشی‌های وحشیانه و ایجاد رعب و وحشت در دل‌ مردم و دولت‌ها، باید آمریکا و غرب را به تامل بیشتر وادارد. بحران سوریه با رویدادهای دیگر کشور‌های اسلامی و عربی‌ فرق دارد. سرسختی دیکتاتور سوریه و حامیان او برای ماندن در قدرت از یک سو و اقدامات افراطی طیفی از مخالفان از سوی دیگر حوادث سوریه را پیچیده کرده و امکان تحلیلِی دقیق و همه‌جانبه را به تحلیلگران نمی‌دهد.

به عقیده من، ما نباید به خاطر دشمنی با اسد و اینکه او متحد رژیم جمهوری اسلامی است، برای سرنگونی او لحظه‌شماری بکنیم. ماجرای مصر هنوز در پیش روی ما است و اگر در مصر اخوان‌المسلمین را داریم، در سوریه با گروه‌های به مراتب بدتر جهادی روبرو هستیم که سابقه جنایات و وحشیگری‌های آنها را همه می‌دانیم.

اگر آمریکا و غرب بخواهند اسد را از سر راه بردارند، قبل از آن لازم است نیروهای جانشین را پاک و یکدست کنند. اول باید چاه را کند، بعد منار را دزدید! پیش‌بینی‌ مو به موی اتفاقات آینده در سوریه ناممکن است. به موازات آن نباید هر حرکت غرب و آمریکا را منفی‌ به حساب آورد. آنهایی که هر اقدام آمریکا را فقط در جهتِ  منافعِ خودش می‌دانند، کمی‌ تندروی می‌کنند. در بعضی‌ از تحلیل‌ها برای هر اقدام و حرکت آمریکا و غرب بهانه و دلیلی  صد در صد نوشته شده که انتهای آن مزه ضدیت با غرب و آمریکا را می‌دهد.

باید توجه داشت که اوضاع جهان و منطقه دگرگون شده است. اگر زمانی‌ اسرائیل و آمریکا را در یک سمت و بدون فاصله می‌‌دیدیم، امروز اینچنین نیست. دشمنان جدید اسرائیل باعث شده‌اند که این کشور برای حفظ موجودیت خود گاهی حرف دیگری بزند و مانند گذشته با آمریکا کاملا همکلام و همصدا نباشد. پیش‌بینی‌‌ها و برنامه‌ریزی‌های گذشتهِ  قدرت‌های جهانی همگی‌ درست از آب در نیامد و به همین دلیل نباید بی‌‌گدار به آب زد.

۱۳۹۲/۰۵/۲۹

سد در سدی‌ها!

سد در سدی‌ها کسانی‌ هستند که با بستن چند سد در مسیر آب، از تداوم جریان آن جلوگیری می‌کنند و گنداب بوجود می‌آورند! آنهایی که با هدفی مشخص بر سر یک حرف باطل باقی‌ مانده‌اند و جلوی نشر حقایق را می‌گیرند. آنهایی که برایشان همه چیز صد در صد و همه رنگ‌ها فقط سیاه یا سپید است. آنهایی که با بلوا و آشوب در پی غوغاسالاری و خاموش کردن هر صدای مخالفی هستند. آنهایی که منطق را بایگانی و دلشان را به دایره بسته ذهنشان خوش کرده‌اند. آنهایی که باعث شده‌اند آزاداندیشان از جمع دوری بجویند و خاموش در کناری به تماشا بایستند و قلم‌ها را غلاف کنند. حضور مخرب همین دسته‌های یکسونگر بود که حداقل در سایت‌های اشتراک لینک به کاهش فعالیت یا خاموشی افرادی انجامید که با مسائل و مشکلات واقعی جامعه آشنایی و حرفی برای گفتن داشتند.

گاهی‌ انسان فکر می‌کند که همه اینها نقشه‌ای برای دور کردن آزاداندیشان و واقع‌بینان از میدان بوده است تا انحصارطلبان در این آوردگاه بیشتر جولان دهند و یکه‌تازی کنند. بخش قابل توجهی‌ از وبلاگ‌نویسان خوش‌فکر، دیگر میل و رغبتی به گفت‌وگو نشان نمی‌دهند و خلأ ایجاد شده از این خاموشی، در سایت‌های اشتراک لینک ملموس است. تاریکی می‌تازد و تاباندن نور به سیاهی‌ها به فراموشی سپرده می‌شود. صدای آخرین بازماندگانِ  فعالِ  آزاداندیشان هم در میان هیاهوی مغلطه‌کاران و سفسطه‌جویان به جایی‌ نمی‌رسد و در جیغ و داد تعصب‌ها گم می‌شود.

احزاب و سازمان‌های گاه  چند نفره، ادعای نمایندگی ملتی هفتاد و پنج میلیون نفری را دارند و به نام مردم سخن می‌گویند تا برای خود حقانیتی کاذب بتراشند و به یاری آن چندصدایی را تعطیل و تکصدایی را حاکم کنند. اما این عده‌ حتی توان دفاع از آنچه می‌گویند را ندارند و فقط جا را برای بقیه تنگ کرده‌اند. در پایان باید گفت که در خلأِ  ایجاد شده فقط بانگ خطر است که به گوش می‌رسد و بس!

۱۳۹۲/۰۵/۱۶

"پارک ژوراسیک"

دوستم برایم تعریف می‌کرد که دختر خواهرش بعد از گرفتن دو مدرک لیسانس برای ادامه تحصیل به یک کشور اروپایی رفته. بعد از حدود یکسال که دوستم به او زنگ زده تا احوالی از او بپرسه، از لابلای حرف‌های او متوجه می‌شه که خواهر زاده‌اش روزه است. می‌گفت بهش گفتم دایی جون، خوبه که بابا و ننه‌ات هر دو کافرند، چطور شد که تو اونجا یاد ماه رمضون افتادی؟ بعد افزود که خواهر زاده‌اش شروع کرد به بلغور کردن یه چیزایی‌، مثلا ‌گفت من بخاطر دین و مذهب روزه نگرفتم و اصلا به این چیزا کار ندارم، فقط برای تهذیب نفس و بالا بردن اعتماد و...... خلاصه با اینجور حرف‌ها می‌خواست روزه گرفتن‌اش رو توجیه کنه. دوستم گفت وقتی‌ دیدم خواهر زاده‌ام داره کم کم به عالم هپروت وارد می‌شه و هذیون می‌گه، بهش گفتم دایی جون اینا رو ول کن، از درس و مشقت بگو!

بعد دوستم رو به من کرد و گفت: نمی‌دونم این چیه که مثل کنه بهش چسبیدیم و ولش نمی‌کنیم . اگه اونم دنبالمون نباشه ما ولش نمیکنیم! انگار ژنش تو وجودمون هست و بهش دخیل بستیم. مثل یه اژدهای خفته است که ظاهرا خودمون هم از وجودش خبر نداریم. اگه روزی روزگاری هم بتونیم از این بساط خلاص بشیم، اون ژن ممکنه کار خودش رو بکنه و دوباره به یه اژدها تبدیل بشه.

با این حرف‌های دوستم یاد فیلم "پارک ژوراسیک" افتادم. دانشمندی با پرورش "دی ان ای" یک پشه‌ فسیل شده که خون دایناسور رو خورده بود، موفق می‌شه بعد از میلیون‌ها سال دوباره دایناسور‌ها رو بوجود بیاره و بلای جان خودش وهمکارانش بکنه. با خودم فکر ‌کردم که سکولاریسم هم احتمالا برای ما یه مسکن موقته. اژدهای خفته‌ای که در وجودمون ازش نگهداری می‌کنیم، فقط کافیست که زمانی‌ به یک دلیل یا با یک محرکی از خواب بیداربشه و ما مجبور بشیم تاریخ رو دوباره تکرار کنیم. داریم این ژن رو نسل به نسل به هم منتقل می‌کنیم و خبر نداریم.

۱۳۹۲/۰۵/۱۴

"فقط ما باشیم"!

 طمعِ  بودن بر سریر قدرت آنچنان ولوله‌ای به جانِ  هزار و اندی نفر انداخته است که از ابتدای این انقلاب تا به امروز به هیچ قیمت حاضر به ترک آن نیستند. آنها به هر قیمتی حاضر به قبول هر مقام و پستی هستند و برایشان فرقی‌ نمی‌کند که نعلین "آقا" را جفت کنند، یا اینکه وزیر و نماینده مجلس باشند.

شعار آنها این است: "فقط ما باشیم"! حالا هر جا که شد اشکالی ندارد. اگر قبلا مردِ  قدرتمند رژیم بوده و حالا آفتابه‌دار نظام شده، برایش تفاوتی ندارد و با گفتن این حرف که "به نظام خدمت می‌کنم" خودش را توجیه می‌کند. در این رژیم بی‌آبرویی معنایی ندارد. فقط همان که بند نافشان به "دربار ولایت" وصل و راه چپاول و غارت باز باشد، کافیست.

شاید تعدادی انگشت‌شمار از این افراد، در زمانی‌ که بر سر قدرت بودند، راه خودشان را از آدمخواران جدا کردند، ولی‌ باقی‌ آنها کماکان در این دایره منحوس در حال چرخش و جابجا شدن هستند، یا در بیرون از این دایره در انتظار فرصتِ دوباره برای وارد شدن به آن لحظه شماری می‌کنند. پرونده‌های ننگین و سنگینِ  این جنایتکاران مانعی برای عروج آنها به مقام‌های بالاتر نیست و بر عکس هر چه جرم آنها بیشتر باشد، ارج و قرب آنها نیز بیشتر است.

فراموشکاری و رخوتِ  بخش عظیمی‌ از ملت ایران در رابطه با جنایات این درندگان و تبهکاران، برگ برندهِ  آنان است. تجربه به کرات ثابت کرده است که هر زمان با سمبه پر زور در مقابل این نظام ایستادگی کردیم، رژیم عقب نشینی کرده است. این مسئله در مورد مقابلهِ  دولتهای خارجی‌ با رژیم هم صدق کرده است و نمونه‌هایی‌ از آن را از سر گذرانده‌ایم که متأسفانه تداوم نداشته و فقط به منزله یک ترمز موقت برای حکومت بوده است.  نجاتِ  ملتِ  ایران از راه اپوزیسیونِ  درگیر با خود و طرفدارانش نمی‌گذرد و تا زمانی که مردم ایران اراده نکنند و بپا نخیزند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.

۱۳۹۲/۰۵/۱۲

به مناسبت ایام رضائیه


 در چند روز گذشته که بحث بر سر رضا شاه، میان هواداران و مخالفان او در سایت‌های مختلف بالا گرفت، متأسفانه بار دیگر شاهد بروز تعصب و یکسو‌نگری از سوی هر دو جناح بودیم که علت آن را باید در مشکلات فرهنگی‌ ما ایرانیان جستجو کرد.

یا من ندیدم، یا اصلا نبود. این بحث‌ها را می‌گویم. همه چیز یا سیاه بود یا سفید، خاکستری نبود. یکی‌ می‌گفت همه سراسر شرّ بود. دیگری می‌گفت فقط خیر بود. با خود فکر می‌کردم که خواننده کم‌تجربه و بدون پشتوانه چگونه می‌تواند قضاوت کند، هنگامی که تاریخِ  نه چندان دورِ  ما با وجودِ  مدارک و اسنادِ  فراوان به همین سادگی‌ تحریف می‌شود. آیا با این رویکردهای متعصبانه از حقیقت و واقعیت دورتر نمی‌شویم و کینه توزی‌های شخصی‌ ما را به بیراهه نمی‌برد؟

 عده‌‌ای تصور می‌کنند تاریخ را نباید چنان که بود نگریست، بلکه باید از آن برای از میدان به‌ در کردن مخالف سیاسی وسیله‌ای ساخت. متأسفانه همین افراد برای اکثریتِ  بدونِ  مطالعه تاثیر گذار می‌شوند، و این سازنده و خوش‌آیند نیست. هر گاه توانستیم فارغ از "ایسم‌ها" و "ایدئولوژی‌ها" قدم برداریم و با نگاهی عاقلانه و عادلانه به گذشته بنگریم و با اندوختن توشه‌ای از تجربیات پیشین به سوی آینده گام برداریم، می‌توانیم امیدوار باشیم که به دنبال هدف معین و مثبتی هستیم. غیر از این هر چه باشد، آب در هاون کوبیدن است. جوامع پیشرفته چنین کردند و ما نیز باید چنین کنیم و به ماهیگیران حرفه‌ایِ  آبهای گل‌آلود فرصت ندهیم.

تجسس در کارنامه رضا شاه را باید به خدمات و خطاهای خود او و حال و روز همان زمان منحصر کرد. نفرت از فرزند او را نباید در بررسی‌ها دخالت داد. این صحبت نه در دفاع از رضا شاه است و نه بر ضّد او، بلکه دعوتی برای آشتی با واقعیت‌های تاریخی است. نشرِ  تفسیرهای مغرضانه و افراط گرایانه از تاریخ و تاثیر منفی‌ آن بر روی نسل بعد از انقلاب و کسانی که به تحقیقات جامع دسترسی ندارند، ما را به دوران تاریکی بازمی‌گرداند که در آن زندگی‌ بشر به علت نداشتن اسناد و مدارک کافی‌ از گذشته خود، از تخیلات و افسانه‌ها و دروغ‌ها متاثر بود.